میقات حج-جلد 45
مشخصات کتاب
سرشناسه : سلیمانی، نادر، - ۱۳۳۹
عنوان و نام پدیدآور : میقات حج/ نویسنده نادر سلیمانی بزچلوئی
مشخصات نشر : تهران: نادر سلیمانی بزچلوئی، ۱۳۸۰.
مشخصات ظاهری : ص ۱۸۴
شابک : 964-330-627-5۴۵۰۰ریال
یادداشت : عنوان دیگر: میقات حج (خاطرات حج).
یادداشت : عنوان روی جلد: خاطرات حج.
عنوان روی جلد : خاطرات حج.
عنوان دیگر : میقات حج (خاطرات حج).
عنوان دیگر : خاطرات حج
موضوع : حج -- خاطرات
موضوع : سلیمانی، نادر، ۱۳۳۹ - -- خاطرات
رده بندی کنگره : BP۱۸۸/۸/س۸۵م۹ ۱۳۸۰
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۳۵۷
شماره کتابشناسی ملی : م۸۰-۲۵۲۴
ص: 1
اشاره
اسرار و معارف حج
پرتوی از مشعل هدایت (اسرار حج از نگاه حکیم سبزواری)
ص: 6
سیّدجواد ورعی
اشاره:
حاج ملّا هادی سبزواری، حکیمِ نامور شیعی و شارح حکمت متعالیه، احکام و اسرار فقه را به نظم درآورده، آنگاه به شرح آن پرداخته است؛ مشابه اقدامی که در منطق و فلسفه انجام داده است. «اللئالی المنتظمه» در منطق و «غرر الفرائد» در حکمت و فلسفه، از آثار ارزشمند اوست که تا کنون در حوزههای علمیه، متنِ درس و بحثِ رشتههای علوم عقلی است.
از آن میان، «نبراس الهدی» (چراغ یا مشعل هدایت) نیز عنوان اثر منظوم وی در فقه است. مؤلف در این اثر، از «الدرّة النجفیه»، اثر منظوم سید بحرالعلوم در فقه، تأثیر پذیرفته است؛ با این تفاوت که بحرالعلوم «مسائل فقه» را به نظم کشیده و سبزواری علاوه بر اشاراتی به احکام و مسائل فقه، «اسرار فقه» را هم به شعر در آورده است.
وی در مقدمه «نبراس» آورده است:
و ما بسطت القول فی الظواهر و نصب عینی فشأ السرائر
کم غرّة من ظاهر فی الدرّة - للَّهدرّه- فما أبرّه
و در شرح این بیت مینویسد: «چه بسیار فصولی که در «الدرّة النجفیه»، به ظاهرِ فقه
ص: 7
پرداخته شده است، اثری که ظواهر مسائل فقه را به نظم درآورده است» ولی در «نبراس» تنها به رؤوس مسائل فقه اشاره کرده تا بتواند بیش از پیش به بیان اسرار بپردازد.
اثر سبزواری را، در تبیین احکام و مسائل فقه، متأثر از «اللمعة الدمشقیه» نوشته شهید اول دانستهاند، بهطوری که گویا لمعه به نظم درآمده و حتی از الفاظ آن نیز استفاده شده است.
اما در اسرار حج، از «کتاب المجلی» نوشته ابن ابی جمهور احسائی تأثیر گرفته که خود او در «شرح الاسماء» بدان اشاره کرده است.
مؤلف همچنین اسرار طهارت، نماز، زکات و روزه را در کتاب «اسرار الحکم» به زبان فارسی نگاشته، ولی «نبراس» از این جهت که اسرار ابواب دیگری چون حج و نکاح را هم دارد، کاملتر است.
«اسرار الحکم» به سال 1286 ه. ق.
سه سال پیش از وفات مؤلف نگاشته شده و گویا واپسین اثر اوست. علاوه بر آن، در «شرح الأسماء یا شرح دعای جوشن کبیر» نیز فصلی را به تبیین اسرار حج اختصاص داده است. (1) آنجا که خدای سبحان را به این اسماء مورد خطاب قرار میدهیم:
«یَا رَبَّ الْبَیْتِ الْحَرَامِ، یَا رَبَّ الشَّهْرِ الْحَرَامِ، یَا رَبَّ الْبَلَدِ الْحَرَامِ، یَا رَبَّ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ، یَا رَبَّ الْمَشْعَرِ الْحَرَامِ، یَا رَبَّ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ، یَا رَبَّ الْحِلِّ وَ الْحَرَامِ ...».
وی در مقدمه «نبراس» خداوند را به خاطر آنکه احکام شریعت و حلال و حرام را به ما آموخت و ما را با بهترین مخلوقاتش- پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و خاندان پاک او و حجتهای الهی- آشنا ساخت، سپاس میگوید و در تجلیل از مقام و منزلت ائمه هدی علیهم السلام به تفصیل قلمفرسایی میکند. سپس به معرفی «نبراس» میپردازد و نورانیت آن را برگرفته از خورشید دین میشمارد.
آنگاه از معیار احکام شرع، که بر اساس مصالح و مفاسد است، هر چند بر ما نامعلوم باشد، سخن میگوید:
فکلُّ حکمٍ جاء فیه مصلحة وإنْ لدی الأوهام لیست واضحة
ولی شأن عبد خدا، اطاعت و امتثال امر الهی و تقرّب به درگاه اوست.
1- ر. ک: مقدمه تحقیق «نبراس الهدی» به قلم محسن بیدارفر.
ص: 8
لا شأن للعبد سوی الامتثال سوی ابْتغاء قربة ذی الجلال
این گزارش مختصر به منظور آشنایی خوانندگان محترم با این اثر ارزشمند ارائه شد. مؤلف در هر بخشی، ابتدا احکام و مسائل- واجبات، محرمات، مستحبات و مکروهات- هر مرحله از اعمال و مناسک حج را بر میشمارد، سپس به بیان اسرار میپردازد. ما فقط به بیان پارهای از اسرارِ اعمال و مناسک حج، که حاجی سبزواری در این کتاب و نیز در شرح دعای جوشن کبیر آورده، نظری افکندهایم. بدیهی است که شرح همه ابیات «محفل حج» در این منظومه و تبیین همه اسرار در یک مقاله نمیگنجد، و تنها میتوان به تبیین بخشی از آن پرداخت.
حج، رهبانیت امت اسلامی
مؤلف، احکام و اسرار حج را با عنوان «محفل الحج» در قالب حدود چهارصد بیت به نظم در آورده است.
تبتّلٌ للحقّ ذی الجلال قسّیساً آوی قلل الجبال
فی هذه الأمّة رهبانیة ذُمّت سوی الحجّة ربّانیّة
انقطاع از خلق به سوی حق تعالی و اقامت در قلل و ارتفاعات را که در امتهای گذشته توسط قسّیسین و راهبان صورت میگرفت و مورد ستایش خدای تعالی هم بود، به مرور با رو آوردنِ مردم به شهوات و ترک رهبانیت، اسلام ظهور کرد و شعائر الهی وسنن انبیای گذشته احیا شد و چون رهبانیت به شکل پیشین ممنوع گشت، جهاد و حج رهبانیت امت اسلامی شد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ابن مسعود فرمود: «میدانی رهبانیت امت من چیست؟ عرض کرد: خدا و رسول او داناترند. فرمود: هجرت و جهاد و نماز و روزه و حجّ و عمره».
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به ابن مسعود فرمود: «میدانی رهبانیت امت من چیست؟ عرض کرد:
خدا و رسول او داناترند. فرمود: هجرت و جهاد و نماز و روزه و حجّ و عمره». (1) همچنین آن حضرت به عثمان بن مظعون فرمود: «خداوند جهاد و حج را، که ترک
1- امین الاسلام طبرسی، مجمع البیان، ذیل آیه 28 سوره حدید.
ص: 9
اهل و عیال و مال دنیاست، جایگزین رهبانیّت کرد». (1) خداوند خانهای را به عنوان خانه خود برگزید و مردم را به وسیله آن آزمود:
عیّن بیتاً وابْتلی ودادَهم أذّنَ غُرٌّ آذنوا فؤادَهم
ابراهیم خلیل و پیامبران دیگر، مردم را به انجام اعمال و مناسک حج ندا دادند.
وقتی ابراهیم از بنای کعبه فارغ شد، جبرئیل از جانب خدا نزد او آمد و دستور داد تا مردم را خبر کند. ابراهیم گفت: خدایا! صدایم به مردم نمیرسد. ندا رسید که تو خبر کن و ما به آنان میرسانیم. ابراهیم بر بالای مقام رفت و ندا داد: «ای مردم، حج خانه خدا بر شما واجب شده، پروردگارتان را اجابت کنید» همه آنانکه در اصلاب مردان و رحم زنان بودند، پاسخ دادند: «لَبَّیْکَ، اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ ...». (2)
مصرع دومِ بیت فوق، به حج معنوی و حقیقی دیگری اشاره دارد و آن اینکه خانه حقیقی خدا، قلب و دل انسان است؛ به خصوص قلوب پیامبران و دلهای اولیا و برگزیدگان الهی، چنانکه در حدیث قدسی آمده است: «لَمْ یَسَعُنِی سَمائی وَ لا أَرْضِی وَ وسعنی قلب عبدی المؤمن». (3) حج سواره و پیاده
کسی که حج بجا میآورد و به سوی حق سواره یا پیاده، یا برهنه یا با کفش میشتابد، پاداش این حج به قدری است که زبان از بیان آن عاجز است.
فمن له یمطو و یحفی ینتعل عن ذکر أجره لسانُنا یکِلّ
مشی حفاً أحمزُ أدنی من أدب زیّ المساکین إلی اللَّه أحبّ
1- فاضل هندی، کنزالعمال، ج 2، ص 47.
2- علی ابن ابراهیم، تفسیر قمی، ج 2، ص 83.
3- مجلسی، بحار الانوار، ج 58، ص 39، ح 4.
ص: 10
بدیهی است که چون بهترین اعمال دشوارترین آنهاست (أَفْضَلُ الأَعمالِ أَحْمَزُها)، (1) حجّ پیاده و با پای برهنه، با فضیلتتر و در مراعات ادب حضور، برتر از صورِ دیگرِ حج است. اضافه بر آن، پیاده راه رفتن، شعار محرومان و مسکینان است و پیاده و با پای برهنه آهنگ خانه خدا کردن، در حقیقت خود را به زیّ آنان در آوردن است که نزد خدا محبوبتر میباشد.
حجّ صوری و حجّ معنوی
حجّ در حقیقت آهنگ حرم الهی است تا با حرکت از اطوار نفس به عقل، خدا را مشاهده کند و بدو ملحق شود. در این راه به راهنمایی محتاج است که دانای راه و آگاه به علم طریقت باشد. به قافلهای و زاد و توشهای نیازمند است که علم و تقوا باشد و مرکبی لازم دارد که صبر باشد. سالک در این سفر باید مانند شتر باشد که بار سنگین حمل میکند، کم میخورد و بر گرسنگی صبور است، و تحمّل تشنگی و طول سفر و سختی آن را دارد و در برابر کوچک و بزرگ منقاد و مطیع است. سالک نیز باید کم حرف، زیاد روزهدار، بدون احساس خستگی از شرکت اعمال باشد. در آغاز حج، خود را از گناهان پاک گرداند، از طبایع بشری خارج کند، از دنیا و احکام آن و شأن و اعتباری که از خلق خدا دارد، جدا شود. در خلوت به ریاضت بپردازد و به دیدار مردان خدا و زیارت آثار پیامبران و اولیا و صالحان برود و عبادات واجب را به طور کامل بجا آورد. (2) عارف سبزواری، در ابیاتی که میآید، به تفصیل تفاوتهای حج صوری و حج معنوی را بدینگونه بر شمرده است:
للقلب حجّةٌ کما للقالبِ و هی ابتغاء نهایة المطالبِ
للقالب قافلة و قائد للحجّة راحلة تزوّد
فیلزم العارف بالحقیقة للقلب هادیة علی الطریقة
إرادةٌ، عزمٌ، صَفاً، تبتّلٌ وتوبةٌ، إنابةٌ، توکّلٌ
تذکّرٌ، تفکّرٌ، مراقبة مروّةٌ، فتوّةٌ، محاسبة
هذی وأضعافٌ لها ألفیّة منازل الحجّة معنویّة
قوافلُ القلوب، إخوان الصّفا من کلّ داءٍ سُؤرُهُم لها شفا
1- همان، ج 70، ص 191، ح 14
2- شرح الاسماء یا شرح دعاء الجوشن الکبیر، ص 308
ص: 11
والزّاد فی کفّةِ عقل نظری معرفةٌ، فی العملی التقوی ذَرِ
أکرمکم أتقاکم، نسّاکه أخلصکم أبهاکم، سلّاکه
راحلة الحجّة ذی اصطبار فی الارتیاض ثمّ الاذّکار
کما الجِمال یحتملن التَعَبا سَهَراً ظماءً وعْرَ وِقْرٍ سَغَبا
یقنعن بالشرک و بالیسیر یفقدن للکبیر والصغیر
کذاک للسالک جوعٌ و سَهَر و عزلةٌ رضاً و تسلیمٌ سِیرَ
لظاهر الحجّة الاغترابُ جا للسرّ ان من الفِ الاهوا اخرجا
فی الظاهر تبدیل أرضٍ و سما الباطنِ تبدیلُ قلبٍ و قوی
تعرفُ نفسک فتعرفْ ربّکا بل زِنْ بوصفِه شهودَ نفسِکا
- همانگونهکه جسم حج صوری انجام میدهد، قلب نیز حجّ معنوی را برای رسیدن به مقصود محقّق میسازد. مقصود در حجّ صوری، زیارتِ خانه خدا و در حجّ معنوی زیارت صاحب خانه و محبّت و طلب او است.
- همانطور که حجّ قالبی و صوری، قافله و راهنما و مرکب و زاد و توشه دارد.
حج قلبی و معنوی نیز نیازمند راهنمایی است که عارف به حقیقت حج باشد.
حجّ معنوی نیز مانند حج صوری، دارای منازلی است؛
«اراده»، که مانند نور در قلب میتابد. «عزم»، که مرحله تصمیم و بعد از اراده است. «صفای قلب و صدق نیّت». «تقبّل»، که بریدن از خلق در طلب حق تعالی
حاجی، در سفر حج، باید به زیارت آثار مردان الهی و مزار و مشهد ائمه هدی علیهم السلام رود و هر بنده برگزیده خدا را در سلوک ظاهری و باطنیاش ملاقات کند.
است. «توبه»، «انابه» و «توکّل».
«تذکر»، «تفکر»، «مراقبت»، «مروّت»، «فتوّت»، «محاسبه» و موارد دیگر که (در جای خود تبیین شده)، همگی منازل حج معنویاند.
- همانطور که حج صوری درقالب قافلههایی انجام میشود، درحج معنوی نیز قلب، قافلههایی دارد که شفای امراض درونی و معنوی است.
ص: 12
- همانطور که مَرکبِ حمل توشه در حج، غالباً دو لنگه و کفّه دارد، عقل نیز دارای دو کفّه «نظری» و «عملی» است.
زاد و توشه در کفه عقل نظری، معرفت و آگاهی است و در کفّه عقل عملی تقوا و ترک گناه.
- مَرکبِ حجّ معنوی، استقامت در تحمّل مشکلات و ذکر دائم است. پس زائر خانه خدا باید مانند شتر باشد و سختی، تشنگی، دشواریِ راه، سنگینی بار و گرسنگی را در راه خدا تحمّل کند و تسلیم و راضی باشد.
- همانطور که حجّ صوری، دوری از زن و فرزند و مال و وطن را به دنبال دارد، حج معنوی نیز خارج شدن از هواهای دل است؛ ... وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ ....
- چنانکه حجّ ظاهری هجرت از سرزمینی به سرزمین دیگر است، حج معنوی نیز تبدیل آسمان قلب و سرزمین قواست.
و هنگامی که آسمان وجود آدمی تغییر کرد، خود را میشناسد و در پرتو خودشناسی به پروردگارش معرفت پیدا میکند؛ «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ». (1) بلکه فراتر از آن، کسی که خود را شناخت، پیش از آن خدایش را شناخته و معرفت پروردگارش را میزان و معیار معرفت خود قرار داده است؛ چرا که علم حقیقی به معلول، تنها در پرتو علم به علّت حاصل میشود.
ولْیَزُرْ آثار رجال اللَّه فی کلیهما ولیَلْقِین کلَّ صفیّ
حاجی، در سفر حج، باید به زیارت آثار مردان الهی و مزار و مشهد ائمه هدی علیهم السلام رود و هر بنده برگزیده خدا را در سلوک ظاهری و باطنیاش ملاقات کند.
عارف سبزواری در ابیات فوق به تفصیل تفاوتهای حج صوری و حج معنوی را تشریح کرده است.
1- بحار الأنوار ج 2، ص 32، ح 5
ص: 13
اسرار موسم حج
ذی الأشهر للحجّ فیها اصطفیتْ اذا النّفوس بالصیام اصلحتْ
اذ طَهُرتْ و اغتسلتْ من لوثها حَرَتْ بزُلفی من فناء غوثها
لا حظّ من حَسْنا لِمرآت الصَّدا ما استعذبَ الماء لِامْرءٍ لیس صدا
البَدَنُ الغیر النَقیّ کلّما غذّوتَه زِدتَ وبالًا ما نمی
برای حج ماههای خاصی برگزیده شده؛ چرا که نفوس انسانها به خاطر روزهداری در ماه رمضان پاک شده و آزاد گشته و به درگاه الهی نزدیک شدهاند.
چگونه نفس آدمی نیازمند اصلاح و تطهیر نباشد در حالی که شخص زیبا از آینه بهرهای ندارد و آب جز در حال تشنگی، برای انسان گوارا نخواهد بود. با اعمالی که انسان در ماه رمضان انجام میدهد، تشنه قرب الهی گشته و به دنبالش برای حج احرام میبندد.
بدنی که پاکیزه نباشد، هر قدر هم تغذیه کند، وبالش بیشتر شده و رشد نخواهد کرد.
اسرار اعمال و مناسک
اقسام سه گانه حج- تمتع، قِران و افراد- و عمره مفرده، هر یک اعمال و مناسکی دارند. در بعضی از اعمال و مناسک مشترکاند و در بعضی، از یکدیگر متمایز.
سرّ احرام
إحرام نفسٍ هو أنْ تجردّتْ ملابس الأوهام عنها طُرحَت
تلبّست شعار ذُلٍّ ولَدَی حتّی تسربَلْت بأنوار الهدی
ص: 14
قد حاکت الأنوار من ذی المَکْرَمَة رداء کبریاء، إزارَ العظمة
عاهد باللَّه معاهَدات مُراقباً فی تلک إیفاءات
حرّم أهواءً علی النفس و حلّ خلافها فی القلب عقدُ ما عَقَل
و لیتذکّر اندارجَ الکَفَنِ إذ اکتسا ثوبی الإحرام عُنی
احرام نفس آن است که از علایق و اوهام آزاد شوی؛ چنانکه بدن، خود را از لباسهای دوخته آزاد میکند.
نفس، در پیشگاه الهی خود را خوار و ذلیل حس کند، همانطور که بدن خود را به صورت فقرا و مساکین در آورده و به دو لباس احرام قانع میشود تا به انوار هدایت الهی منوّر گردد.
باپوشیدن لباس احرام در میقات، پوشیدن کفن پساز مرگ را به یادآورد؛ چرا که پوشیدن لباس احرام در حقیقت موت اختیاری است.
و از صاحب کرامتِ حقیقی، ردای کبریایی و لباس عظمت بپوشد، همان طور که سایه در پرتو صاحب سایه بهرهمند میشود.
با پوشیدن لباس احرام با خدا پیمان ببندد، پیمان ایمان و اطاعت و عبودیت و بر پیمانش وفادار باشد.
همانطور که انجام بعضی از اعمال بر مُحرمُ صوری حرام است، بر نفس خود نیز هواها و هوسها را حرام گرداند و در قلب خود تصمیم به مخالفت با آنها بگیرد و از عقل اطاعت کند؛ «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجِنَانُ». (1) با پوشیدن لباس احرام در میقات، پوشیدن کفن پس از مرگ را به یاد آورد؛ چرا که پوشیدن لباس احرام در حقیقت موت اختیاری است.
سرّ تلبیه
تلبیه، پاسخ به ندای حق تعالی است. ندا، گاه تکوینی و پاسخ آن حتمی است و گاه تشریعی و تکلیفی.
فی ذا النداء و الخطاب قد أثَر إنّ المخاطب له قد انتشرَ
1- کلینی، اصول کافی، ج 1، کتاب العقل و الجهل، ح 3
ص: 15
فَفِئةٌ قد سمعتْ و فهمتْ قد أجابتْ و هم حزبٌ علتْ
و فئةٌ سمع و لم تفهم، و هم یأتون بالحجّ و رَوحا لم تشُم
و فئةٌ قد فهموا بلا ندا و هم أولوا الأید سقوا تأیُّدا
و فئةٌ لم یسمعوا لم یفهموا و لم یجیبوا، و هم الأولی عَمُوا
و هم عن السماع مَعْرولونا شرّ الدوابّ الصُّم محجوبونا
مردم در پاسخگویی به ندای تشریعی پروردگار عالم چهار گروهاند.
یک گروه ندای حق را شنیده و میفهمند و اجابت میکنند، این گروه صاحبان حقایق و حِکَم و لطایفاند.
گروه دیگر ندای حق را میشنوند، اما نمیفهمند، حج بهجای آورند اما روح حج را استشمام نمیکنند. این گروه اهل صورتند نه معنا، اهل عقاید مختلفاند که با صاحبان عقاید در نزاعند.
گروه سوم بدون ندا خطاب حق را فهمیدهاند، اینان گروه خاصی هستند که شراب معرفت نوشیده و از ابتدای امر مجذوب بودهاند و اهل کشف و تحقیقاند. (1) و گروه چهارم کسانی هستند که نه ندای حق را شنیده و نه فهمیده و نه اجابت کردند. این گروه همان اصحاب شمالاند که طاغوت اولیای آنهاست. (2) امام زینالعابدین علیه السلام هنگامی که محرم شد و بر مرکب قرار گرفت.
رنگش زرد شد و لرزه بر اندامش افتاد و توان لبیک گفتن را از کف داد و فرمود: میترسم بگویند: «لا لبّیک و لا سعدیک»
انسان هرگاه از کوه بالا میرود یا به درّهای فرود میآید، باید به فکر وصول باشد.
دعوت خداوند را اجابت کند و لبّیک گوید و در این اجابت، میان دو حالتِ «خوف» و «رجا» باشد و سرنوشت خود را به خدا واگذارد و به فضل او تکیه کند.
روایت شده که امام زینالعابدین علیه السلام هنگامی که محرم شد و بر مرکب قرار گرفت.
رنگش زرد شد و لرزه بر اندامش افتاد و توان لبیک گفتن را از کف داد و فرمود:
میترسم بگویند: «لا لبّیک و لا سعدیک» و چون لبیک گفت، از هوش رفت و از مرکب به زمین افتاد و پیوسته همین حال را داشت تا اعمال حج به پایان رسید. (3)
1- شاید مراد حقتعالی از آیه مبارکه: وَ لا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْءٍ ...، انعام، آیه 52 این گروه باشند.
2- إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ. انفال: 22
3- شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 215، ح 2204
ص: 16
شخصیکه میخواهد دعوت حق را لبیک گوید، به یاد اجابت ندای حق تعالی با نفخ در صور و حشر خلایق از قبرها و ازدواج مردم در عرصههای قیامت بیفتد که او را لبیک میگویند و مردم به چند گروه تقسیم میشوند: مقرّبین، قبول شدگان و کسانی که در ابتدا میان حالت ترس و امید هستند ولی پس از مدتی رحمت الهی بر غضب او چیره شده و مشمول رحمت او قرار میگیرند، حاجی نیز هنگام لبیک همین حال تردید را دارد که آیا او را خواهند پذیرفت و حجّش قبول خواهد شد یا نه؟
اسرار تکرار تلبیه
إذ ذَکَر الوصول فی الأحوال ذی و هی تُرجّیه فلبّی، فاحتذ
إذ شوقُه بکلّ حالٍ جُدّدا کرّرها کما بمعناها بَدا
إذ علائم الوصول ظَهَرتْ تلبیةٌ من واصلٍ ماسُوِّغَت
کذا إذا ما وَقَقوا بعَرفة ما استحسَنتْ من ذی شهود عرفة
إذ الوقوف وقْفةٌ فی المعرفة و المشعر الشعُور بالمزدلفة
بل هیأة الوقار تدعو الهیبة کما حضوره یُجرُّ الغَیْبة
تلبیه با صدای بلند، آشکار ساختنِ دین خداست، در صورتی که مانعی از تلبیه بلند نباشد؛ مثل تلبیه گفتنِ زنان، که آهسته گفتن اولی است. اما سرّ تکرار آن در
ص: 17
حالات مختلف، بدین جهت است که مُحرِم در حالات مختلف به یاد وصول به مقصد و امیدوار به وصول باشد ولبیک گوید. چه، شوق به وصول در حالات مختلف تجدید میشود و میل طبیعی یا ارادی هرچه به هدف نزدیکتر شود، شدت پیدا میکند.
احتمال دیگر در سرّ تکرار تلبیه آن است که بهخاطر علوّ مرتبه منادی و اهمیت مقصد پی در پی دعوت حق تعالی اجابت میشود و سرّ قطع تلبیه با رسیدن و دیدن مواضع مخصوص، مثل خانههای مکه بدین سبب است که وقتی نشانههای رسیدن به مقصود آشکار میشود، تلبیه گفتن معنا ندارد. کسی که عرفه را مشاهد کرد، تلبیه گفتن با رسیدن به مقام معرفت جایز نیست. چه اینکه، با رسیدن به مشعر، به قرب حقیقی خدا میرسد و مقام وصول و شهود، اقتضای تلبیه گفتن را ندارد. بلکه مقتضی وقار و سکونت و اطمینان است؛ همانطور که هیبت و جلال و عظمت، اقتضای احترام و ادب حضور و وقار و سنگینی را دارد، حضور او نیز اقتضای غیبت وجود واصل را دارد؛ أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. (1) سرّ محرمات احرام
سرّ محرّمات احرام، رهایی انسان از خود و توجه به خدا است که اگر محرّمات احرام حلال بود، انسان به خود مشغول میشد نه به خداوند. نگاه به آینه، زینت کردن، عقد نمودن، عطر زدن و ... به خود مشغول شدن است. اضافه بر آن- مثلًا- صید کردن ارضای قوّه غضب است و ترک صید، رهایی از قوه غضب.
طواف کننده بداند پیشاپیشِ او دریایی است که انتها ندارد؛ مانند دایره در حرکت دوّار که بیانتهاست؛ چون پایان خط نقطه است و در دایره نقطه وجود ندارد.
المُحرم کالمَیْت لا حراک له و الصائد حیّ و لا مُعادَلة
بل غضب أو شبه للغضبِ و الشرع عن مظنّة الإثم أبِیّ
صید باید در حرم محترم باشد، علاوه بر آن، همه موجودات تسبیحگوی حقاند، گرچه
1- رعد: 28
ص: 18
موجودات دانی باید فدای موجودات عالی شوند. امّا محرم سالک است و تا به مقصود نرسیده، انسان کامل نیست که موجودات دیگر آرزوی نیل به مقام و مرتبه او را داشته باشند:
وَلْیَحترم ما کان صید الحرم من یَهوِ حبّاً یَهو ما لَه نمی
و أیضاً الکلّ مسبِّحٌ له والدّان یَفدی لَلعلیّ عَلّه
یدخل باب اللَّه و هو سالک بل مستَذلٌّ یبدی أنّی هالک
اسرار طواف و واجبات آن
اینکه طوافگزار دایرهوار بر گِرد خانه کعبه میچرخد، برای آن است که حرکتی شبیه حرکت فرشتگان بر گِرد عرش و فلک داشته باشد، که از عشق به جمال و جلال الهی در حرکتاند. برای آن است که طواف کننده بداند پیشاپیشِ او دریایی است که انتها ندارد؛ مانند دایره در حرکت دوّار که بی انتهاست؛ چون پایان خط نقطه است و در دایره نقطه وجود ندارد. برای آن است که بداند در آسمان بیت المعموری وجود دارد که طواف ما به دور کعبه، سایهای از طواف اهل آسمان پیرامون بیتالمعور است.
مروه، «مروّت» است و مروّت جامع مکارم اخلاق. حقیقت مروّت آن است که انسان برای دیگری نپسندد آنچه را که برای خود نمیپسندد.
حجرالأسود، چون عقل و صادر اوّل است که حرکت از او آغاز و به او پایان میپذیرد؛ چرا که عقل سرّ الهی است که آشکار و پنهان میشود. پایان یافتنِ این حرکت به عقل نیز بدین اعتبار است که عقل کلّی محمدی، در سلسله صعودی پایان مرتبه است و سلسله امکان به او پایان مییابد و اختتام به او، اختتام به صادر اول است؛ چنانکه در قرآن و زیارات بدان اشاره شده است: ... کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ (1)
و در زیارت جامعه آمده است: «بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یَخْتِمُ اللَّهُ».
هفتگانه بودنِ شوط های طواف، بسان آسمانهای هفتگانه و چرخش فلک است.
اینکه مقام ابراهیم خارج از مطاف قرار میگیرد، بدین جهت است که جزو خانه نیست و داخل کردن آن در طواف بیتاللَّه الحرام، نوعی شرک به خداست. چه اینکه،
1- اعراف: 29
ص: 19
حِجر اسماعیل جزو خانه است و لذا در طواف قرار میگیرد. اضافه بر آن، اسماعیل خود را قربانی و فانی در راه خدا کرد و فانی حکمی ندارد:
من دوران الطائف لیُدرک تشبّهاً بالمَلَک والفَلَک
و إنّ فی قدّامه لا منتهی کالمستدیر لم یکن له انْتها
إذ لم یبتّ مستدیر هو خط و إنّما نهایة الخطّ نُقَط
و فی السماء بیتُ معمورٍ جُعل طواف أهله طوافَنا یُظِلّ
و الحجر کالغفل بدءٌ یختُم إذ هو سرّ اللَّه یبدوُ یکتم
تسبیح طواف بحذا عدّ الفلک إلی سماء آب شرطٌ إذ نسک
و إنّما علی المقام لم یَدُر إذ هو کالشرک وشرکٌ ما اغتفر
و حِجر إسماعیل فیه ادخِلا إذ صار قرباناً و لا حکم لِلا
اسرار سعی میان صفا و مروه
مروه، «مروّت» است و مروّت جامع مکارم اخلاق. حقیقت مروّت آن است که انسان برای دیگری نپسندد آنچه را که برای خود نمیپسندد. اگر انسان، دیگری
را در اموری که بدان علاقمند است، بر خود مقدم دارد و ایثار کند، «فتوّت» است.
صفا نیز صفای قلب است و وقتی صفا و مروه را با هم جمع کرده، میان آن دو سعی میکند، در حقیقت همه کمالات را در خود جمع کرده است.
هدایت، تخلّق به اخلاق روحانی است، بلکه بالاتر از آن، تخلّق اخلاق محمدی است؛ وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ (1)
بلکه تخلّق به اخلاق الهی است؛ چنانکه در حدیث آمده است:
«تَخَلَّقُوا بِأَخْلاقِ اللَّهِ». (2) هدایت، علاوه بر تخلّق به اخلاق، معرفت است؛ چرا که «أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ» (3) که غایت ایجاد است. چنانکه در حدیث قدسی آمده است: «خَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَیْ أَعْرِفَ». (4)
1- قلم: 4
2- بحارالأنوار، ج 58، ص 129؛ سید حیدر آملی، جامع الاسرار، ص 363
3- نهجالبلاغه صبحی صالح، ص 39
4- بحار الانوار ج 87، ص 199، ح 4
ص: 20
محقّقان نیز در تفسیر آیه وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ (1)
گفتهاند:
«لِیَعْرِفُونَ». (2)کسی که معرفت و تخلّق را یکجا جمع کند، به قرب الهی نایل شده، چون هر درجه از معرفت، انسان را به درجهای از تخلّق میرساند و درجهای از تخلّق، او را به مرتبهای از معرفت نایل میکند و کمال تقرّب حاصل میگردد؛ چنانکه ساعی از صفا متوجّه مروه میشود و ا ز مروه متوجه صفا، و این امر چند مرتبه تکرار میشود.
در حدیث قدسی آمده «مَنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَیْهِ ذِرَاعاً وَ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَیَّ ذِرَاعاً تَقَرَّبْتُ إِلَیْهِ بَاعاً وَ مَنْ أَتَانِی مَشْیاً أَتَیْتُهُ هَرْوَلَةً»؛ (3) «کسیکه یک وجب به من نزدیک شود، یک ذراع به او نزدیک میشوم و کسی که یک ذراع به من نزدیک شود، یک باع نزدیکش میشوم، کسی که به سوی من گام بردارد، به سویش هروله کنان میشتابم!»
کسی که «تخلّق» و «معرفت» را یکجا جمع کند، به قرب الهی رسیده یا به مروه نایل شده، که سنگ یا چوبی است و از آن آتش بر میخیزد که آهنش عمل است. کنایه از اینکه: اگر از بدن آدمی عمل صادر شود، آتشی است که از وادی مقدس برخاسته و عمده صفای معرفت است که با آن شهود حاصل شود و در این مقام نیز همراهی با عمل برای معبود، ضروری است؛ چنانکه ساعی از صفا به مروه حرکت میکند.
خلاصه، بدون عملِ صالح، کمال به دست نمیآید. کسی که میان صفا و مروه سعی انجام میدهد، در حقیقت مانند کسی است که در درگاه پادشاهی آمد و شد میکند و اظهار خلوصِ خدمت مینماید و به امید استخدام و عنایت از جانب او؛ بار دوم که
1- ذاریات: 56
2- ابن عربی، تفسیر القرآن الکریم، ج 2، ص 545
3- مستدرکالوسائل، ج 5، ص 298؛ کنز العمال ج 1، ص 225
ص: 21
میرود به امید اینکه اگر در مرتبه اول او را ندیده، در مرتبه دوم ببیند. این رفت و آمد، صورتی از نزول و صعود همه موجودات است و همه موجودات بازگشتی دارند؛ یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً (1)
زائر با سعیِ خود میان صفا و مروه، در واقع مردّد است که خداوند او را پذیرفته است یا نه؟ با هروله کردن از گناهانی که کرده میگریزد یا برای انجام خیرات میکوشد و اوامر الهی را امتثال میکند. ... فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ ... (2)
، وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ ... (3)
به عبارت دیگر، باید به هوش باشد و با سعی میان صفا و مروه، به یاد رفت و آمدش میان دو کفه ترازو در صحرای قیامت باشد؛ صفا را به منزله کفّه حسنات و مروه را کفّه سیّئات و بدیها بداند و با حرکت میان آن دو، رجحان و نقصان اعمال و حرکت میان عذاب و بخشش الهی باشد:
المَرْوَةُ المُرُوَّةُ، الصفا صفا علماً مشهوداً فیه رمز الاکتفا
إنّ الهدی تخلّق و معرفة مَن درجات ذین سَارَ ازدلفة
أو مروةٌ زندةٌ مقدَح العمل من جسدٍ رمزٌ و بالصدمةِ حلّ
فإنْ نزلتَ من صفا شهودکا فارکن بالأرکان إلی معبودکا
و السعیُ فی المسعی لهذا الناسک کالاختلاف بفناء المَلِک
و جاء الاستخدام و العنایة فی العود إن لم یره بدایة
و صورة النزول و الصعود فی کُلٍّ و کلٌّ ذاتِ رَجْعٍ فاقتف
تردّدُ القبول یُبدی القلب تَهَرْوُلٌ من الخطایا هربٌ
أو إنّه کان امتثال امْرِ هو کاستبقوا أو ضللت أتیته
احرام بستن برای حج یا عمره، برای آن است که انسان با اسلام و ایمان، به مرتبه علمالیقین رسیده، با یکی به مرتبه عینالیقین و با دیگری به مرتبه حقّالیقین برسد یا با یکی به مرحله فنا که روشنی چشم سالکان کوی دوست میباشد و با دیگری به مقام فنای از فنا برسد.
و إنّما العقدان للعین و حق أو لِفنا، له فنا الفنا لَحَق
1- فجر: 28
2- بقره: 148
3- آل عمران: 133
ص: 22
اسرار تقصیر
همانگونه که انسان با تکبیرة الاحرام برای نماز مُحرم شده و آن را آغاز میکند و با سلام مُحلّ میگردد و نماز پایان مییابد، زائر خانه خدا نیز با تلبیه محرم شده و حج یا عمرهاش آغاز میشود، با تقصیر نیز محلّ شده و اعمالش به پایان میرسد و سرّ اینکه با تقصیر از احرام خارج میشود، آن است که با اعمال و مناسک و نیات و اسرار و معارف حج، بهیمیّت و سُبعیّت از وجودش رخت بر میبندد و چون مو و ناخن و چنگال و نیش و امثال آن، که از خصوصیات حیوانات است، با تقصیر، از حیوانیت فاصله میگیرد و وجود ظلمانیاش نورانی میشود:
کما الصلاة عقدها التکبیر تحلیلها التسلیم فالتقصیر
تحلیل حجّ و اعتمارٍ قد بدا کما هما بتلبیاتٍ عقدا
و السرّ فی أنّ بتقصیر یُحَلّ ان سَبُعٌ بهیمةٌ منه انتقل
فانّ الاشعارُ شعارُ الأعجمِ کذلک الأظفار فلتُقلّمُ
فحیثما وجوده تبدّلًا تصریفهُ فی ملکِ حقّ حلّلا
اسرار وقوف به عرفه
زائر خانه خدا باید از وقوف در عرفه و مشعر و مشاهده ازدحام جمعیت و اقوام و ملل مختلف؛ از عرب و عجم، از گریه و ناله و استغاثه و تضرّع آنها به درگاه حق تعالی، از پیروی هر قومی از پیشوای خود، از سرهای برهنه و بدنهای کفنپوش، به یاد مواقف حشر و آخرت باشد. از اسرار اجتماعِ همه در این سرزمین، آن است که عموم مردم و
همانطور که در سیر نزول، اولیای الهی واسطه فیضاند، در قوس صعود نیز اینان واسطه ترقّی و کمال انساناند.
گنهکاران، با اولیای الهی ارتباط پیدا کنند و به برکت حضور آنان، مشمول رحمت الهی قرار گیرند. همانطور که در سیر نزول، اولیای الهی واسطه فیضاند، در قوس صعود نیز اینان واسطه ترقّی و کمال انساناند. همانطور که در درگاه سلاطین حجازی، نگهبانانی هستند که مراجعه
ص: 23
؟؟؟؟ کنندگان را در مقابل قصر نگاه داشته، سپس به آنان اذن دخول میدهند، زائر خانه خدا نیز باید در عرفات، مشعر و منا وقوف کند تا به سبب حضور اولیای الهی در میان آنان، مشمول رحمت الهی قرار گرفته و پس از رمی و قربانی و تقصیر و پاک شدن، اذن دخول و حضور در خانه خدا را پیدا کند و برای طواف خانه خدا وارد مسجدالحرام شود.
از امام صادق علیه السلام پرسیدند: چرا مشعر به عنوان موقف تعیین گردید و حرم موقف نشده؟ فرمود:
«لِأَنَّ الْکَعْبَةَ بَیْتُ اللَّهِ وَ الْحَرَمَ حِجَابُهُ، وَ الْمَشْعَرَ بَابُهُ، فَلَمَّا قَصَدَهُ الزَّائِرُونَ أَوْقَفَهُمْ بِالْبَابِ یَتَضَرَّعُونَ حَتَّی أَذِنَ لَهُمْ بِالدُّخُولِ، ثُمَّ أَوْقَفَهُمْ بِالْحِجَابِ الثَّانِی وَ هُوَ مُزْدَلِفَةُ، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَی طُولِ تَضَرُّعِهِمْ أَمَرَهُمْ بِتَقَرُّبِ قُرْبَانِهِمْ، فَلَمَّا قَرَّبُوا وَ قَضَوْا تَفَثَهُمْ وَ تَطَهَّرُوا مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی کَانَتْ لَهُمْ حِجَاباً دُونَهُ أَمَرَهُمْ بِالزِّیَارَةِ عَلَی طَهَارَةٍ». (1) «چون کعبه خانه خدا و حرم حافظ و نگاهبان آن است؛ هنگامی که زائران قصد خانه خدا میکنند، بر درِ خانه نگه داشته میشوند تا اذن دخول صادر شود، سپس در نگاهبانی دوّم، که مزدلفه است نگهداشته میشوند و وقتی خداوند به تضرّع و ناله فراوانِ آنها مینگرد، امر میکند که با قربانی کردن به او نزدیک شوند و چون قربانی کردند و از گناهانی که حجاب و مانع رسیدن انسان به خداست، پاک شدند، امر میشوند که با طهارت به زیارت خانه خدا روند.»
و من وقوف عرفة و المشعر و ماتری من ازدحام البشر
و من فنون الصور و الألسنة و الغوث واللهف بکلّ آونة
و امم اثر الائمة اقتفت أصواتهم إلی السماء رفعت
ضاحی الرؤوس مکتسِ الأکفانِ نل مواقف الحشر و شَمِّر و ارْتجِل
بجمع الأوتاد و قطبٍ و البدل رجا ارتباط الدانِ بالعالی حصل
1- منلایحضرهالفقیه، ج 2، ص 197؛ صدوق، علل الشرایع، ج 2، ص 28
ص: 24
بذی فیوضِ اللَّه منه استنزلتْ و النعم و الرحماتُ استُجلبتْ
و حرس السلطان وقّفوا علی فِناء قصره الرعایا أوّلًا
منه الوقوف بعد الإحرام فحجّ فقِف تأدّباً بها استأذن فَلِج
اسرار رمی
از جمله اسرار رمی، آن است که سالک غیر از او- جلّ و علا- دیگری را طلب نکند؛ چرا که غیر از او، چه کسی است که عاقل باشد و خیر خود را نخواهد، بهخصوص اگر مدّعی علم و محبّت به خدا باشد. کسی که او را طلب کند، در امنیت و هدایت است و کسی که از او بگریزد، مغبون است و چه غبنی بالاتر از آن!
جمرات سهگانه، همان نفوس سهگانه امارّه و مسوّله و لوّامه است. نفس امّاره بدترین آنها.
پس از آن، نفس مسولّه است که زخارف دنیا را در نظر انسان زیبا و باطل را حق جلوه میدهد. سپس نفس لوّامه که انسان را بر ارتکاب باطل سرزنش میکند و نسبت به آن دو، بهتر است، که خداوند بدان سوگند یاد کرده: وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ (1)
فحشا و منکر و بغی نیز از آثار این سه نفس است که ضدّ سر و روح و قلب و معرفت و علم و عدلاند.
رمی جمرات سهگانه، در حقیقت رمی نفوس سهگانه است و اینکه در روز عید فقط جمره قصوی رمی میشود، بدین خاطر است که وقتی جمره بزرگتر و نفس شرورتر رمی شد، در حقیقت آن دو نیز رمی شدهاند.
یعنی در واقع، رؤوس و سران عقاید باطل رمی میشوند؛ چرا که مثل سنگ جامد بیفایدهاند و بر سالک است که صاحبان و بنیانگذاران این عقاید را رمی نماید. شاید برداشتن هفتاد و دو سنگریزه- بنابر قولی- اشاره به هفتاد و دو فرقه باشد.
1- قیامت: 2
ص: 25
هو المُنی لا تَتَمنَّ غیرَه فالغیرُ ضیرٌ من یخلّی خیره؟
من وجهه یبغی هو المأمون من رامَ منه بدلًا مغبونٌ
و أیّ غبنٌ أغبنٌ أفحشٌ بلی ذا الغبنُ ذاک الاغتباط قابَلا
و أنفسٌ أهواءُها مُزاولَة أمّارّة لوّامة مسوّلة
فالجمرات للنفوس أمثلة یا بَطَل الدین! ارجمَن ذی البَطَلة
کفایة القصوی إذا دَرَیتَها فإذا رمیتَ معظماً رمیتَها
سوء العقائد حصیٌ بلا ثمر أعمالکم رُدّت إلیکم فی صُوَر
باثنین والسبعین قولٌ فی الحصی للامّة احصی غدا و اقتضا
فکلّ الاثنین وسبعین الفِرَق ساقطة من اعتبارٍ دون حق
قربانی در حج، در حقیقت ذبح حیوانیت خویش است، تا کمال انسانیت مشاهده شود.
سرّی دیگر
مقصود از انجام رمی و هروله و مانند آن، اظهار رقّیت و عبودیت است؛ چنانکه برخی اظهار داشتهاند:
«با اینگونه اعمال است که اوج رقّیت و بندگی انسان آشکار میشود، بر خلاف عبادات دیگر؛ مثل زکات، که احسان نیک است و عقل حکمت آن را درک میکند یا روزه که شکستن شهوت آدمی است که دشمن خداست یا خویشتنداری است که فارغ شدن برای عبادت خداست و مانند رکوع و سجود در نماز که تواضع در برابر خداست و نفس آدمی با تعظیم خدا مأنوس است.
گویند عقل راهی برای درک اسرار عباداتی چون رمی و هروله ندارد و کسی که چنین اعمالی را انجام میدهد، انگیزهاش جز اطاعت و امتثال امر الهی نیست. عقل بهطور کلّی از تصرف در چنین اموری ناتوان است. هرجا که عقل حکمت عملی را درک کند طبع آدمی نیز بدان میل مییابد؛ میلی که در واقع معین و کمککار و برانگیزاننده انسان در انجام آن عمل است؛ لذا اوج رقّیت و بندگی در آن آشکار نمیشود.»
ص: 26
حاجی سبزواری در تشریح این نظریه، میگوید: مقصود آن است که مصالح نهفته در افعال شرعی، بعضی واضح و آشکار، بعضی مخفی و بعضی دیگر مخفیتر است که اکثر عقول را بدان راهی نیست، وگرنه اوامر و نواهیِ خداوندِ حکیم، دارای حکمت و مصلحت است. مقصود آن است که انسان از انجام اینگونه اعمال، قصد قربت و اخلاص دارد و بس و عمل را جز برای او انجام نمیدهد و در برابر آن، از خدا جز خود خدا طلب نمیکند و تقرّب به او انگیزه فعل اوست و نه چیز دیگر. (1) اسرار قربانی
گر بر سر کوی عشق ما کشته شوی شکرانه بده که خونبهای تو منم
قربانی در حج، در حقیقت ذبح حیوانیت خویش است، تا کمال انسانیت مشاهده شود. گاو و شتر و گوسفند در واقع شهوات ما هستند و کشتن آنها به منزله تحریص نفس به علم و عمل است که باید قبل از ضعف قوای جسمانی و قوی بودن قوا انجام داد؛ چرا که اگر انسان در این زمینه کوتاهی کند تا قوایش تحلیل رود، مبارزه او با شهوات مثل کشتن حیوان ناقص در موسم حج است و قربانی ناقص شایسته هدیه کردن نیست. چه اینکه، جز عمل خالص از آدمی به خدا نمیرسد. در قرآن کریم میفرماید: لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ .... (2)
و ذبح هدیٍ ذبحُ حیوانیّتک حتّی تری کمال إنسانیّتک
فبقر النفس اقْتلوا فی ذا المُنی و البُدن والأغنام من شهواتنا
و قتْلُها إغراء علم و عمل فعجّلوا قبل تخلّل الخلل
لم یحرِ للاهداء هَدیٌ ناقصٌ و لن ینال اللَّه الّا الخالص
اسرار بازگشت به مکّه
زائر خانه خدا، پس از اعمال منا و بیتوته در آن سرزمین، به مکه باز میگردد تا طواف زیارت و نماز طواف و سعی و طواف نساء و نماز طواف بهجا آورد. این بازگشت میتواند اسرار گوناگونی داشته باشد:
اول آنکه، مثل اعمال و عباداتی که انسان تکرار میکند تا در پرتو تکرار، برای او ملکه شود، تکرار این اعمال و مناسک نیز موجب میشود که در نفس او رسوخ نماید، بلکه صاحب ملکه، خود فرشتهای از فرشتگان الهی میشود. خداوند دو دسته فرشته دارد: یک دسته فرشتگان خارجی و دسته دیگر فرشتگان داخلی، که متصل به روح آدمی هستند و به وسیله قوی و طبایع، فعلی انجام میگیرد؛ همانطور که فرشتگان لطف و رحمت تحت اسماء جمالیه حقّاند و فرشتگان قهر و غضب، تحت اسماء جلالیه او، آدمی نیز تحت امر الهی انجام وظیفه میکند.
ذا العود و التکرار مثل الآخر تطبق ما فی الخلق من تکرّر
و الحال بالتکرار صارت ملکه بل سبباً لحول ذیها تلکه
تحت اسمی الجمال و الجلال ظلّ یفعل مأموراً به و یمتثل
دوم آنکه، اگر اعمال او در مرتبه اول، مورد پذیرش درگاه حق واقع نشده، بار دیگر انجام دهد، به امید آنکه مقبول افتد.
و إنّه لولا قبولٌ فافعل فی المرّة الأولی عسی الثانی قَبَل
سوم آنکه، اگر در مرتبه اول از اسرار باطن اعمال و مناسک حج آگاه نشده، چه بسا با تکرار از آنها اطلاع پیدا کند.
و إنّه لولا عُثُور السرّ فی مرّة أولی کرّة أخری یَفی
1- شرح الاسماء، صص 315- 314
2- حج: 37v
ص: 28
پینوشتها:
ص: 29
قلب زمین
قلب زمین
(فهرست تفصیلی مفاهیم آیات مربوط به کعبه)
محمّدمهدی فیروزمهر
مقدّمه
جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ ...؛ «خداوند، کعبه- بیتالحرام- را وسیلهای برای استواری و سامان بخشیدن به کار مردم قرار داد.» (مائده: 97)
افراد و اجتماعی دارای حیات انسانی هستند که قرآن بر افکار، رفتار و کردارشان حاکم و این کتاب الهی امام و الگوی آنها باشد:
... إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبِینٌ* لِیُنْذِرَ مَنْ کانَ حَیّاً وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ؛ « (این کتاب آسمانی) فقط ذکر و قرآن مبین است تا افرادی را که زندهاند بیم دهد (و بر کافران اتمام حجت شود) و فرمان عذاب بر آنان مسلّم گردد.» (یس: 69 و 70)
امّتی بهبهترین راهِ هدایت دست یافتهاستکه قرآن امام وپیشوای آن باشد:
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ ...؛ «این قرآن به راهی که استوارترین راهها است هدایت میکند.» (اسرا: 9)
جوامعی از بیماری روحی و روانی رنج نمیبرند که نسخه و دستور العمل آنان قرآن باشد:
ص: 30
وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً؛ «و از قرآن آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل میکنیم و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمی افزاید.» (اسرا: 82)
ملّتی از ملل دنیا و جهان اسلام پویا، مطرح و زنده و نزد صاحب قرآن معروف و شناخته شدهاند که قرآن نزد آنان مهجور و متروک نباشد:
وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً ...؛ «و پیامبر عرضه داشت: پروردگارا! قوممن قرآنرا رهاکردند». (فرقان: 30)
و بالأخره افراد و گروهی از مردمان در تاریکیهای شبهات فکری و فرهنگی سرگردان و بیپناه نمیشوند که چراغ هدایتشان قرآن باشد.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ» (1)
«هرگاه فتنهها مانند پارههای شب تاریک بر شما روی آورد، بر شماباد به قرآن.» (المیزان، ج 1، ص 12)
سالانه هزاران بلکه میلیونها انسانِ مؤمن از سراسر دنیا برای زیارت خانه خدا و انجام حج و عمره و زیارت قبور اولیای خدا رهسپار سرزمین وحی (مکه مکرّمه و مدینه منوّره) میشوند تا شاهد بهرههای سرشار مراسم و موسم حج ابراهیمی باشند. از زمان ابراهیم خلیل علیه السلام تا کنون، که بیش از چهار هزار سال میگذرد، همواره حج و زیارت خانه خدا رایج و دایر بوده است. آنچه از امور حج توسّط ابراهیم خلیل علیه السلام پایهگذاری شده، در تاریخ، به «حج ابراهیمی» شهرت یافته که ویژگی عمده آن عبارت است از منطبق و همسان بودن با فطرت و نیاز واقعی انسان و پیراسته بودن از اوهام و خرافات کور و دست و پاگیر؛ امّا بهتدریج در کنار حجّ ابراهیمی بهجای آن، حج دیگری پدید آمد که نه منطبق با فطرت و نیاز واقعی انسان بود و نه عاری از اوهام و خرافات. این نوع حج در فرهنگ اسلامی، به «حج جاهلی» شهرت یافت. در اینجا مناسب است به چند نمونه از آموزههای حجّ جاهلی اشاره شود:
1- الکافی، ج 2، ص 598
ص: 31
در حج جاهلی، بهجای خدا و توحید، شرک و بت و انصاب محور بود. (حج: 3 و. 31)
در حج جاهلی، حجگزار، لخت و عریان و با سوت و کف خانه خدا را طواف میکرد. (اعراف: 28؛ انفال: 35)
در حج جاهلی، کسانیکه محرم میشدند، نمیبایست از در و راههای معمول وارد خانه شوند، بلکه نقبی در پشت خانه میزدند و از آن آمد و شد میکردند و این به عنوان یک کار نیک برایشان مطرح بود. (بقره: 189)
در حج جاهلی، مشرکانِ حجگزار پس از انجام حج، در سرزمینِ منا جمع میشدند و بهجای ذکر خدا، به بیان آثار و مفاخر پدران خود میپرداختند.
(بقره: 200) و ...
در اینجا این پرسش مطرح میشود که منشأ پیدایش اینگونه حجگزاری، چه بود؟ پاسخ قرآن کریم این است که چون آنها دستشان از وحی و معارف آسمانی تهی بود، به چنین حجّی روی آوردند؛ (بقره: 200)
آنچه حجّ جاهلی را نسخ و حجّ ابراهیمی را احیا کرد، قرآن و سنتِ پیامبر صلی الله علیه و آله و تلاش جانشینان آنحضرت بود. امروز هم اگر در عرصه حج و دیگر عرصههای زندگی، از قرآن و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و رهبری امامان معصوم علیهم السلام فاصله بگیریم، مانند گذشتگان، به حجّ مرده و بیروح و حجّ جاهلی مبتلا خواهیم شد؛ چرا که عمل هر فرد و جامعهای، بازتاب شاکله و شخصیت (افکار و پندار و خُلق و خوی) اوست:
قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ»؛ « (ای پیامبر) بگو: هر کس بر طبق روش و خلق و خوی خود عمل میکند» (اسرا: 84)
و از سوی دیگر، عمل پاک و طیّب، نشانه شاکله و شخصیت پاک و طیّب است و عمل پلید وخبیث، نشانه شاکله و شخصیت پلید و خبیث است:
وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً ...؛ «سرزمین پاکیزه (و شیرین) گیاهش به فرمان پروردگار میروید، اما سرزمینهای بد طینت (و شوره زار) جز گیاه ناچیز و بیارزش، از آن نمی روید» (اعراف: 58)
ص: 32
بنا بر این، افراد و اجتماعی که دارای شاکله و شخصیت قرآنی (که پاکترین و کاملترین شاکله و شخصیت است) باشند، اعمالشان، و از جمله حجّشان، پاک و طیّب خواهد بود و به هر اندازه از قرآن فاصله بگیرند، به همان اندازه، دارای شاکله و شخصیت و به تبع آن، اعمال و رفتار پلید و خبیث خواهند شد.
تحوّل آفرینی از وجوه تشابهِ «قرآن» و «حج» است:
قرآن، نازل شد که بناهای فکری و عملی فرسوده و کهنه بشرِ دور از معارف الهی را در عرصههای مختلف، از جمله در عرصه حج، ویران کند و بهجای آن، بناهای فکری و عملی کارآمد و نو بسازد و چنین کرد.
و حج، برای این است که حجگزار با حضور در مسجد الحرام و کنار خانه خدا و اماکن مقدس و با انجام مناسک حج، سازمان فکری و عملی خویش را تغییر دهد و تعالی و تکامل بخشد که از نمونههای تغییر و تکاملِ حاصل شده از حج، آنگونه که قرآن (1) و روایات گفتهاند، این است که حجگزارِ واقعی، از حج بر میگردد، بدون اینکه گناهی بر ذمّهاش مانده باشد و حج، تنها زمانی تحوّل آفرین است که قرآنی باشد و حجّ قرآنی جز در سایه انس و الفت با قرآن حاصل نمیشود و انس و الفت با قرآن، ارتباط مستقیم و مکرر با این کتاب نورانی است و از شروط ارتباط مستقیم با قرآن، دانستنِ زبان آن است که این شرط برای بسیاری از علاقهمندان به قرآن حاصل نیست؛ و لذا لازم است معارف قرآن در موضوعات مختلف؛ از جمله موضوع حج و امور مربوط به آن، به نحو شایسته تدوین شود و در اختیار عموم قرار گیرد و این نوشته با تمام نقصی که دارد، تلاشی است در این راستا.
تذکر چند نکته:
1. در این نوشته تلاش شده است، تمام معارف قرآنی، که در ارتباط با شش موضوعِ «کعبه»، «مسجد الحرام»، «مکه»، «حرم»، «حج» و «عمره» (2) است،
1- بقره: 203
2- لازم به گفتن است که به موضوع مسجدالحرام، مکه، حرم، حج و عمره در شمارههای بعدخواهیم پرداخت.
ص: 33
یکجا گردآوری و طبقهبندی شود و برای آسانتر دست یافتن به مطالب، موضوعاتِ آن- جز مناسک حج که به ترتیب واقعی، از احرام تا طواف نساء آمده- طبق نظام الفبایی تنظیم گردیده است.
2. افزون بر آنچه که از صریح و ظاهر آیات مربوط به شش موضوع پیشگفته استفاده شده، برخی احتمالات تفسیری نیز همراه با توضیح و ذکر منابع، منعکس گردیده است.
3. از روایات مربوط به معارف حج، تنها روایاتی مورد استفاده قرار گرفته است که در تفسیر آیات مربوط به شش موضوع بالا وارد شده و در آنها به نحوی به آیات مورد نظر، استشهاد و یا اشاره گردیده است.
4. برای اینکه استفاده از این مجموعه برای همگان میسور باشد، در موارد لازم، چگونگی استفاده مطلب از آیه مورد نظر، توضیح داده شده است.
5. در این نوشته، از تفسیر گرانسنگ «راهنما» بهره بسیار بردهایم. در برخی موارد متن و توضیح، عیناً از آن تفسیر آمده و گاهی مطلب با اندکی تغییر و اصلاح، منتقل شده است. (1)
1- لازم به یادآوری است که ترجمه آیات، از ترجمه قرآن کریم توسط حضرت آیت اللَّه آقای ناصر مکارم شیرازی استفاده شده است.
ص: 34
کعبه
آثار کعبه
کعبه، دارای خیر و برکت فراوان برای عموم مردم:
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً .... (آل عمران: 96)
کعبه، مایه هدایت برای همه جهانیان:
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدیً لِلْعالَمِینَ. (آل عمران: 96)
هدایتگری کعبه از آن رو است که این خانه در اصل برای پرستش خدا ایجاد گردیده و انواع مناسک و طاعات خدا در ارتباط با آن تشریع شده است و انسان بهواسطه پرستش خدا در اطراف و سمت کعبه و انجام آن مناسک و طاعات، به کرامت و قرب خدا و سعادت و بهشت دست مییابد.
کعبه، مایه پویایی و دوام زندگی و مانع هلاکت و نابودی انسانها:
جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ ..... (مائده: 97)
از اهل بیت علیهم السلام نقل شده است که در تفسیر آیه بالا فرمودند: «مادام که کعبه وجود داشته باشد و مردم به سویش روند و حج بگزارند، نابود نمیشوند و هرگاه کعبه نابود شود و مردم حج را ترک کنند، نابود خواهند شد. (مجمع البیان، ذیل آیه)
امام صادق علیه السلام فرمود: «لا یَزَالُ الدِّینُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْکَعْبَةُ»؛ «تا زمانی که کعبه برپاست، دین نیز پایدار است.» (وسائل الشیعه، ج 8، ص 14)
و نیز ر. ک: «نقش کعبه»
ص: 35
امنیت کعبه
امنیت داشتن همه پناهندگان به خانه خدا، حتّی غیر انسانها:
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً .... (بقره: 125)
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ .... وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً .... (آل عمران: 96 و 97)
تقیید واژه «مَثابَةً» به وسیله «النّاس» و مقیّد نشدنِ «أَمْناً» با آن، گویای این نکته است که در خانه خدا هرکس و هر چیزی در امنیت است.
ضرورت ایجاد امنیت برای حاضران در محیط خانه خدا و حراست آنان از هرگونه آسیب و گزند:
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً .... (بقره: 125)
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ .... وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً .... (آل عمران: 96 و 97)
برداشت، بنابراین احتمال است که جمله خبریه در مقام انشا باشد.
تعیین کعبه به عنوان محلّ امن برای همگان، نعمتی شایسته و بایسته به یادداشتن:
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً .... (بقره: 125)
و «إِذْ» در اصل «و اذکر اذ ...» و به معنای «به یاد آور هنگامی را که ...» است.
امنیت کعبه، از آیاتِ روشن الهی:
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ ... فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ .... (آل عمران: 96 و 97)
مرحوم علّامه طباطبایی، افزون بر «مقام ابراهیم»، «امنیت و حجّ خانه خدا» را هم از مصادیق «آیات بیّنات» میداند. (المیزان، ذیل آیه)
امنیت و اقتصاد قریش، در سایه امنیت کعبه:
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ* أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ* وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ
ص: 36
طَیْراً أَبابِیلَ* تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ* فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ. (فیل: 5- 1)
لِإِیلافِ قُرَیْشٍ* إِیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ* فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ* الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ. (قریش: 4- 1)
ایجاد کعبه
کعبه، خانه مقدّس و ایجاد شده از سوی خدا:
جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ .... (مائده: 97)
برای «جَعَلَ» در این آیه، چند معنا ذکر شده است: بین و حکم، صیر، خلق (روح المعانی، ذیل آیه)، و نصب (مجمع البیان، ذیل آیه). برداشت، بر اساس دو معنای اخیر است.
فلسفه ایجاد کعبه
شناخت هر چه بیشتر خدا و پیبردن به علم بینهایتِ او، فلسفه ایجاد کعبه و قرار دادن آن به عنوان خانه مقدّس و مرکز قیام و قوام زندگی مردم از سوی خداوند:
جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ ... ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ. (مائده: 97)
معنای این آیه و وجه این برداشت، با توجّه به آیه 12 سوره طلاق- که بهطور کلّی فلسفه خلقت را پیبردن به علم و قدرت بینهایت خداوند معرفی میکند-: اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ اْلأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ اْلأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْماً واضح و روشن است.
بانیان کعبه
ابراهیم علیه السلام بنا کننده اصلیِ کعبه و اسماعیل علیه السلام یاور و کمککار او در بنای آن:
وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ .... (بقره: 127)
عطف کردن فاعلی بر فاعلِ دیگر، پس از آوردن فاعلِ نخست و متعلّقات فعل- چنانکه در آیه بالا اینگونه است- میتواند اشاره به تفاوت آن فاعل در انجام کار باشد. این برداشت را، علاوه بر آیه 26 سوره حج، روایتِ امام صادق علیه السلام نیز که فرمود: «ابراهیم علیه السلام خانه را بنا کرد و اسماعیل علیه السلام از ذیطوی سنگ آورد ...» تأیید میکند. (1) توجه وخلوص کامل بناکنندگان کعبه
1- نور الثقلین، ج 1، ص 128، ح 376
ص: 37
(ابراهیم واسماعیل علیهما السلام) بهخداوند، هنگام بنایآن:
وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُالْقَواعِدَ مِنَالْبَیْتِ وَإِسْماعِیلُ رَبَّناتَقَبَّلْ مِنَّاإِنَّکَ أَنْتَالسَّمِیعُالْعَلِیمُ. (بقره: 127)
دعا و راز و نیاز بانیان کعبه (ابراهیم واسماعیل علیهما السلام با خداوند، هنگام ساختنِ آن:
وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ* رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ ...* رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ. (بقره: 129- 127)
فرمان یافتن پیامبر صلی الله علیه و آله از جانب خداوند، بر یادآوری و بزرگداشت بنیانگذاران کعبه (ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام):
وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ .... (بقره: 127)
«و اذ» در اصل «و اذکر اذ ...» بوده است.
ابراهیم علیه السلام مجدّد و معمار بنای کعبه:
وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ ..... (بقره: 127)
وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ .... (حج: 26)
تجدید بنای کعبه توسط ابراهیم خلیل علیه السلام، واقعهای بس مهم و شایان یاد آوری:
وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ .... (بقره: 127)
وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ .... (حج: 26)
بنای کعبه
کعبه بنایی ساخته شده بر اساس توحید محض:
وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً .... (حج: 26)
کعبه بنایی ساخته شده بر اساس نقشه خداوند و معماریِ ابراهیم علیه السلام:
وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ .... (حج: 26)
ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام برپاکننده دیوارهای کعبه و سازنده آنها:
وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ .... (بقره: 127)
دعا و درخواستهای ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام از خداوند، هنگام بنای کعبه:
1. پذیرش عمل بنای کعبه 2. رسیدن به مقام تسلیمِ محض در برابر خدا 3. آموزش مناسک حج به آنان 4. پذیرش توبه ایشان 5. پدید آمدن امّتی فرمانبردار در برابر خدا، از
ص: 38
میان نسلشان 6. بعثت پیامبری از میان ایشان، به هدف تلاوت آیات الهی بر آنان، تعلیم کتاب و حکمت به ایشان و تزکیه آنان:
وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا ...* رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ وَ أَرِنا مَناسِکَنا وَ تُبْ عَلَیْنا ...* رَبَّنا وَ ابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُزَکِّیهِمْ .... (بقره: 129- 127)
توجه ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام به اسماء و صفات الهیِ «رب، سمیع، علیم، توّاب، رحیم، عزیز و حکیم»، در دعاهای خود، هنگام بنای کعبه:
وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُالْقَواعِدَ مِنَالْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ رَبَّنا ... إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُالْعَلِیمُ* رَبَّنا ... إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُالْعَلِیمُ* رَبَّنا ... إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُالرَّحِیمُ* رَبَّنا ... إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُالْحَکِیمُ. (بقره: 129- 127)
کعبه، بنایی بر اساس تقوا، پاکی و به دور از هرگونه آلودگیهای ظاهری و باطنی:
... وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ .... (بقره: 125)
وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ ..... (حج: 26)
ممکن است مقصود از تطهیر خانه خدا، بنای آن بر اساس طهارت و به دور از هرگونه شرک و بیتقوایی باشد (مجمع البیان، ذیل آیه 125 بقره)
تطهیر کعبه
تطهیر کعبه و مصون داشتن آن از هر ناپاکی و آلودگی، عهد و فرمان خدا به ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام:
... وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ .... (بقره: 125)
تطهیر خانه خدا از لوث وجود مشرکان، فرمان خدا به ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام:
... وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ .... (بقره: 125)
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: «طَهِّرا بَیْتِیَ» یعنی مشرکان را از خانه من دور کنید. (تفسیر قمی و مجمع البیان، ذیل آیه).
ابراهیم خلیل علیه السلام مسؤول اصلی تولیت، تطهیر و آمادهسازی کعبه برای زائران:
وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ. (حج: 26)
ص: 39
از اینکه در سوره بقره، حضرت ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام مأمور تطهیر کعبه شدند و در این آیه تنها ابراهیم خلیل علیه السلام مأمور به چنین امری شده، میتوان گفت که: ابراهیم مسؤول اصلیِ این کار و اسماعیل علیه السلام کمک کار او بوده است.
توطئه انهدام کعبه
توطئه و لشگر کشی اصحاب فیل (ابرهه و یاران او) برای انهدام کعبه و عقیم ماندن آن از سوی خداوند:
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ* أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ* وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ* تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ* فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ. (فیل: 5- 1)
ناکامی توطئه انهدام کعبه و نابودی لشکر فیل سواران، بهواسطه سنگباران دستههای پرنده، واقعهای شگفت آور و تأمل انگیز:
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ* أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ* وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ* تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ* فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ. (فیل: 5- 1)
توطئه انهدام کعبه و شکست آن، امری کاملًا معروف و شناخته شده برای مردم عصر نزول قرآن:
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ* أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ* وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ* تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ* فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ. (فیل: 5- 1)
از «أَ لَمْ تَرَ»؛ «آیاندیدی»، استفاده میشود که این ماجرا در آن عصر امری مسلّم و شناخته شده بود.
جهانی بودن کعبه
کعبه، خانه مقدس خدا و مرکز جهانی برای عموم مردم و تمام قشرها و گروهها، نه فقط برای مؤمنان:
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً .... (بقره: 125)
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدیً لِلْعالَمِینَ. (آل عمران: 96)
جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ ..... (مائده: 97)
ص: 40
خدمتگزاران کعبه
تطهیر و مصون نگاهداشتن کعبه از هر ناپاکی و آلودگی، وظیفه خدمتگزاران کعبه:
... وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ .... (بقره: 125)
وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ .... (حج: 26)
کار تطهیر و ... کعبه منحصر به جناب ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام نبوده؛ بلکه وظیفه همه خدمتگزاران کعبه است.
مهیّا کردن و آمادهسازی کعبه برای طواف کنندگان، معتکفان و نمازگزاران، وظیفه خدمتگزاران کعبه:
... وَ عَهِدْناإِلیإِبْراهِیمَ وَإِسْماعِیلَ أَنْطَهِّرا بَیْتِیَلِلطَّائِفِینَ وَالْعاکِفِینَ وَالرُّکَّعِالسُّجُودِ. (بقره: 125)
وَإِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَالْبَیْتِ ... وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ. (حج: 26)
ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام دو خدمتگزار کعبه به فرمان خداوند:
... وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ .... (بقره: 125)
خدمتگزاری کعبه
خدمتگزاری کعبه، منصبی الهی و امری بس مهم:
... وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ .... (بقره: 125)
از اینکه خدمتگزاران کعبه از سوی خدا تعیین شدند و بهجای «امرنا»، «عهدنا» بهکار رفته است، استفاده میشود که اولًا: خدمتگزاری کعبه منصبی الهی است و ثانیاً: امری مهم است.
از اینکه خدمتگزاران کعبه از سوی خدا تعیین شدند و بهجای «امرنا»، «عهدنا» بهکار رفته است، استفاده میشود که اولًا: خدمتگزاری کعبه منصبی الهی است و ثانیاً: امری مهم است.
خدمتگزاری کعبه عهد خداوند با ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام:
... وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ .... (بقره: 125)
ص: 41
زائران کعبه
زائران خانه خدا دارای احترام و قداست ویژه در پیشگاه خداوند:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ ... وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً. (مائده: 2)
زائران کعبه (اعم از طواف گنندگان، معتکفان و نمازگزاران) دارای مقامی ارجمند در نزد خداوند:
... وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ. (بقره: 125)
وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ. (حج: 26)
از اینکه پیامبرانی بزرگ همچون ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام مأمور آمادهسازی خانه خدا برای زائران کعبه بودند، میتوان استفاده کرد که زائران کعبه مقامی ارجمند دارند.
ضرورت ایجاد امنیت برای زائران کعبه:
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً .... (بقره: 125)
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ .... وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً .... (آل عمران: 96 و 97)
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ ... وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ .... (مائده: 2)
ضرورت آماده سازی خانه خدا برای زائران آن:
... وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ. (بقره: 125)
وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ. (حج: 26)
از اینکه پیامبرانی بزرگ همچون ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام مأمور آمادهسازی خانه خدا برای زائران کعبه بودند، میتوان استفاده کرد که زائران کعبه مقامی ارجمند دارند.
ص: 42
حالات سهگانه زائر حاضر در اطراف کعبه: طواف، اعتکاف (روی آوردن به کعبه همراه با توجه و مراقبت) و نمازگزاردن:
... طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ. (بقره: 125)
... وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ. (حج: 26)
مرحوم طبرسی از برخی مفسّران نقل کرده است که: مقصود از: ... لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ سه گروه مختلف نیست، بلکه زائر خانه خدا وقتی طواف نماید از «الطائفین» است و هرگاه در اطراف کعبه بنشیند (و به آن بنگرد) از «العاکفین» است و هنگامیکه نمازگزارد، از «الرکّع السجود» خواهد بود. (مجمع البیان، ذیل آیه 125 بقره)
لزوم پرهیز از هتک حرمت زائر خانه خدا، حتی در صورت شرک و بت پرستی او:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعائِرَ اللَّهِ ... وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْواناً. (مائده: 2)
در شأن نزول آیه آمده است که: گروهی از مشرکان برای عمره و زیارت خانه خدا راهیِ مکه بودند و مسلمانان خواهان هجوم به آنان شدند، در آن هنگام، این آیه نازل شد. (مجمع البیان، ذیل آیه)
جمله ... وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ ... این معنا را تأیید میکند. البته این یک دستور موقّت بود و در سال نهم هجرت، مشرکان به حکم آیه 28 سوره توبه از نزدیک شدن به مسجدالحرام ممنوع شدند.
زیارت کعبه
کعبه، محل زیارت مکرر و پیاپی مردم:
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ .... (بقره: 125)
«مَثابَةً» از ثوب، به معنای رجوع کردن است و مثابه بودن خانه
ص: 43
خدا معنایش این است که مردم مکرر به آنجا رجوع میکنند. (ر. ک: مجمع البیان، ذیل آیه)
تصمیم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و یاران او به زیارت خانه خدا در سال ششم هجری و ممانعت مشرکان از آن:
هُمُالَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوکُمْ عَنِالْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَالْهَدْیَ مَعْکُوفاً أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ .... (فتح: 25)
زیارت کعبه در دو شکل حج و عمره:
... فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ .... (بقره: 158)
رؤیای زیارت کعبه
رؤیای پیامبرخدا صلی الله علیه و آله در باره ورود به مسجدالحرام و زیارت کعبه توسط وی و یارانش (درسال ششم هجرت):
لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ .... (فتح: 27)
شک و تردید منافقان در مورد صادق بودن خواب پیامبر صلی الله علیه و آله در باره زیارت کعبه و انجام عمره و تأکید خداوند بر حقانیت و تحقّق آن:
لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ .... (فتح: 27)
مفسّران نقل کردهاند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در سال ششم هجرت، پیش از حرکت به سوی حدیبیه، در عالم رؤیا دیدند که مسلمانان وارد مسجدالحرام شدند. حضرت خوابش را برای یاران گزارش کردند و آنان خوشحال و امیدوار شدند که در آن سال وارد مکه خواهند شد، اما پس از حرکت بهسوی حدیبیه و منتهی شدن این سفر به صلح حدیبیه و بازگشت مسلمانان به مدینه، بدون زیارت کعبه، منافقان گفتند ما نه وارد مسجدالحرام شدهایم و نه عمره انجام دادهایم و در پی اینگونه شبههافکنیهای آنها، آیه فوق نازل شده است (مجمعالبیان، ذیل آیه)
صلح حدیبیه تدبیر خداوند و زمینهساز تحقّق رؤیای پیامبر صلی الله علیه و آله در باره زیارت کعبه و ورود مؤمنان به مسجدالحرام با امنیت و آرامش:
لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَکُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ فَعَلِمَ ما لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذلِکَ فَتْحاً قَرِیباً. (فتح: 27)
سابقه تاریخی کعبه
کعبه نخستین خانه بنا شده برای مردم جهت عبادت و پرستش خداوند:
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ .... (آل عمران: 96)
این برداشت بر اساس ظاهر آیه و طبق روایاتی است که میگوید موضعِ کعبه اوّلین نقطه از زمین بود که بر روی آب آشکار شد و زمین از آنجا گسترش یافت و نیز طبق روایاتی است که پیدایش کعبه را مرتبط و مقارن با هبوط آدم علیه السلام به زمین میداند. (مجمعالبیان، ذیل آیه؛ الحج و العمرة فی الکتاب و السنة، ص 76، ح 133)
وجود کعبه در زمان آدم علیه السلام و برپایی حج در آن، توسط وی:
إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ .... (آل عمران: 96)
از امام باقر علیه السلام پرسیدند آیا پیش از بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله حج گزارده میشد؟
حضرت فرمود: آری ... آدم، نوح و سلیمان علیهم السلام در خانه خدا حجگزاردند ... همانگونهکه خدای تعالی میفرماید: إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ ... (تفسیرعیاشی، ج 1، ص 186، ح 92)
وجود پایهها و اساس کعبه پیش از بنای دیوارهای آن توسط ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام:
وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ إِسْماعِیلُ .... (بقره: 127)
از اینکه بالا بردن و ساختن دیوارهای کعبه به ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام نسبت داده شده ولی بنای پایه و اساس به ایشان نسبت داده نشده، چنین بر میآید که: اساس و پایهها از دیر باز وجود داشته است. این برداشت را روایت امام صادق علیه السلام تأیید میکند که فرمود: «... خانه خدا چون درّ سفیدی بود، خداوند آن را به آسمان بالا برد و اساس آن باقی بود ... پس خداوند ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام را مأمور کرد که کعبه را بر همان پایههای
ص: 45
قبلی بنا کنند». (تفسیربرهان، ج 1، ص 155، ح 9)
وجود بقایای کعبه هنگام اوّلین سفر ابراهیم علیه السلام به سرزمین مکه:
رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ .... (ابراهیم: 37)
سوگند به کعبه
سوگند خداوند به بیتالمعمور (کعبه):
وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ. (طور: 4)
این برداشت، بنابراین احتمال است که مقصود از «الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ» کعبه باشد، آنگونه که برخی از مفسران احتمال دادهاند. (ر. ک: مجمعالبیان؛ المیزان، ذیلآیه)
شکل هندسی کعبه
کعبه بنایی به شکل مکعب و دارای شش سطح مربع:
... هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ ...* جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ .... (مائده: 95 و 97)
انتخاب نام «کعبه» برای خانه خدا، اشاره به شکل خاص هندسی آن است.
شایان ذکر است که طبق روایتی، از امام صادق علیه السلام سؤال شد چرا کعبه را کعبه نامیدند؟ فرمود: برای اینکه مربع است. پرسیدند: چرا مربع شد؟ فرمود: برای اینکه در مقابل بیتالمعمور قرار گرفته و آن مربع است. پرسیدند: چرا بیتالمعمور چهارگوش شده است؟ فرمود: برای اینکه در برابر عرش قرار گرفته است. پرسیدند: چرا عرش مربع است؟ فرمود: برای اینکه کلماتی که اسلام برآنها استوار است، چهار کلمه است و آن:
«سُبْحانَاللَّهِ، وَ الْحَمْدُ للَّهِ، وَ لا الهَ الّااللَّهُ، وَ اللَّهُ اکْبَر» است (علل الشرایع، ج 2 ص 398)
طواف کعبه
طواف به گرد کعبه از واجبات الهی:
... وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ .... (حج: 29)
ضرورت آماده سازی کعبه واطراف آن برای طواف:
... طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ .... (بقره: 125)
ص: 46
... وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ .... (حج: 26)
طواف کعبه عالیترین عبادت برای افراد غیر مجاور آن:
... طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ. (بقره: 125)
... وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ. (حج: 26)
بیشتر مفسران «لِلطَّائِفِینَ» را افراد غیر مجاور کعبه و «الْعاکِفِینَ» را مجاوران آن دانستهاند (مجمع البیان؛ جامع البیان، ذیل آیه 125 بقره)
گروهی از مفسران بر اساس این معنا گفتهاند: این دلالت دارد بر افضلیت طواف بر نماز برای افراد غیر مجاور با کعبه (تفسیر کبیر، ذیل آیه 125 بقره)
لزوم تقدیم طواف بر نماز زیارت کعبه:
... وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ. (حج: 26)
غربت کعبه
در غربت قرار داشتن کعبه پیش از سفر ابراهیم علیه السلام به مکه:
... وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ .... (بقره: 125)
از برخی مفسران نقل شده که در باره «طَهِّرا بَیْتِیَ» گفتهاند: مقصود این است که خانه مرا از بتهایی که بر در آن آویخته است تطهیر نمایید. (مجمعالبیان، ذیل آیه)
اگر این نقل صحّت داشته باشد، علاوه براینکه وجود کعبه را پیش از سفر ابراهیم اثبات میکند، بیانگر این است که در آن روزگار کعبه محلّ زیارت و مرکز بت و بتپرستان بوده است. همانگونهکه در روزگار جاهلیت در درون آن، به تعداد روزهای سال بت نگه داشته میشد.
قرار داشتن کعبه در هالهای از غربت و مظلومیت در روزگار جاهلیت و پیش از
ص: 47
ظهور اسلام:
وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً .... (انفال: 35)
وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها .... (اعراف: 28)
گروهی از مفسران گفتهاند: «فاحِشَةً» در آیه بالا، اشاره است به عمل مشرکان عصر جاهلیت، که با حالت عریان، کعبه را طواف میکردند و میگفتند: خداوند ما را به این عمل فرمان داده است (ر. ک: مجمعالبیان، ذیل آیه)
و نیز ر. ک: «مناسک حج، طواف».
قبله شدن کعبه
تغییر قبله از بیت المقدس به سمت کعبه (در سال دوم هجرت):
قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ .... (بقره: 144)
کعبه، قبله امت اسلام در هر مکان و در هر زمان:
... وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ ....
کعبه قبله میانه برای امت میانه (امت اسلام):
سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها ...* وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً. (بقره: 142 و 143)
گویا معنای «کَذلِکَ ...» این است که تغییر قبله در راستای پدید آوردن امت وسط و میانه است. در تفسیر نمونه (ج 1، ص 483) آمده است: قبله مسلمانان قبلهای میانه است؛ زیرا مسیحیان، تقریباً به سمت شرق میایستادند، بهخاطر اینکه بیشتر ملل مسیحی در کشورهای عربی زندگی میکردند و برای ایستادن به سوی محل تولّد عیسی علیه السلام که در بیتالمقدس بود ناگزیر بودند به سمت مشرق بایستند و به این ترتیب جهت مشرق قبله آنان بود، ولی یهود که بیشتر در شامات و بابل و مانند آن به سر میبردند و به سوی بیتالمقدس که تقریباً در سمت غرب آنان بود، میایستادند و به این ترتیب، نقطه غرب قبله آنان بود امّا کعبه که نسبت به مسلمانان آن روز (مسلمانان مدینه) در سمت جنوب و میان مشرق و مغرب قرار داشت یک خط میانه محسوب میشد.
ص: 48
کعبه قبله مورد پسند و دلخواه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله:
قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ ....
(بقره: 144)
خردهگیری و شبههافکنی سفیهان نسبت به تغییر قبله، از بیتالمقدس به جانب کعبه:
سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها .... (بقره: 142)
مالکیت همه جانبه خداوند بر تمام جهتهاو مکانها، مجوز تغییر قبله از بیتالمقدس به سمت کعبه:
سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ ....
(بقره: 142)
پذیرش کعبه به عنوان قبله به جای بیتالمقدس، امری بس دشوار جز برای هدایت یافتگان:
... وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلی عَقِبَیْهِ وَ إِنْ کانَتْ لَکَبِیرَةً إِلَّا عَلَی الَّذِینَ هَدَی اللَّهُ .... (بقره: 143)
تغییر قبله ازبیتالمقدس بهسوی کعبه، نعمتی بزرگ درردیف نعمترسالت پیامبر صلی الله علیه و آله:
وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ ...* کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولًا مِنْکُمْ .... (بقره: 150 و 151)
برداشت فوق، مبتنی بر این است که «کاف» در «کما» برای تشبیه باشد، براین مبنا تغییر قبله، که از آیه قبل به دست میآید «مشبّه» و ارسال پیامبر «مشبّهبه» میباشد و «تشبیه» مسأله قبله به نعمت رسالت، نشانگر عظمت آن است.
تعیین کعبه به عنوان قبله، حکمی حق (حکمتآمیز و بهجا) و از ناحیه خداوند:
وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ .... (بقره: 149)
آثار قبله شدن کعبه
قبله شدن کعبه، زمینهساز هدایت انسانها به صراط مستقم:
سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. (بقره: 142)
ص: 49
قبله شدن کعبه بهجای بیتالمقدس، سبب جدایی صفوف پیروان واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله از صفوف مدعیان پیروی:
... وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلی عَقِبَیْهِ .... (بقره: 143)
تغییر قبله از بیتالمقدس به جانب کعبه، منشأ اعتراض سفیهان و ایجاد سؤال برای شماری از مؤمنان:
سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النَّاسِ ما وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی کانُوا عَلَیْها ...* وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ .... (بقره: 142 و 143)
بعضی از مفسّران گفتهاند: پس از تغییر قبله، شماری از مسلمانان گفتند: پس اعمالی که به سمت بیتالمقدس انجام دادهایم چه میشود و آنهایی که از دنیا رفتند تکلیفشان چه خواهد شد؟! خداوند فرمود: «وَ ما کانَ اللَّهُ ...» (مجمع البیان، ذیل آیه)
نیز ر. ک: «فلسفه قبله شدن کعبه».
زمینه قبله شدن کعبه
علاقه و انتظار پیامبر صلی الله علیه و آله، زمینه تغییر قبله از بیتالمقدس به سمت کعبه:
قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ .... (بقره: 144)
در شأن نزول آیه بالا گفتهاند: پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر دوست میداشت که کعبه بهجای بیتالمقدس قبله باشد. حضرت به جبرئیل فرمود: دوست دارم خداوند مرا از قبله یهود به غیر آن برگرداند. جبرئیل گفت: من بندهای همانند تو هستم و تو نزد پروردگارت گرامی هستی. پس، از او در خواست کن. جبرئیل به آسمان رفت و پیامبر صلی الله علیه و آله همواره به آسمان مینگریست، به این امیدکه جبرئیل خواستهاش را بیاورد. در این حالات بود که آیه بالا نازل شد (مجمع البیان، ذیل آیه).
سبب اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله به دنبال تغییر قبله بود، این بوده است که، از طرفی یهودیان از روی خردهگیری میگفتند: این چگونه پیامبری است که دین مستقل ندارد و به طرف قبله ما نماز میگزارد و از سویی مشرکان مکه میگفتند: او (پیامبر) از قبله آباء و اجدادی خود روی برگردانده و به طرف قبله یهودیان میایستد. لذا حضرت شدیداً تمایل داشتند که کعبه به جای بیتالمقدس قبله قرار گیرد تا بهانه از دست هر دو گروه گرفته شود.
فلسفه قبله شدن کعبه
آزمودن مدعیان ایمان و اسلام و پیروی از پیامبر صلی الله علیه و آله از فلسفههای تغییر قبله از بیتالمقدس بهسوی کعبه:
... وَ ما جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْها إِلَّا لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَلی عَقِبَیْهِ .... (بقره: 143)
گرفته شدن بهانه از دست مخالفان و دشمنان، از حکمتهای تغییر قبله از بیتالمقدس بهسوی کعبه:
وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَیْکُمْ حُجَّةٌ .... (بقره: 150)
اتمام نعمت خدا بر امت اسلام و رهنمون شدن آنان به خیر و سعادت، از فلسفههای قبله قرار دادن کعبه بهجای بیتالمقدس:
وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ ... وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتِی عَلَیْکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ. (بقره: 150)
قبله شدن کعبه و اهل کتاب
آگاهی پیشین اهلکتاب از حقانیت تغییر یافتن قبله مسلمانان ازبیتالمقدس بهسوی کعبه:
... فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَیْثُ ما کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ
ص: 51
شَطْرَهُ وَ إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ...* الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ .... (بقره: 144 و 146)
یک احتمال این است که ضمیر «یَعْرِفُونَهُ» به قبله (امرالقبله) برگردد (مجمعالبیان، ذیلآیه)
قداست کعبه
کعبه، دارای شرافت و ارزش خاص در پیشگاه خداوند:
... طَهِّرا بَیْتِیَ. (بقره: 125)
... طَهِّرْ بَیْتِیَ .... (حج: 26)
فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ. (قریش: 3)
از اینکه خداوند با یای اضافه تشریفی «بیت» به «یا» ی متکلم، کعبه را خانه خود خوانده و نیز از اینکه خود را «ربّ» بیت (کعبه) معرفی کرده، استفاده میشود که کعبه در پیشگاه خداوند دارای ارزش و شرافتی خاص است.
کعبه خانه مقدس و دارای حرمت ویژه:
... وَ لَا آمِّینَ الْبَیْتَ الْحَرامَ .... (مائده: 2)
جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ ..... (مائده: 97)
رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ .... (ابراهیم: 37)
وَ الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ. (طور: 4)
بنابراین احتمال، که مقصود از «الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ» کعبه باشد، سوگند به آن بیانگر حرمت و قداست آن است.
شکسته شدن حرمت کعبه از سوی مردمِ روزگار جاهلیت، با انجام دادن امور لغو و بیهوده در اطراف آن، به عنوان عبادت:
وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً .... (انفال: 35)
شکستن حرمت کعبه با انجام امور لغو و بیهوده، سبب کفر و گرفتار شدن به عذاب سخت الهی:
وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَالْبَیْتِ إِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِماکُنْتُمْ تَکْفُرُونَ. (انفال: 35)
ص: 52
حرمت شکنان کعبه مورد تهدید خداوند:
جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ...* اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ .... (مائده: 97 و 98)
هجوم آورندگان به کعبه و حرمت شکنان آن، در معرض عذابی سخت از جانب خداوند:
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ* أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ* وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ* تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ* فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ. (فیل: 5- 1)
آشکار شدن هرچه بیشترِ قداست و عظمت کعبه برای مردم جزیرة العرب، پس از واقعه حمله فیلسواران و نابودی آنان:
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ .... (فیل: 1)
لِإِیلافِ قُرَیْشٍ* إِیلافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتاءِ وَ الصَّیْفِ .... (قریش: 4- 1)
پاسداران حرمت کعبه بهرهمند از مغفرت و رحمت الهی:
جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ ...* اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ. (مائده: 97 و 98)
میتوان گفت «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ ...» تهدید است علیه حرمت شکنان.
و «وَ أَنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» تشویق است به حفظ حرمت مقدسات.
حرمت کعبه و محوریت آن برای قیام و قوام زندگی مردم، زمینه تفکر و شناخت علم بینهایت خداوند:
جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ ... ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی اْلأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ. (مائده: 97)
راز قداست کعبه
تأسیس کعبه بر اساس توحید محض و به دور از هرگونه شرک و ناخالصی، رمز قداست و احترام آن در پیشگاه خداوند:
وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ .... (حج: 26)
خواست و تشریع خداوند منشأ قداست و حرمت ویژه کعبه:
جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ ..... (مائده: 97)
ص: 53
پینوشتها:
ص: 55
فقه حج
طرح جایگزین شود.
ص: 56
جمرات در گذشته و حال
حاجیان در انجامِ مواردی از اعمال و مناسک حج؛ مانند طواف و رمی، همواره با ازدحام جمعیت روبهرو بوده و دشواریهای بسیاری را متحمّل میشوند. فقها و مراجع عظام تقلید با توجه به گشایشی که فقه شیعه برای پیروان این مکتب فراهم نموده، راهکارهایی را ارائه میکنند که تا حدّ زیادی از مشکلات میکاهد؛ توسعه قائل شدن در محدوده مطاف، خواندن نماز طواف پشت مقام ابراهیم تا هر جا که حلقه طواف کنندگان میرسد و نیز راهکارهای سالهای اخیر در زمینه قربانی، از جمله آنهاست.
در این راستا، حضرت آیت اللَّه العظمی آقای ناصر مکارم شیرازی- دامظلّهالعالی- در رابطه با مشکل رمی نظریه فقهی خود را به صورت مقاله در اختیار فصلنامه «میقات حج» قرار دادند که در شماره 39 نشر یافت، به دنبال آن نقدهایی به دفتر مجله رسید که آنها نیز برای آگاهی خوانندگان عزیز در شمارههای بعد منتشر شد.
معظمله نقدها و نظریهها را مورد توجه و بررسی قرار داده، پاسخ آنان را در نوشتار حاضر به نگارش در آوردهاند که بخش نخست آن در این شماره و بخش دوم در شماره بعد (46) منتشر خواهد شد.
ص: 57
امید است اینگونه مباحث بتواند راههای جدیدی را در حلّ معضلات فقهی حج فراهم سازد.
اشاره
پیشتر مقاله فشردهای با عنوان «تحقیقی جدید درباره رمی جمرات» در همین فصلنامه نشر یافت که گوشههایی از مسأله جمرات را روشن میساخت. آنچه اکنون در پیشدید شماست، شرح کاملی است درباره بحث فوق:
چکیده بحث:
رمی جمرات، از مناسک مهمّ حجاست و در میان فقهای معاصر- ایّدهماللَّه- معروف است که جمرات همان ستونهای سهگانهای است که مردم در ایام مخصوصِ حج، سنگ بر آن میزنند.
ولی هرچه به گذشته برمیگردیم، این اندیشه در نظر ما کمرنگ و کمرنگتر میشود، تا آنجا که اطمینان پیدا میکنیم، این ستونها علامتی برای محلّ جمره هستند و «جمرات» همان محلّ اجتماع سنگریزههاست و باید سنگ را به آن پرتاب کرد.
صاحب جواهر رحمه الله تخییر در میان این دو را پذیرفته و صاحب مدارک رحمه الله زدن سنگ را به ستونها، از باب احتیاط میداند و به گذشته که برمیگردیم کمتر سخنی از ستونها مطرح است، بلکه سخن از «مجتمع الحصی»؛ محلّ اجتماع سنگریزههاست.
*** در این مجموعه، اقوال و نظریاتِ حدودِ 50 تن از فقهای شیعه و اهل سنّت آمده است که گروهی با صراحت و گروه دیگر با اشارت، تصدیق کردهاند که ستونها علامت هستند و جمره همان محلّ اجتماع سنگریزههاست که امروز به صورت حوضچهای در اطراف ستونها دیده میشود.
گروه بسیاری از ارباب لغت نیز در تفسیر معنای واژه «جمره» به این معنی تصریح کردهاند که عین عبارت آنها را در این نوشتار آوردهایم.
از کلمات مورّخان و سفرنامهنویسان نیز قرینههای روشن بر آن دیده میشود که از
ص: 58
نظر شما خواهد گذشت.
البتّه در هیچیک از روایاتِ فراوانی که در احکام جمره، در کتب روایی آمده است، تعریفی درباره جمره دیده نمیشود ولی در گوشه و کنار همین روایات نیز اشارههای واضحی است که اندیشمندان را درباره تفسیر بالا قانع میکند.
قابل توجّه اینکه در یکی از مهمترین و گستردهترین کتب تاریخی، که درباره مکّه و بیتاللَّه نگاشته شده و متن آن در آخر کتاب خواهد آمد، چنین میخوانیم:
«در وسط هر یک از جمرات، علامتی مانند ستون است که ارتفاع آن به اندازه قامت یک انسان است و از سنگ ساخته شده و به عنوان علامت برای محلّ رمی است و این علامات در صدر اسلام نبوده و بعداً پیدا شده است». (1)***
ما مطمئن هستیم که مطالعه این نوشتار افق تازهای به روی محقّقان میگشاید که جمره چیزی جز «مجتمع الحصی»؛ (محل اجتماع سنگریزهها) نیست و نباید مردم به خود زحمت دهند و ستونها را نشانهگیری کنند، مطمئن باشند که آنها علامت و نشانه بر محلّ است.
1- التاریخ القویم لمکة و بیتاللَّه الکریم، ج 6، ص 15
ص: 59
پیشگفتار
لزوم بررسی درباره جمره
یکی از مشکلات مهمّ حاجیان، «رمی جمرات» است؛ بهخصوص در روز عید قربان، که همه برای رمیِ «جمره عقبه» هجوم میآورند و در بسیاری از سالها ضایعات جانیِ فراوانی رخ داده و کسان زیادی در اطراف جمرات مجروح، یا کشته شدهاند و بسیاری از اوقات سرها، صورتها و یا چشمهای زیادی آسیب دیده است!
گرچه تدبیرهای مختلفی اندیشیده شده؛ از جمله ایجاد طبقه دّوم برای جمرات، ولی هنوز این مشکل بزرگ حلناشده باقی است.
بیشتر این ضایعات به خاطر آن است که تصوّر عموم، به دنبال فتاوای بزرگان معاصر، بر این میباشد که در رمی جمرات واجب است سنگها به آن ستون مخصوص اصابت کند، در حالی که دلیل روشنی بر این امر وجود ندارد؛ بلکه دلایلی بر خلاف آن داریم که نشان میدهد، همین اندازه که سنگها به سوی جمره پرتاب شود و در همان دایرهای که محلّ اجتماع سنگهاست بیفتد، کافی است. در واقع «جمره» همان «محلّ اجتماع سنگریزه» هاست؛ نه آن «ستون» ها! بلکه ستونها نشانهای برای آن محل است.
این نوشتار به این منظور تهیه و تنظیم شد که دلایل علمیِ این مسأله روشن شود و در معرض دید و ملاحظه اندیشمندان اسلام قرار گیرد تا روشن شود که این ستونها نه در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله وجود داشته و نه در اعصار ائمه علیهم السلام. اگر وجود داشته، تنها برای دیدنِ محلّ جمره بوده که حاجیان محلّ رمی را گم نکنند و گاه چراغی در کنار آن نیز نصب میشد، برای آنانکه به حکم ضرورت در شب رمی میکردند.
از همه ارباب تحقیق میخواهیم، تا تمام این نوشته را با دقّت مطالعه نکردهاند، به داوری ننشینند؛ وفّقکم اللَّه لمرضاته.
ص: 60
جمره چیست؟
اصل وجوب رمی جمرات، به عنوان یکی از مناسک حج، از مسلّمات و ضروریات اسلام است و همه علمای اسلام بر آن، اتّفاقِ نظر دارند.
امّا مسأله مهم در باب رمی جمرات این است که بدانیم «جمره» چیست، که باید سنگها را به سوی آن پرتاب کرد؟
آیا جمره همین ستونهایی است که امروز به آن سنگ میزنند؟ یا آن قطعه زمینی است که اطراف ستونها قرار دارد؟ یا هر دو؟ یعنی سنگ به سوی هر کدام پرتاب شود کافی است.
گروهی از فقها، از شرح این مطلب سکوت کردهاند و به سادگی از کنار آن گذشتهاند، ولی گروهی از آنها تعبیرات روشنی دارند که بهخوبی نشان میدهد «جمره» همان زمین اطراف ستونهاست؛ همان قطعه زمینی که سنگریزهها به هنگام رمی در آن جمع میشود.
در کتب ارباب لغت و روایات معصومین علیهم السلام نیز اشارههای گویایی بر این امر وجود دارد.
بلکه قراین نشان میدهد که در عصر رسولاللَّه صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام ستونی در محلّ جمرات وجود نداشته و اگر ستونی در عصر بعضی از معصومین علیهم السلام بوده، به عنوان نشانه و علامت برای گم نکردن آن محل بوده است و حاجیان سنگهای خود را بر آن قطعه زمین میانداختند و سنگها روی هم انباشته میشد و بدین جهت آن را جمره؛ یعنی «مجتمع الحصی» (محل جمع شدن سنگریزهها) گفتهاند.
برای پی بردن به این حقیقت، بحث را در چهار محور دنبال میکنیم:
محور نخست: کلمات ارباب لغت در تفسیر و توضیح جمره.
بلکه قراین نشان میدهد که در عصر رسولاللَّه صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام ستونی در محلّ جمرات وجود نداشته و اگر ستونی در عصر بعضی از معصومین علیهم السلام بوده، به عنوان نشانه و علامت برای گم نکردن آن محل بوده است
ص: 61
محور دوم: نقل کلمات فقهای بزرگ شیعه و اهل سنّت.
محور سوم: آنچه از روایات اسلامی استفاده میشود.
محور چهارم: پاسخ به پرسشهای مختلف و بررسی نقدها.
تفسیر جمره در کتب ارباب لغت
در متون معروف و مشهور لغت، برای «جمره» چهار ریشه لغوی گفتهاند:
1. جمره در اصل به معنای «هرگونه اجتماع»، یا «اجتماع قبیله» است و چون جمرات محلّ اجتماع سنگهاست، آن را جمره نامیدهاند.
2. جمره به معنای «سنگریزه» است و چون جمرات سنگریزه است، به آن جمرات گفتهاند.
3. جمره از «جِمار» به معنای «به سرعت دور شدن» است؛ زیرا هنگامی که حضرت آدم علیه السلام ابلیس را در این محل یافت، او را به وسیله سنگ رمی کرد و شیطان به سرعت از آنجا دور شد.
4. جمره به معنای «قطعه سوزانی از آتش» است (اشاره به جرقههایی است که گاه از میان شعله آتش پرتاب میشود و شبیه سنگریزه است).
معانی سهگانه اول با نامگذاری جمرات تناسب دارد ولی چنانکه خواهیم دید بسیاری از ارباب لغت، روی معنای اول تکیه کردهاند و جمرات را همان محلّ اجتماع سنگریزهها دانستهاند.
کلمات لغتدانان:
در اینجا بخشی از کلمات لغویها را که ناظر به معنای فقهی آن نیز هست، از نظر
ص: 62
خوانندگان محترم میگذرانیم و جالب این است که در گفتار آنها سخنی از ستون در میان نیست بلکه سخن از محلّ اجتماع سنگریزههاست:
1. (فیّومی متوفّای 770) در «مصباح المنیر» مینویسد:
«کلّ شیء جمعته فقد جمّرته، و منه الجمرة و هی مجتمع الحصی بمنی، فکلّ کومة من الحصی جمرة و الجمع جمرات».
«هر چیزیکه آن را جمع کنی، نام جمره دارد و جمره معروف، همان محلّ جمع سنگریزهها در منا است و هر تودهای از سنگریزه «جمره» نامیده میشود و جمع آن جمرات است.»
تعبیر به «کومه»؛ یعنی توده سنگریزه، اشاره به همان محلّ اجتماع سنگریزههاست.
این تعبیر در خاطر شریف شما باشد که برای توضیح بعضی از عبارات مفید است.
2. مرحوم طریحی (متوفّای سال 1087 قمری) در «مجمع البحرین» مینویسد:
«و الجمرات مجتمع الحصی بمنی، فکلّ کومة من الحصی جمرة و الجمع جمرات و جمرات منی ثلاث».
«جمرات محلّ اجتماع سنگریزهها در منا است. هر تودهای از سنگریزه، جمرهای است و جمع آن، جمرات است و جمرات منا سه تا است.»
در اینجا نیز جمرات به محلّ اجتماع سنگریزهها تفسیر شده است.
3. ابن منظور (متوفّای سال 711 قمری) در «لسان العرب» مینویسد:
«و الجمرة اجتماع القبیلة الواحدة ... و من هذا قیل لمواضع الجمار الّتی ترمی بمنی، جمرات؛ لأنّ کلّ مجمع حصی منها جمرة، و هی ثلاث جمرات».
«جمره به معنای اجتماع یک قبیله است و به همین جهت به محلّ اجتماع سنگهایی که در منا پرتاب میشود، جمرات گفته شده؛ چون هر توده سنگریزهای از آن، جمرهای است و آنها سه عدد هستند.»
4. ابن اثیر (متوفّای سال 606 قمری) در «نهایه» مینویسد:
«الجمار هی الأحجار الصغار و منه سمّیت جمار الحجّ للحصی التی یرمی بها
ص: 63
و أمّا موضع الجمار بمنی فسمّی جمرة لأنّها ترمی بالجمار و قیل لأنّها مجمع الحصی، الّتی یرمی بها». (1) «جمار، سنگهای کوچک است و به همین جهت به سنگریزههایی که در رمی استفاده میشود «جمار» گفتهاند و امّا محلّ سنگریزهها را در منا به این جهت «جمره» میگویند که سنگریزه (جمار) بر آن میاندازند. بعضی گفتهاند به خاطر آن است که محلّ جمع شدن سنگریزههاست.»
تعبیر به «موضع الجمار»؛ (محلّ سنگریزهها) به روشنی بر زمین تطبیق میکند و سخنی از ستون در میان نیست.
5. زبیدی (متوفّای سال 1205 قمری) در «تاج العروس فی شرح القاموس» مینویسد:
«و جمار المناسک و جمراتها الحصیات الّتی یرمی بها فی مکّة ... و موضع الجمار بمنی، سمّی جمرة لأنّها ترمی بالجمار، و قیل لأنّها مجمع الحصی»:
«جمار مناسک و جمرات سنگهایی است که در مکّه رمی میشود ... ومحلّ سنگریزهها در منا را جمره گفتهاند، چون با «جمار» (سنگریزه) رمی میشود و بعضی گفتهاند: به خاطر این است که جای گردآمدن سنگریزههاست.»
باز در اینجا تعبیر به موضع الجمار یا محلّ اجتماع سنگریزهها شده است که شاهد مدّعا است.
6. در «معجم الفاظ فقه جعفری» چنین آمده است:
«الجمرة: الحصاة الصغیرة، کومة من الحصی، مجتمع الحصی». (2) «جمره به معنای سنگ کوچک، تپّهای از ریگها و محلّ اجتماع سنگریزههاست.»
7. در «قاموس فقهی» نیز آمده است:
«الجمار: الحجارة الصغیرة، الجمرة: واحدة الجمر: و هی القطعة الملتهبة من النار و الحصاة الصغیرة و واحدة الجمرات التی ترمی فی منی، و هی ثلاث ...
و هی مجتمع الحصی فی منی». (3)
1- نهایه، ج 1، ص 282
2- معجم الفاظ الفقه الجعفری، دکتور أحمد فتح اللَّه، ص 143
3- القاموس الفقهی، دکتور سعدی أبوحبیب، ص 65
ص: 64
«جمار به معنای سنگریزههاست.
«جمره» مفرد «جمر» به معنای قطعه سوزان آتش و سنگهای کوچک است و همچنین مفرد جمراتی است که در منا رمی میشود و آن سه عدد است ...
و به معنای محلّ اجتماع سنگریزههاست.»
8. در «دائرة المعارف اسلامی» میخوانیم:
«الجمرة فی الأصل الحصاة و هی تطلق خاصّة علی اکوام الحجارة فی وادی منی الّتی تتجمع من الجمار، یرمی بها الحجیج فی عودتهم من الوقوف بعرفة». (1) «جمره، در اصل به معنای سنگریزه است و آن بهخصوص، بر تپّههای سنگ در وادی منا اطلاق میشود که از سنگریزههایی که حجاج در بازگشت از منا به سوی آن پرتاب میکنند تشکیل یافته است.»
*** از مجموع کلمات و مطالب بالا، و از تعبیرات گروه دیگری از ارباب لغت استفاده میشود «جمرات» را از این جهت جمرات گفتهاند که محلّ اجتماع سنگریزهها بوده است و یا از این جهت که «جمار» (سنگریزه) در آنجا انباشته
میشده و همانگونه که میبینیم آنها جمره را به معنای «ستون» نگرفتهاند، بلکه به معنای «زمینی که سنگریزهها در آن جمع میشود» گرفتهاند. به تعبیر دیگر، آن را «مجتمع الحصی» میدانند.
این سخنان علاوه بر اینکه نشان میدهد در عصر بسیاری از آنها هنوز ستونی ساخته نشده بوده و یا اگر بوده به عنوان علامت بوده، علّت نامگذاری جمرات و ریشه لغوی آن را، مسأله اجتماع سنگریزهها مطرح میکند.
*** جمره حقیقت شرعیه ندارد
این نکته نیز گفتنی است: به یقین
1- دائرة المعارف اسلامی، ج 7، ص 102
ص: 65
جمرات جزو الفاظی نیست که دارای حقیقت شرعیّه یا متشرّعه باشد. بنابراین، باید در فهم معنای آن به کتب لغت مراجعه کرد و اطلاق آن بر محلهای سهگانه؛ از قبیل اطلاق کلّی بر فرد است و به تدریج این واژه برای آن اماکن «عَلَم» شده است.
حال اگر قول لغوی را، طبق سیره عقلا در مورد «اهل خبره» صحیح بدانیم، بهخصوص هرگاه مطلبی در میان آنها شهرت داشته باشد، مطلب با شهادت آنها ثابت میشود- و هو الحق؛ زیرا در کتاب «انوار الاصول» حجّیت قول لغوی را در اینگونه موارد اثبات کردهایم و سیره عقلا نیز بر همین جاری است- در غیر این صورت، این گواهیها مؤیّد خوبی برای اثبات مقصود محسوب میشود.
گواهی فقها و دانشمندان اسلام
در این بخش، اقوال بیش از چهل تن از علمای معروف شیعه و اهل سنّت، در بیش از پنجاه منبع آورده شده که نشان میدهد جمرات همان قطعه زمینی است که محلّ اجتماع سنگریزههاست، نه ستونهایی که امروز بر آن سنگ میزنند؛ یعنی باید سنگها را بر قطعه زمینی که امروز آن را به صورت حوضچهای درآوردهاند، پرتاب کرد.
به تعبیر بهتر، همانگونه که پیشتر اشاره شد، همه علمای اسلام اجماع دارند که یکی از واجبات حج، رمی جمرات است، ولی سخن در موضع جمرات است؛ یعنی محلی که سنگ بر آن انداخته میشود. (1) توضیح اینکه، تعبیرات علمای اسلام در این مسأله مختلف است و میتوان آنان را به چند گروه تقسیم کرد:
گروه نخست: کسانیکه با صراحت میگویند «جمرات» همان قطعه زمین است و سنگ را باید بر آن پرتاب کرد.
گروه دوم: از این هم فراتر رفته و تصریح کردهاند ستونها فقط علامت میباشند و سنگ زدن به آنها کافی نیست و باید سنگ را بر محلّ اجتماع سنگریزهها انداخت، آنها حتّی مقدار وسعت آن زمین را نیز با ذراع معین کردهاند.
1- ذکر این نکته لازم است که اختلاف میان علمای شیعه و اهل سنّت در «احکام حج» بسیار کم است و در «موضوعات حج» تقریبا اختلافی وجود ندارد؛ یعنی در اصل منی، عرفات، مشعر، مقام ابراهیم، جمرات و مانند آن اختلافی وجود ندارد.
ص: 66
گروه سوم: کسانی که گفتهاند جمرات «مجتمع الحصی» (محلّ اجتماع سنگریزهها) است.
گروه چهارم: کسانی که سخنی با صراحت نگفتهاند، ولی تعبیراتی دارند که به دلالت التزامی اشاره روشنی است به همان محلّ اجتماع سنگریزهها؛ مثلًا گفتهاند: حاجی میتواند روی یک طرف جمرات بایستد و طرف دیگر را سنگ بزند.
حال اگر جمره همان زمین باشد، ایستادن روی یک طرف و زدنِ طرفِ دیگر کاملًا ممکن است ولی اگر مراد ستون باشد، هیچ عاقلی بالای ستون نمیرود تا در یک طرف ستون بایستد و طرف دیگر را سنگ بزند.
بعضی نیز تعبیر به «فی الجمرة» (انداختن سنگ در درون جمره) یا «علی الجمرة» (انداختن روی جمره) و امثال آن دارند که اشاره خوبی به همان قطعه زمین است.
گروه پنجم: افراد معدودی که قائل به تخییر شده و گفتهاند، هم میتوان سنگ به اطراف ستونها انداخت و هم به خود ستونها زد.
پس از ذکر این مقدّمه، به سراغ گروههای پنجگانه میرویم و از خداوند توفیق و هدایت میطلبیم.
*** بعضی نیز تعبیر به «فی الجمرة» (انداختن سنگ در درون جمره) یا «علی الجمرة» (انداختن روی جمره) و امثال آن دارند که اشاره خوبی به همان قطعه زمین است.
گروه نخست: کسانی هستند که از جمره تعبیر به «ارض» (زمین) و مانند آن کرده و گفتهاند: پرتاب سنگ بر آن قطعه زمین کافی است، بیآنکه کوچکترین سخنی از ستون به میان آورند؛ مانند:
1. مرحوم ابو الصلاح حلبی در «کافی» میفرماید:
«فإن رمی حصاة فوقعت فی محمل أو علی ظهر (بعیر) (1) ثمّ سقطت علی الأرض أجزأت و إلّا فعلیه أن یرمی عوضها عنها». (2) «هرگاه سنگریزهای بیندازد و در محمل یا بر پشت شتر بیفتد، سپس روی زمین قرار گیرد، کافی است و الّا باید عوض آن را بیندازد.»
1- در حاشیه کتاب آمده است: لم أهتد إلی صحیح هذه الجملة أو الکلمة و فی بعض النسخ: غطیظهر- و به نظر میرسد «علی ظهر بعیر» صحیح باشد.
2- کافی، ص 199
ص: 67
2. مرحوم سید ابوالمکارم ابن زهره در کتاب «غُنیه» چنین میگوید:
«و إذا رمی حصاة فوقعت فی محمل أو علی ظهر بعیر، ثمّ سقطت علی الأرض أجزأت ... کلّ ذلک بدلیل الإجماع المشار إلیه». (1) «هنگامیکه سنگی بیندازد و آن سنگ در محمل یا بر پشت شتر بیفتد، سپس روی زمین (جمره) قرار گیرد، کافی است ... تمام اینها به دلیل اجماعی است که قبلًا اشاره کردهایم!»
همانگونه که ملاحظه میکنید، مرحوم ابن زهره ادعای اجماع بر کفایت اینگونه رمی میکند.
3. مرحوم علّامه حلّی، در کتاب «منتهی» چنین فرماید:
«إذا رمی بحصاة فوقع علی الأرض ثمّ مرّت علی سَنَنها أو أصابت شیئاً صلباً کالمحمل و شبهه ثمّ وقعت فی المرمی بعد ذلک أجزأه، لأنّ وقوعها فی المرمی بفعله و رمیه». (2) «هنگامیکه سنگریزهای بیندازد و روی زمین بیفتد و سپس بغلتد، یا به چیز محکمی مانند محمل یا شبه آن بخورد، سپس در داخل مَرمی بیفتد، کافی است؛ زیرا افتادن در محلّ رمی، با فعل او و به وسیله او بوده است.»
این تعبیر نشان میدهد که محلّ رمی در سراشیبی بوده و اگر سنگ نزدیک آن میافتاد، میغلتید و در آن محل میافتاد، کفایت میکرد. این دلیل بر آن است که ستونی به عنوان «مرمی» (محلّ رمی) مطرح نبوده، بلکه «مرمی» همان محلّ اجتماع سنگریزهها بوده است.
1- غنیه، قسم الفروع، ص 189
2- منتهی، ج 2 ص 731، چاپ قدیم.
ص: 68
4. در کتاب «فقه الرضا» آمده است:
«فَإِنْ رَمَیْتَ وَوَقَعَتْ فِی مَحْمِل وَانْحَدَرَتْ مِنْهُ الَیالْارْضِ أَجْزَأَ عَنْکَ». وفی ذیله عن بعض النسخ: «وَ إِنْ أَصَابَ إنْسَاناً ثَمَّ أَوْ جَمَلًا ثُمَّ وَقَعَتْ عَلَی الْارْضِ أَجْزَأَهُ». (1) «اگر رمی کردی و سنگ تو در محمل افتاد و از آنجا روی زمین (جمرات) قرار گرفت، کافی است»- و در ذیل آن، از بعضی نسخ چنین نقل شده- «اگر سنگ به انسانی که در آنجاست اصابت کند یا به شتری، سپس بر زمین (جمرات) بیفتد کافی است.»
فقه الرضا، خواه مجموعهای از روایات باشد و یا یک کتاب فقهیِ متعلّق به بعضی از قدمای اصحاب که فتاوای خود را از متون روایات میگرفته، عبارت بالا شاهد زنده مدّعای ماست، که جمره ستون نبوده؛ بلکه آن قسمت خاصّ از زمین بوده است.
البتّه قرائن بسیاری در فقه الرضا دیده میشود که نشان میدهد فقه الرضا یک کتاب فقهی است و مربوط به بعضی از بزرگان قدمای ماست ولی در هر دو صورت شاهد مقصود است.
5. مرحوم علّامه حلّی در کتاب «تذکره» میفرماید:
«و لو رمی بحصاة فوقعت علی الأرض ثمّ مرّت علی سَنَنها، أو أصابت شیئاً صلباً کالمحمل و شبهه ثمّ وقعت فی المرمی بعد ذلک أجزأه، لأنّ وقوعها فی المرمی بفعله و رمیه ... و أمّا لو وقعت الحصاة علی ثوب انسان فنفضها فوقعت فی المرمی فإنّه لایجزئه». (2) «اگر سنگ را پرتاب کرد و بر زمین افتاد و غلتید یا اصابت به چیز محکمی، مانند محمل و شبه آن کرد، سپس در محلّ رمی افتاد، کافی است؛ چون افتادن در محلّ رمی، با فعل و رمی او بوده است و امّا اگر سنگ بر لباس انسانی بیفتد و او لباسش را تکان بدهد و سنگ در محلّ رمی بیفتد کافی نیست. (چون به فعل دیگری بوده است).»
تعبیرهای مختلفی که در عبارت بالا آمده است، بعضی صراحت دارد (مانند وقعت
1- مستدرک الوسائل، ج 10، ابواب رمی جمرة العقبة، باب 6، حدیث 1
2- تذکره، ج 8، ص 221
ص: 69
علی الأرض) و بعضی ظهور در مدّعا دارد (مانند وقعت فی المرمی) و نشان میدهد که محلّ رمی، همان قطعه زمین است و همانگونه که ملاحظه میکنید سخنی از اصابت به ستون در میان نیست.
6. مرحوم شیخ بزرگوار، طوسی، در کتاب پرارزش «مبسوط» میگوید:
«فإن وقعت علی مکان أعلی من الجمرة و تدحرجت إلیها أجزأه». (1) «هرگاهسنگریزه بر محلّی بالاتر از جمره بیفتد و به سوی جمره بغلتد، کفایت میکند!»
7. شهابالدین احمد بن ادریس، یکی از فقهای اهل سنّت، میگوید:
«فإنْ رمی بحصاة ... وقعت دون الجمرة و تدحرجت إلیها أجزأ». (2) «اگر سنگریزهای بیندازد ... و پایینتر از جمره بیفتد، ولی بغلتد و به جمره برسد، کافی است!»
*** گروه دوم: کسانی هستند که تصریح کردهاند ستونهاییکه در جمرات است، به عنوان «علامت» و «شاخص» برای محلّ رمی انتخاب شده و حتی بعضی گفتهاند: زدن سنگ به ستونها کافی نیست و باید سنگ را به محلّ اجتماع سنگریزهها زد از جمله آنها:
8. مرحوم محقّق بزرگوار «علّامه بحر العلوم» در رسالهای که در باب حج و عمره نگاشته و آن را «تحفة الکرام» نامیده، چنین آورده است:
قال ابن جماعة (3): قال الشافعیة: «إنّ الرمی مجتمع الحصی عند بناء الشاخص
1- مبسوط، ج 1، ص 369 و 370
2- الذخیره، ج 3 ص 108
3- ابن جماعه کنیه دو نفر است: یکی از علمای شافعی قرن هشتم به نام «عزّ الدین محمد بن ابیبکر» و دیگری از علمای متعصّب شافعی در قرن نهم است به نام «عباد بن جماعه».
ص: 70
معتقدند محلّ اصلیِ رمی همان نقطه زمین است منتهی بعضی فضای بالای آن را هم در حکم آن میدانند و بعضی نمیدانند.
هناک، لا ما سال من الحصی، و لا البناء الشاخص، فإنّه بنی علامة علی موضع الرمی». (1) ابن جماعه میگوید: پیروان مکتب شافعی گفتهاند: «مرمی، محلّ اجتماع سنگریزههاست که در کنار «بنای شاخص» قرار دارد، نه سنگهای پراکنده اطراف آن و نه بنای شاخص؛ زیرا این بنا به عنوان نشانه محلّ رمی ساخته شده است.»
9. ابن عابدین از علمای اهل سنت (متوفّای 1232 قمری) میگوید:
«و فی اللباب: و لو وقعت علی الشاخص: أی أطراف المیل الّذی هو علامة للجمرة أجزأه». (2) «اگر سنگریزه بر شاخص بیفتد؛ یعنی در اطراف ستونی که علامت جمره است قرار گیرد، کافی است.»
ممکن است این فتوی از اینجا نشأت گرفته باشد که منظور از شاخص قسمت پایین ستونها باشد که جزو جمره است، ولی در هر حال، دلیل بر این است که ستونها علامت جمره است نه جمره.
10. امام احمد المرتضی (متوفّای 840 قمری) میگوید:
«لا یشترط أن یصیب الجمرة لأنّ المقصود إصابة المرمی و هو موضع الجمرة، فإن قصد إصابة البناء فقیل لا یجزی؛ لأنّه لم یقصد المرمی و المرمی هو القرار لا البناء المنصوب و قیل یجزی لأنّ حکم الهوی حکم القرار». (3) «لازم نیست سنگ به جمره اصابت کند؛ زیرا مقصود اصابت کردن به محلّ رمی است و آن محلّ سنگریزههاست و اگر نیّت کرد به آن بنا (ستون) بزند، بعضی گفتهاند کافی نیست، چون قصد محلّ رمی نکرده؛ چرا که محلّ رمی، قرارگاه است نه بنایی که در آنجا نصب شده و بعضی گفتهاند مجزی است چون حکم «هوا»، حکم «قرارگاه» است.»
1- این کتاب خطی است و نسخه آن در کتابخانه مدرسه فیضیه، جزء کتب خطی به ثبت رسیده است.
2- حاشیة رد المحتار، ج 2، ص 565
3- شرح الأزهار، ج 2، ص 122
ص: 71
این سخن نیز دلالت دارد که همه معتقدند محلّ اصلیِ رمی همان نقطه زمین است منتهی بعضی فضای بالای آن را هم در حکم آن میدانند و بعضی نمیدانند.
11. محبّ الدین طبری (متوفّای 494 قمری) میگوید:
«مرمی (محل انداختن سنگها) حدّ معیّنی ندارد، جز اینکه بر فراز هر جمره، عَلَم و نشانهای برافراشتهاند و آن عمودی است معلّق و آویزان که ریگها را به زیر یا به اطراف آن «علم» میاندازد و احتیاط این است که دور از آن محل نباشد. برخی از متأخرین آن را محدود به سه ذراع از هر طرف نمودهاند، جز در «جمره عقبه» که چون در کنار کوه واقع شده، فقط یک طرف دارد». (1) تعیین محلّ جمرات به سه ذراع از هر طرف (منظور شعاع دایره است)، با صدای رسا، فریاد میزند که محلّ رمی همان زمین است.
این «عَلَمها» که «محبّالدّین طبری» از آن یاد کرده، در قرن پنجم بدین جهت در محلّ جمرات نصب شد که حاجیان محلّ «جمره» را گم نکنند و به اشتباه جای دیگری را سنگ نزنند؛ زیرا در آن زمان «منا» بیابانی بیش نبوده و تعیین محلّ جمره، نیاز به نشانهای داشته است.
چنانکه نقل کردهاند، در زمانهای گذشته، گاهی حجاج محل رمی را گم میکردند و به اشتباه بهجای دیگر سنگ میانداختند. میگویند در زمان حکومت متوکّل عباسی مردمِ ناآگاه، جای «جمره» را تغییر داده، در غیر محلّ رمی، سنگ میانداختند.
«اسحاقبن سلمةالصائغ» که از طرف متوکّل مسؤول امور حج و کعبه بود، پشت جمره عقبه، دیواری ساخت تا محلّ رمی مشخص شود. (2) شرح این سخن را با عین عبارتش خواهیم آورد.
1- ابراهیم رفعت پاشا، مرآة الحرمین، قاهره، دار الکتب المصریة، افست تهران، المطبعة العلمیه، ج 1، ص 48 به نقل از کتاب الموسوعة الفقهیة، طبع کویت، ج 15، ص 276
2- ابراهیم رفعت پاشا، همان کتاب، ج 1، ص 329؛- به نقل از دو مؤلف بزرگوار مهدی پیشوایی و حسین گودرزی که مطالب ایشان از اینترنت اخذ شد.
ص: 72
12. ابن جُبَیر اندلسی (متوفّای 614 قمری) در وصف جمره عقبه میگوید:
«... در اوّلِ منا، از سمتِ مکّه و در سمت چپِ کسیکه عازم مکّه است، قرار گرفته و در وسط راه است و به علت ریگهای جمرات، که در آنجا گرد آمده، بلند شده است و در آن، عَلَم و نشانهای، چون نشانههای حرم که گفتیم، نصب شده است».
آنگاه در مورد جمره وسطی و اولی میگوید:
«بعد از جمره عقبه، محلّ جمره وسطی است و آن نیز نشانهای دارد و میان این دو، به اندازه پرتاب یک تیر فاصله است. پس از آن، به جمره اولی میرسد که فاصلهاش با آن، به اندازه فاصله با دیگری است». (1) صراحت این عبارت، در اینکه ستونها علامت جمره است، بر کسی مخفی نیست.
13. «باجی» از علمای اهل سنّت مینویسد:
«الجمرة اسم لموضع الرمی، قال ابن فرحون فی شرحه علی ابن الحاجب:
و لیس المراد بالجمرة البناء القائم و ذلک البناء قائم وسط الجمرة، علامة علی موضعها و الجمرة اسم للجمیع، انتهی». (2) «جمره نام محلّ رمی است. ابن فرحون در شرحی بر ابن حاجب میگوید: منظور از جمره، ستونِ ایستاده نیست؛ زیرا آن بنای ایستاده در وسط جمره، علامتی است برای محلّ جمره و جمره نام همه (آن محل) است.»
14. محمد بن شربینی (متوفّای 977 قمری) مینویسد:
«و یشترط أیضاً قصد الجمرة بالرمی، فلو رمی إلی غیرها کأنّ رمی فی الهواء فوقع فی المرمی لم یکف و قضیّة کلامهم أنّه لو رمی إلی العَلَم المنصوب فی الجمرة أو الحائط التی بجمرة العقبة کما یفعله کثیر من الناس، فأصابه ثمّ وقع فی المرمی لا یجزیء». (3) «شرط دیگر این است که نیّت رمی داشته باشد. پس اگر ریگی به غیر آن؛ مثلًا به هوا پرتاب کند و در محلّ رمی بیفتد، کافی نیست و مفهوم سخن فقها این است که اگر به ستونی که در جمره نصب شده، یا دیواری که در کنار جمره (عقبه) است، سنگ بزند- همانگونه که بسیاری از مردم انجام
1- رحلة ابن جبیر، بیروت، ص 136 این مطلب نیز از آن دو مؤلف نقل شده است.
2- مواهب الجلیل، ج 4، ص 191
3- مغنی المحتاج، ج 1، ص 507
ص: 73
میدهند- سپس در محلّ رمی بیفتد، کافی نیست!»
این عبارت بسیار قابل توجّه است؛ زیرا علاوه بر اینکه ستونها را «علامت» محلّ رمی میشمرد، نه محلّ رمی، و سنگ زدن به آنها را کافی نمیداند؛ تصریح میکند که مفهوم کلمات و فتاوای «فقها» نیز همین است. (دقّت کنید!)
15. بهوتی از علمای اهل سنت در «کشّاف القناع» مینویسد:
«أنّ المرمی مجتمع الحصی، کما قال الشافعی، لا نفسالشاخص و لا مسیله». (1) «محلّ رمی، محلّ اجتماع سنگریزهها است؛ همانگونه که شافعی گفته، نه ستون شاخص و نه سنگهای پراکنده.»
*** گروه سوم: صاحبان این نظریهاند که جمره همان «مجتمع الحصی»؛ (محل اجتماع سنگریزهها) است:
16. در کتاب «حواشی شروانی» آمده است:
«قوله: الجمرة مجتمع الحصی، حَدَّه الجمال الطبری بأنّه ما کان بینه و بین أصل الجمرة ثلاثة أذرع فقط و هذا التحدید من تفقّهه و کأنّه قرب به مجتمع الحصی غیر السائل، و المشاهدة تؤیّده فإنّ مجتمعه غالباً لا ینقص عن ذلک.
تنبیه: لو فرش فی جمیع المرمی أحجار فأثبتت، کفی الرمی علیها کما هو ظاهر لأنّ المرمی و إن کان هو الأرض إلّا أنّ الأحجار المثبتة فیه صارت تعدّ منه و یعد الرمی علیها رمیاً علی تلک الأرض». (2) «مصنّف گفته است: جمره محلّ گرد آمدن سنگریزهها است و حدّ آن را جمال طبری به سه ذراع تا مرکز جمره تعیین کرده است. این اندازهگیری از فکر خود او است، گویا او مقدار نزدیک به محلّ اجتماع سنگریزهها را در نظر گرفته و مشاهده نیز آن را تأیید میکند، چون محلّ اجتماع سنگریزهها غالباً کمتر از سه ذراع نیست!»
این تعبیر نشان میدهد که تقریباً محدوده جمره سه ذراع است- از مرکز دایره، از هر طرف یک متر و نیم- و حوضچههای فعلی نیز تقریباً همین مقدار است.
1- کشّاف القناع، ج 2، ص 582
2- حواشی شروانی، ج 4، ص 134
ص: 74
17. شافعی، یکی از امامهای چهارگانه اهل سنّت گفته است:
«إنّ الجمرة مجتمع الحصی». (1) «جمره همان محلّ اجتماع سنگریزههاست.»
18. و همچنین شافعی در جای دیگر گفته است:
«فإن رمی بحصاة فأصابت انساناً أو محملًا ثمّ استَنَت حتّی أصابت موضع الحصی من الجمرة، أجزأت عنه». (2) «اگر به هنگام رمی، سنگی پرتاب کند و به انسان یا محملی برخورد کند، سپس بغلتد تا به محلّ سنگریزههای جمره اصابت نماید، کافی است.»
19. «مالک»، یکی دیگر از پیشوایان معروف اهل سنّت، در این زمینه میگوید:
«و إن وقعت فی موضع حصی الجمرة و إن لم تبلغ الرأس أجزأ». (3) «هرگاه سنگ در محلّ سنگریزههای جمره بیفتد، هرچند به بالای آن نرسد، کافی است.»
روشن است که منظور از «رأس» همان «رأس مجتمع الحصی» و بالای مخروط سنگریزههاست.
توضیح اینکه: در محلّ جمرات، سنگریزههایی روی هم انباشته شده بوده و طبعاً بهصورت مخروطی بوده که مالک، امامِ اهل سنّت تأکید میکند، اصابت به نوک مخروط لازم نیست بلکه به هر نقطه از آن اصابت کند کافی است.
20. امام «شافعی» نیز بنا به نقل «سنن بیهقی» درباره جمعکردن سنگریزهها چنین میگوید:
«و من حیث أخذ أجزأه، إلّا إنّی أکره من المسجد ... و من الجمرة لأنّه حصی غیر متقبّل». (4) «از هرجا سنگ بردارد کافی است، ولی من دوست ندارم از مسجد الحرام ... و از خود جمره بردارد، چون آن از سنگهای غیر مقبول است.»
1- حواشی شروانی، ج 4، ص 135
2- کتاب الامّ ج 2، ص 235
3- المدونة الکبری، ج 1، ص 422
4- سنن بیهقی، ج 5، ص 128
ص: 75
این تعبیر نشان میدهد که جمره همان مجتمع سنگریزهها است.
21. «محییالدین نَوَوی»، از فقهای معروف اهل سنّت، در کتاب «المجموع» اینگونه مینویسد:
«و المراد (مِن الجمرة) مجتمع الحصی فی موضعه المعروف و هو الّذی کان فی زمان رسول اللَّه صلی الله علیه و آله و لو نحّی الحصی من موضعه الشرعی و رمی إلی «نفس الأرض» أجزأ، لأنّه رمی فی موضع الرمی. هذا الّذی ذکرته هو المشهور و هو الصواب». (1) «مراد از جمره همان محلّ اجتماع سنگریزههاست، در همان محلّ معروف و این همان چیزی است که در زمان رسولاللَّه صلی الله علیه و آله بوده است (دقّت کنید). سپس میافزاید: اگر سنگریزهها را از آن محل کنار بزنند و سنگ را به آن زمین بیندازند کافی است؛ زیرا محلّ رمی «همان زمین» است، و این مطلبی را که من ذکر کردم در میان فقها مشهور است و حق نیز همین است.»
این عبارت، با صراحتِ کامل، جمره را همان قطعه زمین میداند و حتی ادّعای شهرت میکند و نیز میگوید: در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز چنین بوده است (دقت کنید!)
22. «ابن حجر» در کتاب «فتح الباریء» چنین آورده است:
«و الجمرة اسم لمجتمع الحصی، سمّیت بذلک لاجتماع الناس بها». (2) «جمره نام محلّ اجتماع سنگریزههاست و به خاطر اجتماع مردم در نزد آن، به این اسم نامیده شده است.»
این سخن نیز صراحت دارد که جمره همان محلّ اجتماع سنگریزههاست.
23. امام احمد المرتضی از علمای اهل سنّت میگوید:
«جمرة العقبة و هو مستدبر للکعبة من بطن الوادی و موضعها ما تحت البناء و حولیه و هو موضع الحصی و لهذا قال فی الروضة: و لا یشترط کون الرامی خارج الجمرة فلو وقف طرفها و رمی الطرف الآخر جاز». (3)
1- المجموع، ج 8، ص 176
2- فتح الباری، ج 3، ص 464
3- شرح الأزهار، ج 2، ص 121
ص: 76
«جمره عقبه پشت به قبله از طرف درّه (باید رمی شود) و محلّ آن، همان قسمتی است که زیر بنا واقع شده و دو طرف آن، و آن محلّ سنگریزههاست و لذا در «روضه» گفته است: شرط نیست رمی کننده خارج جمره باشد بلکه اگر یک طرف آن (دایره) بایستد و طرف دیگر را رمی کند جایز است.»
*** گروه چهارم: اینان کسانی هستندکه هیچیک از تعبیرهای بالا را ندارند و آنان نیز چند گروهند:
الف) کسانی که گفتهاند «روی جمره نایست» یا اگر کسی یکطرف جمره بایستد و طرف دیگر را بزند کافی است (یا کافی نیست).
اینگونه تعبیرها نشان میدهد که جمره همان قطعه زمین دایره مانند است که میتوان روی یکطرف آن ایستاد و سنگ را به طرف دیگر پرتاب کرد و گرنه ایستادن روی یکطرف ستون و رمی کردن طرف دیگر؛ چنانکه در گذشته نیز گفتیم، معنی ندارد از جمله کسانی که این تعبیر را دارند:
24. مرحوم یحیی بن سعید حلّی در کتاب «الجامع للشرائع» میفرماید:
«و اجعل الجمار علی یمینک و لا تقف علی الجمرة!» (1) «جمرات را در طرف راست خود قرار ده و روی جمره نایست.»
مگر ممکن است روی جمره ایستاد که از آن نهی میکند؟ آری اگر جمره محلّ اجتماع سنگریزهها باشد، چنین کاری ممکن است؛ زیرا وسعت آن حدود سه متر در سه متر است و ممکن است کسی روی یکطرف آن بایستد.
25. محیی الدین نَوَوی، از فقهای عامّه، در کتاب «روضة الطالبیین» مینویسد:
«و لا یشترط کون الرامی خارج الجمرة، فلو وقف فی الطرف و رمی إلی الطرف الآخر جاز». (2) «شرط نیست که رمی کننده بیرون از جمره بایستد، بلکه اگر در یک طرف جمره بایستد و طرف دیگر را رمی کند کافی است.»
1- الجامع للشرائع، ص 210
2- روضة الطالبین، ج 2، ص 392
ص: 77
جالب است افرادی که در برابر اینگونه تعبیرها پاسخی ندارند، گفتهاند: در آن زمان عدّهای بودهاند که از ستونها بالا میرفتهاند و در یکطرف ستون میایستادهاند و طرف دیگر را میزدند!
بدیهی است هیچ پژوهشگر و محقّقی بهطور جدّی این احتمال را نمیدهد که مردم بالای ستونها بروند و از همانجا ستونها را رمی کنند، این کار به طنز و شوخی شبیهتر است؛ چنانکه در سفرنامه «رفعتپاشا» به زودی خواهد آمد که بعضی به شوخی این کار خطرناک را انجام میدادند.
کسانیکه با تعبیر «ارض»؛ «زمین» نیاوردهاند ولی تعبیر به «فیالجمرة» یا «علیالجمرة» کردهاند. این نشان میدهد که جمره همان قطعه زمین است که اگر سنگها را «در آن» یا «بر آن» بیندازند کافی است
26. عبد الکریم رافعی در کتاب «فتح العزیز» نیز مینویسد:
«و لا یشترط کون الرامی خارج الجمرة بل لو وقف فی طرف منها و رمی إلی طرف جاز». (1) «لازم نیست کسی که سنگ میزند در خارج جمره بایستد، بلکه اگر در یک طرف بایستد و طرف دیگر را رمی کند، جایز است.»
27. محییالدین نووی در «مجموع» آورده است:
«قال أصحابنا: و لا یشترط وقوف الرامی خارج المرمی بل لو وقف فی طرفه و رمی إلی طرفه الآخر، أو وسطه، أجزأه، لوجود الرمی و اللَّه أعلم». (2) «اصحاب ما گفتهاند: شرط نیست رمی کننده خارج از محلّ رمی بایستد، بلکه اگر در یک طرف بایستد و طرف دیگر یا وسط آن را رمی کند کافی است، چون رمی حاصل شده است، و اللَّه اعلم.»
ب) کسانیکه با تعبیر «ارض»؛ «زمین» نیاوردهاند ولی تعبیر به «فیالجمرة» یا «علیالجمرة» کردهاند. این نشان میدهد که جمره همان قطعه زمین است که اگر سنگها را «در آن» یا «بر آن» بیندازند کافی است؛ روشن است که اگر واجب باشد سنگها را به
1- فتح العزیز، ج 7، ص 398
2- المجموع، ج 8، ص 174
ص: 78
ستونها بزنند، تعبیر به «فی» و «علی» مناسب نیست. از کسانی که این تعبیر را دارند:
28. علّامه حلّی در «تذکره» مینویسد:
«و أمّا الرمی فإن أمکن الصبیّ من وضع الحصی فی کفّه و رمیها «فی الجمرة» من یده فعل و إن عجز الصبیّ من ذلک أحضره الجمار و رمی الولیّ عنه». (1) «اما رمی (کودکان)، هرگاه کودک بتواند سنگریزه را در دست بگذارد و از دست خود در جمره بیندازد، این کار را انجام میدهد و اگر نمیتواند ولیِّ او، وی را نزد جمرات میبرد و از سوی او رمی میکند.»
29. شیخ صدوق نیز در «من لا یحضره الفقیه» میفرماید:
«وَ یَجُوزُ أَنْ تُکَبِّرَ مَعَ کُلِّ حَصَاةٍ تَرْمِیهَا تَکْبِیرَةً، فَإِنْ سَقَطَتْ مِنْکَ حَصَاةٌ فِی الْجَمْرَةِ أَوْ فِی طَرِیقِکَ فَخُذْ مَکَانَهَا مِنْ تَحْتِ رِجْلَیْکَ وَ لا تَأْخُذْ مِنْ حَصَی الْجِمَارِ الَّذِی قَدْ رُمِیَ بِهَا». (2) «جایز است با هر سنگی که میزنی تکبیر بگویی و هرگاه یک سنگ (بدون اختیار) در جمره بیفتد یا در راه بیفتد به جای آن، سنگ دیگری از زیر پای خود بردار و از سنگهای جمرات که با آن رمی شده بر ندار.»
درست است که مرحوم صدوق میگوید سنگی که از دست در جمره افتاده کافی نیست ولی این به خاطر عدم نیّت و اختیار است، مهم این است که تعبیر به افتادن در جمره میکند و این دلیل بر این است که جمره همان زمین و محلّ اجتماع سنگریزههاست.
30. محقّق سبزواری در کتاب «ذخیره» میفرماید:
«و لو وقعت علی حصاة فطفرت الثانیة فوقعت «فی المرمی» یجزی کما قطع به المصنّف و مثله لو رمی إلی غیر المرمی فوقعت «فی المرمی». (3) «هرگاه آن سنگی را که رمی میکند، به سنگ دیگر بپرد- بخورد- و آن سنگ در محلّ رمی بیفتد، کافی است، همانگونه که مصنّف (منظور علّامه حلّی است) به آن قطع پیدا کرده است. و همچنین اگر به غیر محلّ رمی پرتاب کند و در محلّ رمی بیفتد، کافی است.»
1- تذکرة الفقهاء، ج 7، ص 30
2- من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 548
3- ذخیرة المعاد، ج 3، ص 662
ص: 79
31. عبد الکریم رافعی از فقهای اهل سنّت (متوفّای 623 قمری) میگوید:
«و لو انصدمت الحصاة المرمیّة بالأرض خارج الجمرة أو بمحلّ فی الطریق أو عنق بعیر أو ثوب انسان، ثمّ ارتدّت و وقعت «فی المرمی» اعتدّ بها لحصولها فی المرمی بفعله من غیر معاونة أحد». (1) «هرگاه سنگی را که پرتاب کرده، به زمینِ خارج جمره یا به محلّی در راه یا گردن شتر یا لباس انسان بخورد و برگردد و در جمره بیفتد به آن قناعت میکند، چون به وسیله فعل او در جمره افتاده، بی آنکه از کسی کمک بگیرد.»
32. قبلًا از «محمد بن شربینی» چنین نقل کردیم:
«و یشترط أیضاً قصد الجمرة بالرمی فلو رمی إلی غیرها، کأن رمی فی الهواء فوقع فی المرمی لم یکف». (2) «شرط دیگر این است که نیّت رمی داشته باشد، پس اگر ریگی را به غیر آن، مثلًا به هوا پرتاب کند و در محلّ رمی بیفتد کافی نیست.»
و جالب این است که او در کتاب خود، بعد از این عبارت، در ذیل کلامش تصریح میکند که اگر سنگ را به ستون بزند و در محلّ رمی بیفتد کافی نیست چون نیّت محلّ رمی را نکرده است.
33. «امام سحنون» به «سعید التنوخی» در کتاب «المدوّنة الکبری» مینویسد: فتوای امام مالک را از امام عبدالرحمانبن القاسم در باره رمی جمار پرسیدم و گفتم:
«فإن رمی حصاة فوقعت قرب الجمرة؟ قال: إن وقعت فی موضع حصی الجمرة و إن لم تبلغ الرأس أجزأه، قلت: أتحفظه عن مالک؟ قال:
هذا قوله». (3) «هرگاه سنگریزهای بیندازد و نزدیک جمره واقع شود، کافی است؟ گفت:
اگر در محلّ سنگریزههای جمره بیفتد
1- فتح العزیز، ج 7، ص 399
2- مغنی المحتاج، ج 1، ص 507
3- المدونة الکبری، ج 1، ص 422
ص: 80
کافی است، هرچند به بالای آن نرسد. گفتم: آیا این سخن را از مالک به خاطر داری؟
گفت: آری این سخنِ اوست.»
تعبیر به «و إن لم تبلغ الرأس» نشان میدهد که سنگهای روی هم انباشته، به صورت مخروط بوده که بعضی نوک آن را نشانه میگرفتند، در اینجا «سحنون» میگوید:
انداختن سنگ بر نوک این مخروط لازم نیست، اگر به اطراف آن هم بیندازند کافی است (این سخن را به خاطر داشته باشید که تعبیرات مشابه را نیز تفسیر میکند).
34. عبد اللَّه بن قدامه در «مغنی» آورده است:
«و إن وقعت علی موضع صلب فی غیر المرمی، ثمّ تدحرجت علی المرمی أو علی ثوب انسان ثم طارت فوقعت «فی المرمی» أجزأته لأنّ حصوله بفعله». (1) «هرگاه سنگ بر محلّ محکمی در غیر محلّ رمی بیفتد سپس غلتیده بر محلّ رمی بیفتد و یا بر لباس انسانی بیفتد و بپرد و در محلّ رمی قرار گیرد، کافی است؛ زیرا این عمل با فعل او انجام شده است.»
قابل توجّه اینکه در این عبارت، هم تعبیر به «فی المرمی» شده و هم «علی المرمی» که هر دو یک معنی میدهد.
35. و نیز عبد اللَّه بن قدامه در «المغنی» مینویسد:
«و لا یجزئه الرمی إلّا أن یقع الحصی فی المرمی فإن وقع دونه لم یجزئه». (2) «در رمی کفایت نمیکند مگر اینکه سنگریزه در محلّ رمی بیفتد، اگر در غیر آن واقع شود، کافی نیست.»
به یقین اگر منظور ستون باشد باید گفته شود: «مگر به ستونها اصابت کند» و نمیتوان گفت: «در ستونها واقع شود».
36. محیی الدین نَوَوی در «المجموع» میگوید:
«إذا رمی الحصاة السابعة، ثمّ رمی صیداً قبل وقوع الحصاة «فی الجمرة» قال:
الدارمی، قال ابن المرزبان، یلزمه الجزاء لأنّه رماه قبل التحلّل فإنّه لا یحصل
1- المغنی، ج 3، ص 450
2- المغنی، ج 3، ص 450
ص: 81
التحلّل الّا بوقوع الحصاة فی الجمرة». (1) «هنگامیکه سنگ هفتم را پرتاب میکند، به گفته دارمی، ابن مرزبان گفته است:
اگر پیش از افتادن سنگ در جمره صیدی کند، کفاره دارد؛ زیرا قبل از خروج از احرام صید کرده؛ چرا که حلّیت فقط با افتادن سنگ در جمره است.»
37. بهوتی (متوفّای 1051) در «کشّاف القناع» آورده است:
«و یشترط علمه بحصولها أی السبع حصیات «فی المرمی» فی جمرة العقبة (و فی سائر الجمرات) لأنّ الأصل بقاء الرمی فی ذمّته». (2) «و شرط است علم به قرار گرفتن هفت سنگریزه در محلّ رمی، در جمره عقبه و در سایر جمرات، چون اصل، اشتغال ذمّه است تا علم به برائت حاصل شود.»
38. در کتاب «الفقه علی المذاهب الأربعه» اینگونه آمده است:
«الحنابلة قالوا: و لو رمی حصاة و وقعت خارج المرمی ثمّ تدحرجت حتّی سقطت فیه أجزأته و کذا إن رماها فوقعت علی ثوب انسان فسقطت فی المرمی». (3) «هرگاه سنگریزهای پرتاب کند و در خارج محلّ رمی بیفتد، سپس بغلتد و به داخل محلّ رمی سقوط کند، کافی است. همچنین اگر رمی کند و بر لباس انسانی بیفتد و از آنجا در محلّ رمی سقوط کند، آن هم کافی است.»
تعبیر به «انْحَدَرَتْ عَلی الجَمَرة» نشان میدهد که جمره همان قطعه زمینی است که سنگ به آن میاندازند».
در این عبارت، مسأله «غلتیدن سنگ» یک بار و «سقوط در محلّ رمی» دوبار تکرار شده است و هر دو گواه بر مدّعاست.
39. در کتاب موسوعه فقهی طبع کویت، در باب رمی جمار آمده است:
«و یشترط حصول الجمار فی المرمی عند جمهور الفقهاء (المالکیّة و الشافعیّة و الحنابلة) و إن لم یبق فیه و لا یشترط ذلک عند الحنفیّة، فلو وقع علی ظَهْر رجل أو جمل أو وقعت بنفسها بقرب الجمرة أجزأ و إلّا لم یجزیء». (4)
1- المجموع، ج 7، ص 320
2- کشّاف القناع، ج 2، ص 581
3- الفقه علی المذاهب الاربعه، ج 1، ص 667
4- الموسوعة الفقهیة، طبع کویت، ج 15، ص 279
ص: 82
«نزد بیشتر فقها (ی مالکی، شافعی و حنبلی) لازم است سنگریزهها در محلّ رمی قرار گیرد، هرچند در آن باقی نماند و حنفیها این معنی را لازم نمیدانند.
پس اگر بر پشت انسان یا شتری واقع شود سپس نزدیک جمره بیفتد کافی است و الّا کفایت نمیکند.»
40. مرحوم علّامه در «قواعد» میفرماید:
«لو وقعت علی شیء و انحدرت علی الجمرة صحّ». (1) «هرگاه سنگریزهها بر چیزی واقع شود و در جمره فرو افتد صحیح است.»
تعبیر به «انْحَدَرَتْ عَلی الجَمَرة» نشان میدهد که جمره همان قطعه زمینی است که سنگ به آن میاندازند».
البته واضح است که سخن از تمام جمرات است نه خصوص جمره عقبه.
41. ابن فهد حلّی در «محرّر» میگوید:
«لَو وقَعَت علی شیء ثُمَّ انحدرت مِنه الَی الجَمَرة، اجزأت أیضاً». (2) «هرگاه سنگریزه بر چیزی بیفتد، سپس از آن به سوی جمره سرازیر شود، آن هم کافی است.»
این نیز در تمام جمرات است.
42. در کتاب «شرایع الاسلام» (از محقق حلّی) میخوانیم:
«فالواجب فیه النیّة و العدد ... و إصابة الجمرة بها بما یفعله فلو وقعت علی شیء و انحدرت علی الجمرة جاز ...». (3) «واجب است در رمی نیّت کند و عدد (هفت) نیز شرط است و باید به وسیله او به جمره اصابت کند و اگر روی چیزی قرار گیرد و از آن سرازیر گردد و به وسیله آن به جمره برسد، کافی است.»
43. مرحوم شهید ثانی در «مسالک الافهام» در باب جمرات میگوید:
«فلو وقعت علی شیء و انحدرت علی الجمرة جاز». (4)
1- قواعد الأحکام، ج 1، ص 439
2- سلسلة الینابیع الفقهیه، ج 30، ص 528
3- شرایع الاسلام، ج 1، ص 192
4- مسالک الأفهام، ج 2، ص 292
ص: 83
«هرگاه سنگریزه بر چیزی بیفتد و به سوی جمره سرازیر شود، کافی است.»
44. محقّق ثانی در «جامع المقاصد» نیز همین تعبیر را دارد و میفرماید:
«لو وقعت علی شیء و انحدرت علی الجمرة صحّ و لو تمّمتها حرکة غیره لم یجز». (1) «هرگاه سنگریزه بر چیزی بیفتد و در جمره سرازیر شود صحیح است اما اگر با حرکت دیگری به جمره برسد کافی نیست.»
45. مرحوم صاحب ریاض نیز شبیه همین را دارد و میفرماید:
«لو وقعت علی شیء و انحدرت علی الجمرة فإنّها تجزی». (2) «اگر سنگریزه روی یک شیء بیفتد و به سوی جمره سرازیر شود، کافی است.»
و در ادامه سخن، منظور از شیء را بدن انسان یا شتر ذکر میکند.
همه این تعبیرها شاهد مقصود ماست.
ج) کسانیکه گفتهاند اگر سنگ را به جمره بیندازد؛ بهطوری که وارد جمره شود وسپس از آن خارج گردد، مانعی ندارد؛ یعنی ماندن سنگ در محلّ جمره شرط نیست و روشن است که اگر مراد رمی ستون بود، فرض این مسأله اصلًا معنی نداشت؛ از کسانی که پیرو این گروهاند، عبارتاند از:
46. زکریابن محمد الأنصاری (متوفّای 926 قمری) در کتاب «فتح الوهّاب» در بیان شروط رمی میگوید:
«و تحقّق إصابته بالحجر و إن لم یبق فیه کأن تدحرج و خرج منه فلو شکّ فی إصابته لم یحسب». (3) «یکی از شروط، اصابت سنگریزه (به جمره) است، هرچند در جمره نماند، مثل اینکه سنگریزه بغلتد و از جمره خارج شود و هرگاه شک در اصابت کند، کافی نیست.»
1- جامع المقاصد، ج 3، ص 235
2- ریاض المسائل ج 6 ص 412
3- فتح الوهاب، ج 1، ص 256
ص: 84
47. امام احمد المرتضی در «شرح الأزهار» مینویسد:
«لا یشترط بقاء الحصی فیالمرمی فلو وقعت فیه ثمّ تدحرجت عنه لم یضرّ». (1) «شرط نیست که سنگریزه در محلّ رمی بماند، هرگاه در آن قرار گیرد و سپس بغلتد و از آن خارج شود، ضرری ندارد.»
48. محییالدین نَوَوی نیز در «مجموع» چنین آورده است:
«قال أصحابنا: و لا یشترط بقاء الحجر فی المرمی فلو رماه فوقع فی المرمی ثمّ تدحرج منه و خرج عنه أجزأه، لأنّه وجد الرمی إلی المرمی و حصوله فیه». (2) «اصحاب ما گفتهاند: شرط نیست سنگریزه در محلّ رمی بماند، پس اگر رمی کند و در محلّ رمی بیفتد و سپس بغلتد و از آن خارج شود، کفایت میکند؛ زیرا رمی در مرمی قرار گرفته است.»
*** گروه پنجم: جمعی از فقهای متأخر اشاره به کفایت رمی بر ستون و رمی بر محلّ اجتماع سنگها کردهاند و به تعبیر دیگر، از کلام آنان تخییر استفاده میشود که نتیجه آن کفایت رمی بر محلّ سنگریزهها است. پیروان این نظریه عبارتاند از:
49. مرحوم شهید اوّل در کتاب «دروس»، چنین مینویسد:
«و الجمرة اسم لموضع الرّمی، و هو البناء أو موضعه ممّا یجتمع من الحصی، و قیل: هی مجتمع الحصی لا السائل منه، و صرّح علیّ بن بابویه بأنّه الأرض». (3) «جمره نام محلّ رمی است و آن ستون مخصوص یا محلّ آن است که سنگریزهها در آن جمع میشود. بعضی نیز گفتهاند: جمره فقط نام محلّ جمع شدن سنگها است و مرحوم صدوق تصریح کرده که جمره همان زمین است.»
50. مرحوم فاضل اصفهانی در «کشف اللثام» در تفسیر «جمره» چنین مینویسد:
«و هی المیل المبنی، أو موضعه». (4) «جمره عبارت از ستونی است که بنا شده، یا محلّ آن ستون.»
1- شرح الأزهار، ج 2، ص 122
2- المجموع، ج 8، ص 173
3- دروس، ج 1، ص 428
4- کشف اللثام، ج 6، ص 114
ص: 85
51. شهید ثانی در «شرح لمعه» نیز در تعریف جمره اینگونه آورده است:
«و هی البناء المخصوص أو موضعه و ما حوله ممّا یجتمع من الحصی، کذا عرفه المصنف فی الدروس، و قیل هی مجمع الحصی ... و قیل هیالأرض». (1) «جمره همان بنای مخصوص یا محلّ واطراف آناست که سنگریزهها درآن جمع میشود، همانگونه که مرحوم شهید اوّل در دروس آن را تفسیر کرده است. بعضی نیز گفتهاند: جمره همان محلّ اجتماع سنگریزههاست و بعضی گفتهاند: همان قطعه زمیناست.»
نکته مهمّی که در کلام شهید آمده، این استکه میفرماید: «أو موضعه و ما حوله ...»؛ یعنی یک معنای جمره، محلّ ستون و اطراف آن محل است که دقیقاً چیزی شبیه حوضچههای فعلی میشود (این سخن در نظرتان باشد که در بحث «نقدها» از آن استفاده فراوان خواهیم کرد).
52. بکری دمیاطی از علمای شافعی، در کتاب «إعانة الطالبین» میگوید:
«لزم أن یکون قاصداً المرمی، فلو قصد غیره لم یکف، و إن وقع فیه؛ کرمیه نحو حیّة فی الجمرة، و رمیه العَلَم المنصوب فی الجمرة عند ابن حجر، قال:
نعم لو رمی إلیه بقصد الوقوع فی المرمی و قد علمه فوقع فیه، اتّجه الإجزاء لأنّ قصده غیر صارف حینئذ، قال عبد الرؤوف:
و الأوجه أنّه لا یکفی و کون قصد العلم حینئذ غیر صارف ممنوع لأنّه تشریک بین ما یجزیء و ما لا یجزیء أصلًا.
و فی الایعاب: أنّه یغتفر للعامی ذلک، و اعتمد إجزاء رمی العلم إذا وقع فی المرمی، قال: لأنّ العامة لا یقصدون بذلک إلّا فعل الواجب، و المرمی هو المحلّ المبنی فیه العلم ثلاثة أذرع من جمیع جوانبه إلّا جمرة العقبة فلیس لها إلا جهة واحدة». (2) «واجب است محلّ رمی را نیّت کند. پس اگر غیر آن را قصد کند کافی نیست، هرچند در محلّ رمی بیفتد، مثل اینکه سنگ را به سوی ماری که در جمره بوده، انداخته یا به علامتی که در آنجا نصب کردهاند بیندازد (به عقیده ابن حجر). او
1- شرح لمعه، ج 2، ص 282
2- إعانة الطالبین، ج 2، ص 347
ص: 86
میگوید: اگر رمی به سوی ستون باشد به قصد اینکه از آنجا در محلّ رمی بیفتد و در آنجا نیز بیفتد، کفایت میکند، چون قصد غیر محلّ رمی نظر او را منصرف نمیکند. ولی عبدالرؤوف گفتهاست که کفایت نمیکند و اینکه گفته شود قصد ستون انسان را از محلّ رمی واقعی منحرف نمیکند درست نیست، و در کتاب «الایعاب» آمده است که این در مورد عوام بخشوده میشود و گفته است پرتاب سنگ به سوی ستون به شرط اینکه در محلّ رمی بیفتد مانعی ندارد؛ زیرا عوام هدفشان انجام واجب الهی است و محلّ رمی همان محلّی است که علامت در آن قرار داده شده که از هر طرف (از مرکز دایره) سه ذراع است مگر جمره عقبه که یک طرف بیشتر ندارد.»
53. ابن عابدین از علمای حنفی در «حاشیة رد المحتار» میگوید:
«و فی اللباب: و لو وقعت علی الشاخص: أیأطراف المیل الذی هو علامة للجمرة، أجزأه، و لو وقعت علی قبة الشاخص و لم تنزل عنه أنّه لا یجزیه للبعد». (1) «در کتاب لباب آمده است: اگر سنگریزه بر شاخص، یعنی اطراف میل که علامت جمره است بیفتد کافی است ولی اگر بالای شاخص قرار گیرد و پایین نیفتد کافی نیست، چون از محل دور است.»
54. اخیراً یکی از فضلای محترم که از مکّه باز گشته بود، بخشی از مجلّه «البحوث الفقهی المعاصره» (شماره 49- سال 1421) حجاز را در باره ماهیت جمرات با خود آورده بود که مدرک خوبی برای بحث ماست.
این مجله در مقالهای با عنوان «الجمرات» سخنی دارد که نشان میدهد فقهای فعلی حجاز، موضوع جمرات را همان محلّ اجتماع سنگریزهها میدانند ولی در این اختلاف
1- حاشیة ردّ المحتار، ج 2، ص 565
ص: 87
دارند که آیا زمین زیر جمرات میتواند جزئی از محلّ رمی باشد یا نه (توجه کنید: جزئی از محلّ رمی).
بعضی با صراحت آن را نفی میکنند و میگویند: محلّ ستونها جزء نیست و اگر ستونها از بین برود، رمی محلّ آن کفایت نمیکند، بلکه باید سنگ را به دایره اطراف آن انداخت و بعضی معتقدند محلّ آن هم جزئی از محلّ رمی است و اگر ستونها از میان برود، به تمام آن محل (محلّ ستونها و منطقه اطراف آن) میتوان رمی کرد.
همانطور که ملاحظه میکنید همگی مسلم میدانند که محلّ رمی، اطراف ستونهاست ولی در اینکه محلّ ستونها هم جزء است یا نه، اختلاف نظریه دارند.
اکنون این شما و این هم عین عبارت مجله «البحوث الفقهی المعاصرة»:
«امّا العَلَم الشاخص فی وسط الجمرات، فقد اختلف الفقهاء فی احتسابه جزءاً من المرمی، أو خارجاً عنه، نظراً لاختلافهم فی وجوده علی عهد النبی صلی الله علیه و آله، و یترتّب علی هذا خلاف فقهی فی صحّة رمی مکان الشاخص لو أزیل، و فی بقاء حصی الجمار علیه بشقوق جداره فی حالة وجوده، أو أعلی قمّته.
فمن یذهب إلی وجود الشاخص علی عهد رسولاللَّه صلی الله علیه و آله یعدّ مکانه جزءاً من المرمی فی حالتی بقائه، أو زواله، یصحّ الرمی إلی مکانها، و ما بقی من الجمار بین شقوق الجدار.
و من یری استحداثه بعد عهد النبوة یری أنّه أی الشاخص لا یعدّ من المرمی فلا یصحّ الرمی إلی مکانها بعد زوالها، أو بقاء حصی الجمار علیه، أو بین شقوق جدارها.
فمن ثمّ یطرح الفقهاء عند هذا الموضع السؤال التالی:
«هل أرض العَلَم (الشاخص) من أصل المرمی بحیث یجزیء الرمی الی محلّه لو أزیل، أو لا خلاف»؟
ذهب ابن حجر الی أنّها لیست من المرمی، فلا یجزیء الرمی الیها لو أزیل العلم، و قال العلّامة ابراهیم الباجوری تبعاً لابن قاسم، هی منه، و یجزیء الرمی الیه لو أزیل، و أما ذات العلم المبنی فلیس بمرمی، فلا یکفی الرمی إلی العلم المنصوب فی الجمرة.
ص: 88
و عند العلّامة محمّد الرملی: «یجزیء الرمی إلی العَلَم إذا وقع فی المرمی. قال:
لأنّ العامّة لا یقصدون بذلک إلّا فعل الواجب ...».
و تتعدّد اجتهادات العلماء فی عدّ مکان الشاخص لو أزیل من الجمرة أم لا و هل یصحّ الرمی إلیه؟
تعرّض لهذا الموضوع أیضا العلّامة الشیخ محمود الشکری بن السید اسماعیل حافظ کتب الحرم المکّی قائلا:
«و اختلف فی أرض الشاخص، قیل أنّها مجتمع الحصی، و قیل: لا، و الأول هو الأرجح و الأقوی، و علی کلا القولین یجوز الرمی إلیه لو أزیل الشاخص؛ لأنّها من المرمی الحقیقی علی القول الأول، و من المرمی الحکمی علی القول الثانی».
از آنچه در بالا آمد، نتایج زیر گرفته میشود:
1. اگر طبق گفته بعضی از مورّخان، نگوییم بهطور قطع این ستونها در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله بوده، حدّ اقل باید بگوییم وجود آنها در آن زمان مشکوک است.
2. همه علمای اهل سنّت اتفاق بر این دارند که محلّ رمی همان «مجتمع الحصی»؛ (محل اجتماع سنگریزهها) است، بحث در این است که آیا زمین زیر ستون هم جزئی از آن میباشد، که اگر ستون از میان برود، انداختن سنگ بر جای آن کافی باشد یا نه، گروهی آن را جزء میدانند و گروهی جزء نمیدانند و دایره اطراف را محلّ رمی میشمارند.
3. اگرکسی سنگ به ستونها بزند و در دایره پایین بیفتد، به عقیده بعضی کافی نیست؛ چرا که ستون را قصد کرده نه دایره اطراف را، ولی بعضی دیگر میگویند کافی است؛ زیرا قصد قربت بهطور اجمالی برای انجام وظیفه داشته و سنگ را به ستون پرتاب کرده و از آنجا در دایره- که محلّ واقعی رمی است- افتاده، همین قصد اجمالی کفایت میکند.
55. اخیراً مجّله دیگری از مجلّات معروف عربستان بهنام «البلد الأمین» (1) نیز به دست ما رسید که مقالهای در باره جمره عقبه به قلم «شریف محمدبن مساعد الحسنی» در آن نوشته شده است.
1- سال 6، شماره 8
ص: 89
در این مقاله توضیحی در باره حوضچههای اطراف جمرات آمده، که نخستین بار در چه زمانی اقدام به ساختن این حوضچهها شده، در ضمن شرح داده است که محلّ رمی همین محدوده حوضچههاست، عین عبارت مقاله چنین است:
«البسام ذکر فی کتابه (توضیح الأحکام فی بلوغ المرام، ج 3) إنّ أوّل من ذکر إحداث هذه الحیطان (الأحواض) علی الجمار هو الشیخ علی ابن سالم الحضرمی فی نسکه المسمّی: «دلیل الطریق لحجاج بیتاللَّه العتیق» فقد قال فی صفحة 87: المرمی المحلّ المبنی فیه العلم و ضبطه ثلاثة أذرع من جمیع جوانبه و قد حوّط علی هذا المقدار بجدار قصیر فالمرمی یکون داخله»:
«بسام در کتابِ «توضیح الأحکام فی بلوغ المرام جلد 3» مینویسد: نخستین کسی که به بنای حوضچهها در محدوده جمار اشاره کرده «شیخ علیبن سالم حضرمی» است که در کتاب مناسکش به نام «دلیل الطریق لحجاج بیت اللَّه العتیق، صفحه 87» آورده است: محلّ رمی، همان جایی که علامت (یعنی ستونها) در آن بنا شده، به مقدار دایرهای به شعاع سه ذراع است و در محیط این دایره دیوار کوتاهی بنا شده که محلّ رمی در داخل محدوده دیوار قرار دارد.»
این سخن نشان میدهد که محدوده رمی، دایرهای به شعاع سه ذراع (به قطر سه متر) بوده است و ستونها به عنوان «عَلَم» (نشانه) معرفی شدهاند.
*** 56. در پایان بحث، کلام فقیه ماهر «صاحب جواهر»- اعلیاللَّه مقامه الشریف- را به عنوان «حسن ختام» میآوریم:
مرحوم صاحب جواهر رحمه الله از معدود محقّقانی است که به سراغ توضیح موضوع «جمره» رفته و بحث نسبتاً مشروحی (حدود یک صفحه) درباره آن آورده است و عبارتش در پایان بحث نشان میدهد که انداختن سنگ در محلّ جمرات را کافی میداند. عبارت ایشان چنین است:
ص: 90
«ثمّ المراد من الجمرة البناء المخصوص، أو موضعه إن لم یکن، کما فی کشف اللثام، و سمّی بذلک لرمیه بالحجار الصغار المسمّاة بالجمار، أو من الجمرة بمعنی اجتماع القبیلة لاجتماع الحصاة عندها ... و فی الدروس أنّها اسم لموضع الرمی و هو البناء، أو موضعه، ممّا یجتمع من الحصی، و قیل هی مجتمع الحصی لا السائل منه و صرّح علیّ بن بابویه بأنّه الأرض و لا یخفی علیک ما فیه من الإجمال و فی المدارک بعد حکایة ذلک عنها قال: و ینبغی القطع باعتبار إصابة البناء مع وجوده، لأنّه المعروف الآن من لفظ الجمرة، و لعدم تیقّن الخروج من العهدة بدونه، أمّا مع زواله فالظاهر الاکتفاء بإصابة موضعه» و إلیه یرجع ما سمعته من الدروس و کشف اللثام إلّا أنّه لاتقیید فی الأوّل بالزوال و لعلّه الوجه لاستبعاد توقّف الصدق علیه». (1) «منظور از جمره، آن بنای مخصوص، یا «محلّ» آن است، در صورتی که آن بنای مخصوص وجود نداشته باشد، همانگونه که در کشف اللثام آمده است؛ و از این جهت جمره نامیده شده و با سنگهای کوچک، که نامش
شواهدِ روشن نشان میدهد که در اعصار پیشین ستونی وجود نداشته و تنها همان محلّی بوده که سنگریزهها روی آن انباشته شده است
«جمار» است، رمی میشود، یا از جمره به معنای اجتماع قبیله گرفته شده، چون محلّ اجتماع سنگهاست ...
و در کتاب «دروس» آمده است که «جمره» اسم است برای محلّ رمی، که همان «بنای مخصوص» یا «محلّ» آن است؛ یعنی همان جایی که سنگریزهها جمع میشود و بعضی گفتهاند: «جمره» به معنای محلّ اجتماع سنگریزه است، نه محلّی که سنگریزهها جریان پیدا میکند. (یعنی منطقهای که سنگریزهها در آن پخش شده است) و مرحوم «صدوق» تصریح کرده که جمره همان «زمین» است، و کلام او خالی از اجمال نیست و در کتاب «مدارک» بعد از نقلِ این مطلب از صدوق، میگوید: سزاوار است یقین داشته باشیم به لزوم اصابت سنگ به آن بنای مخصوص، در صورتی که بنا وجود داشته باشد؛ زیرا آنچه امروز به عنوان جمره معروف است، همان بنا است. به علاوه یقین به ادای تکلیف بدون آن حاصل نمیشود، امّا اگر این بنا از میان برود
1- جواهرالکلام، ج 19، ص 106
ص: 91
ظاهر این است که اصابت سنگ به محلّ آن کافی است.»
مرحوم صاحب جواهر بعد از نقل این عبارات میفرماید:
«آنچه از دروس و کشف اللثام نقل شد، به همان مطلبی که مدارک گفته بر میگردد، ولی شهید در دروس مقیّد به زوال نکرده؛ یعنی اصابت به ستونها و زمین (هر دو را) کافی میداند، حتّی اگر ستونها وجود داشته باشد».
صاحب جواهر سپس میگوید: «شاید صحیح همین باشد؛ زیرا بعید است که صدق جمره بر زمین، مشروط به وجود ستونها باشد».
*** از سخنان پربار مرحوم صاحب جواهر دو نکته به خوبی استفاده میشود:
الف) خود ایشان تمایل به این دارد که اصابت سنگ به ستونها و زمین، هر دو کافی است، و این سخن با مقصود ما، که همان کفایت پرتاب سنگ به حوضچه اطراف ستونهاست، موافق است.
ب) از کلامی که از صاحب مدارک نقل کرده، معلوم میشود که ایشان برای اصابت سنگ به ستونها، به دو چیز تمسّک جسته است؛ نخست اصل اشتغال و احتیاط، و دیگر اینکه در زمان ایشان معروف از لفظ جمره همان ستون بوده است.
ولی چنانکه خواهد آمد، هیچ یک از این دو دلیل قانع کننده نیست؛ زیرا وجود ستونها در عصر ایشان، دلیل بر این نیست که در عصر معصومین علیهم السلام نیز وجود داشته است (آن هم نه به عنوان علامت).
قاعده احتیاط در اینجا ایجاب میکند که هم ستون را رمی کند و هم در محلّ سنگریزهها بیفتد. بنابراین، سنگهایی که به ستون میخورد و به بیرون پرتاب میشود کافی نیست و این مشکل عظیم دیگری برای حجاج فراهم میکند که اصابت به هر دو محل را رعایت کنند.
به علاوه رجوع به اصل احتیاط، هنگامی است که دلیلی بر وجوب رمی به محلّ سنگریزهها نداشته باشیم، در حالی که دلیل کافی داریم؛ زیرا شواهدِ روشن نشان میدهد که در اعصار پیشین ستونی وجود نداشته و تنها همان محلّی بوده که سنگریزهها روی آن
ص: 92
انباشته شده است و اگر ستونی بوده به عنوان علامت و نشانه برای محلّ جمره بوده است.
و دلایل متعدّدی بر این امر اقامه کردهایم.
*** نتیجه:
دقّت در سخنان گسترده بالا، که از محقّقان فقه اسلامی؛ اعم از شیعه و اهل سنّت، در پنج گروه و از حدود پنجاه منبع نقل شد (به خصوص با توجّه به اینکه در موضوعاتِ مربوط به حج اختلافی میان فِرَق اسلامی نیست) ثابت میکند که در قرون پیشین یا ستونی در محلّ جمرات نبوده و یا اگر بوده به عنوان علامت بوده است.
پینوشتها:
ص: 95
ورود جهانگردان غیرمسلمان به مکانهای مقدس
محمدحسن نجفی
مکانهای مقدس اسلامی، صرف نظر از قدس و معنویتی که دارند، نمایشگاهی از هنر و نمادی از تمدن و فرهنگ اسلامیاند.
هنرمندانِ بینام و نشان، که از سرِ عشق و ایمان، تمام هستیِ خویش را وقف خدمت به این مکانها کردهاند، از دیرباز میکوشیدهاند تا بهترین انگار و اندیشهای را که از زیبایی داشتهاند، در پیکره این بناهای مقدس به کار برند و آنها را نمادین سازند.
هنرمند مسلمان، هر زیبایی که پیرامون خویش میدید، اگر آن را درخورِ بزرگی و شکوه این آثار مقدس مییافت، میکوشید تا به هنگام فرصت، در این مکانها برای آن، جایی باز کند؛ از این رو، در بنای بسیاری از این مکانها هنرهای گوناگون به هم آمیخته است:
معمار، در توازن اجزا کوشیده است. نقاش به نقوش و رنگهای کاشیها توجه کرده است. خوشنویس لوحها و کتبیهها را جلوه بخشیده است.
صنعتهای دستی هم، برای آراستن این مجموعه الهی به میدان آمدهاند؛ فرشهای عالی، پردههای گرانبها، قندیلهای عظیم و درخشان، منبّتکاریها و ملیلهدوزیها و همه وهمه در کامل کردن زیبایی و چشمنواز کردن این مکانهای مقدس نقش داشتهاند.
ص: 96
بدینگونه جلوههای گوناگونِ فرهنگ و هنر اسلامی، در قرنهای دراز، در بنای این مکانها مجال ظهور یافته و برای هنر اسلامی پناهگاهی پاک و نمایشگاهی امن در این مکانها به وجود آمده است.
امروز یک گردشگر دقیق و روشنبین، میتواند از دیدن و مطالعه در این آثار، تصویر روشنی از تمدّن و تاریخ قومها و ملتهای گوناگون مسلمان پیش چشم خویش مجسم نماید.
در حال حاضر، خوشبختانه در جای جای جهان اسلام و بهویژه در ایران اسلامی، از اینگونه مکانها و بناها فراوان وجود دارد و کشور پهناور ما از این میراث بزرگ فرهنگی برخوردار است.
این جاذبههای هنری و فرهنگی، میتواند خیلِ عظیم گردشگرانی که کنجکاوی و تنوّع طلبی انسانِ امروز و آسانی و راحتی رفت و آمدها و ملالت
اگر نگوییم اجماع و اتفاق فقیهان، دست کم مشهور آنان بر این باورند که غیر مسلمان حق ورود به مساجد را ندارند.
آفرینی زندگی ماشینی، آنان را از این سو به آن سو میکشاند، به سمت خویش فرا خواند و حضور این گردشگران در کشور ما، بهویژه با توجه به فضای اسلامیِ حاکم بر آن، که بیشتر، افراد فرهنگی خواهند بود، میتواند صرفنظر از منافع اقتصادیِ فراوان آن، که به سود جامعه اسلامی است، زمینه را برای بهرهوریهای فرهنگی و معنوی فراهم سازد.
اگر برنامهریزیِ درست داشته باشیم، میتوانیم ضمن شناساندنِ آثار فرهنگی و تاریخی اسلام، سخن حق و پیامهای حیاتبخش اسلام را به گوش آنان برسانیم. آنان را از نزدیک با ارزشهای معنوی و انسانی تجلّی یافته در جامعه اسلامی آشنا سازیم و تأثیر غیر مستقیم ارزشهای الهی را در انسانهای تشنه امروز، که با پای خود به کشور ما آمدهاند، بیازماییم و زمینهساز عمل به این آموزه شریعت باشیم که «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ» (1) و دست کم، این حضور میتواند بسیاری از تهمتهایی را که دشمنان اسلام و نظام به ما زدهاند، پاسخ دهد.
اکنون نخستین پرسشی که فرا روی
1- محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 78، دارالتعارف، بیروت.
ص: 97
قرار میگیرد، این است که آیا غیر مسلمان میتواند در مکانهای مقدس مسلمانان پای نهد؟ مگر نه این است که غیر مسلمان ناپاک است و زدودن ناپاکی از این مکانهای پاک، لازم؟ و مگر نه این است که این مکانها مقدّساند و حفظ حرمت و قداست آنها واجب؟
پرسش آنگاه جدّیتر میشود که نگاهی کوتاه به فقه و نظریات فقیهان بیفکنیم.
اگر نگوییم اجماع و اتفاق فقیهان، دست کم مشهور آنان بر این باورند که غیر مسلمان حق ورود به مساجد را ندارند. و نیز دیگر مکانهای مقدس؛ مانند حرم امامان علیهم السلام را فقیهی چون صاحب جواهر، به هنگام بحث از آمدن کافران به مسجدها و محدوده حرم در مکه، همانند آنها دانسته است. (1) این جاست که بررسی وپژوهش در این موضوع، خود را از ضروریترین و پایهایترین بحثهای جهانگردی مینمایاند.
باید دید این دیدگاهِ به ظاهر محکم، مبتنی بر چیست؟ دلیل این حرام بودن و ناروایی کدام است؟ آیا میتوان در دلالت آنها تردید کرد؟ آیا اصلًا حرمتی در کار هست؟ اگر هست مربوط به همه مکانهای مقدس است یا ویژه برخی از آنها است؟ اگر دلیلی بر حرام بودن وجود نداشت، باید دید منشأ این فتوا چه بوده، آیا فایدههایی که امروز برای جهانگردی شمرده میشود، میتواند در تغییر این فتوا کارگر باشد؟
نگارنده بر این باوراست که دلیلهای اقامه شده بر حرام بودنِ ورودِ کافران به مکانهای مقدس، ناتمام و قابل نقد و بررسی است
نگارنده بر این باوراست که دلیلهای اقامه شده بر حرام بودنِ ورودِ کافران به مکانهای مقدس، ناتمام و قابل نقد و بررسی است و چنان قوّتی ندارد که بتوان از آن حرام بودن قطعی، آن هم نسبت به همه مکانهای مقدس را به دست آورد.
بنا بر این، باب گفت وگو و نقد و بررسی، همچنان به روی فقهپژوهان باز است.
از آنجاکه سخنان فقیهان بر محور «ورود کافران به مساجد» چرخیده است و دیگر مکانهای مقدس را اگر متعرض شدهاند، مانند مساجد به حساب آورده و دلیلها را نیز همان دلیلها دانستهاند، ما
1- شیخ محمد حسن نجفی، جواهرالکلام، ج 21، ص 289، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
ص: 98
نیز همان روش را دنبال کرده، مدار بحث را در موضوع «ورود جهانگرد غیر مسلمان به مسجدها» قرار میدهیم و بر این باوریم که با روشن شدن حکم مسجدها، وضع دیگر مکانهای مقدس نیز مشخّص خواهد شد. به امید آنکه بتوانیم با این مایه اندک، گامی در راه روشنگریِ موضوع برداریم.
دیدگاه فقیهان اهل سنت
آیا کافران- مشرک یا غیر مشرک- میتوانند به مسجدها آمد و شد داشته باشند یا خیر؟ میان فقهای مسلمان اختلاف است.
آیا کافران- مشرک یا غیر مشرک- میتوانند به مسجدها آمد و شد داشته باشند یا خیر؟ میان فقهای مسلمان اختلاف است.
شیخ طوسی، به پارهای از این دیدگاهها اشاره میکند:
«لا یجوز للمشرکین دخول المسجد الحرام و لا بشیء من المساجد لا بإذن و لا بغیر إذن، و به قال مالک، و قال الشافعی: لا یجوز لهم أن یدخلوا المسجد الحرام بحال لا بإذن الإمام و لا بغیر إذنه و ماعداه من المساجد لا بأس أن یدخلوها بالإذن و قال:
ابوحنیفة: یدخل الحرم و المسجد الحرام و کلّ المساجد بإذن». (1) «بر مشرکان روا نیست به مسجد الحرام و هر مسجد دیگر، با اجازه و بدون اجازه وارد شوند. مالک هم بر این نظریه است. شافعی میگوید:
ورود آنان به مسجدالحرام، به هیچ روی روا نیست، نه با اجازه و نه بدون اجازه، ولی به غیر مسجد الحرام با اجازه رواست. ابوحنیفه میگوید: با اجازه، هم به حرم و مسجد الحرام و هم به دیگر مساجد میتوانند وارد شوند.»
شکی نیست که مقصود شیخ از واژه
«مشرکان»، تمامیِ کافران است؛ زیرا در بحث «احکام اهل ذمّه» بیان شده است.
در مبسوط نیز، با همین تعبیر، در بحث احکام اهل ذمه، با شرح بیشتر موضوع را مطرح کرده است. (2) فخر رازی نیز بر اختلاف نظریه فقیهان اهل سنت، اشاره دارد:
«المسألة الخامسة: قال الشافعیّ (رض): الکفّار یمنعون من
1- شیخ طوسی، خلاف، ج 1، ص 518، مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم.
2- شیخ طوسی، مبسوط، ج 2، ص 47، مرتضویه تهران.
ص: 99
المسجدالحرام خاصّة و عند مالک:
یمنعون من کلّ المساجد و عند أبی حنیفة لایمنعون من المسجدالحرام و لا من سائر المساجد». (1) «پنجمین مسأله اینکه:
شافعی میگوید: کافران تنها از رفتن به مسجدالحرام بازداشته شدهاند. مالک میگوید: از تمامی مسجدها و ابوحنیفه میگوید:
از ورود به هیچ مسجدی باز داشته نشدهاند.»
مجموع دیدگاههای فقیهان، بدین قرار است:
1. هیچ غیر مسلمانی حق ورود به مسجدها را ندارد.
2. غیر مسلمانان، تنها از ورود به مسجدالحرام بازداشته شدهاند.
3. هیچ مسجدی، برای هیچ کافری، منطقه باز داشته شده و ممنوعه نیست.
شیخ طوسی در تفسیر خود (تبیان)، دیدگاه چهارمی نیز نقل میکند و آن، جایز بودن ورود کافران ذمّی و بردگان مسلمانان به مسجدالحرام است:
«و اختلفوا فی هل یجوز دخولهم المسجد الحرام بعد تلک السنة أم لا؟
فروی عن جابربن عبداللَّه و قتادة أنّه
لا یدخله أحد الّا أن یکون عبداً أو أحداً من أهل الذّمّة». (2) «در اینکه آیا مشرکان میتوانند پس از سال نهم هجرت، به مسجدالحرام وارد شوند یا نه؟ اختلاف است. از جابربن عبداللَّه و قتاده روایت شده که کسی از کافران حقّ ورود ندارد، مگر آنکه اهل ذمّه یا برده شخص مسلمان باشد.»
در مجمعالبیان نیز، نظریه پنجمی بهچشم میخورد که طبق آن، ممنوع بودن ورود کافران به مسجدها، یک حکم حکومتی است، آن هم مربوط است به زمان حج و عمره:
1- امام فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 16، ص 24، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
2- شیخ طوسی، تبیان، ج 5، ص 201، دفتر تبلیغات اسلامی، قم.
ص: 100
«و قیل منعهم من دخول المسجدالحرام علی طریق الولایة للموسم والعمرة». (1) «گفته شده که ممنوع بودن ورود کافران به مسجدالحرام، حکم حکومتی است، و این حکم ویژه روزهای حج و عمره است.»
دیدگاه فقیهان شیعه
بیشتر فقیهان شیعه، بر این باورند که غیر مسلمان به هیچ عنوان نمیتواند داخل مسجد شود. در بحث جهاد، آنجا که به احکام اهل ذمّه میرسند، این موضوع را مطرح میکنند و وارد نشدن به مسجدها را به عنوان «وظیفهای که هر کافر ذمّی باید رعایت کند»، بر میشمارند. وقتی کافران ذمّی، که در حمایت حکومت اسلامی روزگار میگذرانند، نتوانند به مسجد وارد شوند، تکلیف مشرکان و ملحدان و کافرانی که در شهرهای کفر زندگی میکنند، روشن است؛ یعنی ممنوع بودن برای آنان شدیدتر خواهد بود.
و نیز آنانکه در بحث «احکام مسجدها» به این موضوع پرداختهاند، به ممنوع بودن ورود کافران به مسجدها نظریه دادهاند. در هر صورت، لازم است پیش از بررسی دلیلهای صاحبان این نظریه، نگاهی به گفتار کسانی داشته باشیم که ورود غیر مسلمانان به مسجد را ناروا میدانند:
* نظام الدین صهرشتی در اصباح الشیعه:
«و لا دخول مشرک فیه ذمّیاً کان أو غیره». (2) «وارد شدن مشرک به مسجد روا نیست، ذمّی باشد یا غیر ذمّی.»
* قطب راوندی:
«و ظاهر الآیة أنّ الکفّار أنجاس لا یمکّنون من دخول مسجد». (3) «ظاهر آیه: إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ ...
این است که کافران نجساند و اجازه ورود به هیچ مسجدی را ندارند.»
* علامه حلّی:
«و لا یجوز أن یدخلوا المساجد». (4) «روا نیست کافران به مساجد وارد شوند.»
* همو:
«و لا یجوز لهم دخول المساجد و إن أذن لهم». (5) «روا نیست برای کافران ورود به مساجد، هر چند با اجازه باشد.»
1- طبرسی، مجمع البیان، ج 3، جز دهم 43، ص، دارمکتبة الحیاة، بیروت.
2- نظام الدین صهرشتی، اصباح الشیعه، چاپ شده در ینابیع الفقهیه، گردآوری علی اصغر مروارید، ج 4، ص 638، مؤسسه فقه الشیعه، بیروت.
3- قطب الدین راوندی، فقه القرآن، چاپ شده در ینابیع الفقهیه، ج 4، ص 526
4- علامه حلّی، تبصرة المتعلمین، چاپ شد، در ینابیع الفقهیه، ج 31، ص 186
5- علامه حلّی، ارشاد الأذهان، چاپ شده در ینابیع الفقهیه، ج 30، ص 198
ص: 101
* همو:
«و یحرم علیهم دخول المساجد ولو أذن لهم». (1) «حرام است بر کافران ورود به مسجدها، هر چند با اجازه باشد.»
* محقق حلّی:
«و لا یجوز لأحدهم دخول المسجد الحرام و لا غیره، و لو أذن له مسلم». (2) «روا نیست بر کافری ورود به مسجدالحرام و نه دیگر مسجدها، هر چند مسلمانی اجازه دهد.»
شیخ طوسی در خلاف و مبسوط، محقق در شرائع، علّامه در تذکره و صاحب جواهر و بزرگانی دیگر از فقها، بر همین نظریهاند که ضمن بررسی دلیلها، به گفتار آنان نیز خواهیم پرداخت.
دلیلها
از میان پیشینیان، میتوان گفت:
شیخ طوسی تنها کسی است که به دلیلهای دیدگاه خود، اشارتی دارد. وی در کتاب خلاف، پس از نقل آرای گوناگون، مینویسد:
«دلیلنا قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا ... فحکم علیهم بالنجاسة. و إذا ثبت نجاستهم فلا یجوز ان یدخلوا شیئاً من المساجد لأنّه لا خلاف فی أنّ المساجد یجب أن تجنّب النجاسات». (3) «دلیل ما (بر ممنوع بودن کافران از ورود به مسجدها) این سخن خداوند است: ای مؤمنان، مشرکان نجساند.
از این سال به بعد، نزدیک مسجدالحرام نشوند. خداوند آنان را محکوم به نجاست کرده است. وقتی ثابت شد نجس هستند، روا نیست وارد هیچ مسجدی شوند؛ زیرا خلافی نیست که مسجدها باید از ناپاکیها به دور باشند.»
استدلال شیخ در مسأله بر دو پایه استوار است:
1. کافران به حکم آیه شریفه ناپاکاند.
2. مساجد باید از ناپاکیها به دور باشند.
در مبسوط نیز، با شرح بیشتری به موضوع پرداخته است؛ ابتدا مسجدها را به سه دسته تقسیم میکند: مسجدالحرام،
1- علّامه حلّی، تلخیص المرام، چاپ شده در ینابیع الفقهیه، ج 31، ص 207
2- محقق حلی، مختصر النافع، چاپ شده در ینابیع الفقهیه، ج 9، ص 226
3- شیخ طوسی، خلاف، ج 1، ص 518
ص: 102
مسجدهای حجاز و دیگر مسجدها. برای ممنوع بودن در آمدن به مسجدالحرام به آیه شریفه: إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ ...
استدلال میکند و برای ممنوع بودنِ درآمدن به دیگر مسجدها مینویسد:
«لأنّهم أنجاس و النجاسة تمنع المساجد».
آنگاه مینویسد:
«فرقی نیست میان آنکه هدف از ورود به مسجد، انجام کار روایی مانند خوردن و خوابیدن باشد، یا کار شایستهای مانند شنیدن قرآن، فراگیری دانش و حدیث.»
سپس میافزاید:
«اگر گروهی از کافران و مشرکان بر امام مسلمانان وارد شدند، باید آنان را در منزلهای مسلمانان یا میهمانخانهها جای دهد و اگر ناگزیر شد، میتواند در مسجد جای دهد؛ چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله اسرای یهود بنیقریظه و بنینضیر را در مسجد النبی جای داد، هرچند احتیاط آن است که این کار را نکند؛ زیرا این عمل پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از نزول آیه شریفه: إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ ... بوده است. (1) بنا بر این، اصل استدلال در مبسوط، همان استدلال در کتاب خلاف است. افزون برآن، در اینجا سیره پیامبر صلی الله علیه و آله را بر جای دادن کافران در مسجد، پذیرفته، ولی از استناد بهآن، سر باز زده است، بهاین دلیلکه این سیره تا پیش از نازل شدن آیه شریفه بوده است.
علّامه در تذکره، بیشترین استدلال را دارد و پس از جدا کردن مسجدالحرام از دیگر مسجدها، در باره ناروایی ورود کافران به مسجدالحرام اینگونه مینویسد:
«لا یجوز لمشرک ذمّی أو حربیّ دخوله اجماعاً لقوله تعالی: فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا».
«به اجماع علما، روا نیست مشرک، ذمّی یا حربی، وارد مسجد الحرام شود، به دلیل فرموده خداوند که:
مشرکان، از این سال به بعد، نزدیک مسجدالحرام نشوند.»
وی درباره ناروایی ورود به دیگر مساجد، چنین استدلال میکند:
1. احترام به مسجد؛ «لأنّه مسجد فلا یجوز لهم الدخول کالحرم».
2. بایستگی دور نگهداشتن
1- شیخ طوسی، مبسوط، ج 2، ص 47
ص: 103
مسجدها از ناپاکیها؛ لقوله صلی الله علیه و آله «جَنِّبُوا مَسَاجِدَکُمُ النَّجَاسَةَ». (1) چنانکه پس از این، شرح خواهیم داد، این دو دلیل، از شاخههای استدلال به همان آیه شریفه است.
3. مشهور بودن ناروایی ورود کافران به مسجدها، در صدر اسلام؛ «وَ لأنّ منعهم کان مشهوراً».
4. همراه بودن کافران با آلودگیهایی چون جنابت که آنان را از ماندن در مساجد باز میدارد؛ «و لعدم انفکاکهم من حدث الجنابة و ...».
5. بستگی نداشتن آنان با مسجدها؛ «و لأنّهم لیسوا من أهل المساجد».
6. جلوگیری از ورود آنان به مسجدها، بهگونهای کوچک شمردن آنان است که ما وظیفه داریم آن را انجام دهیم؛ «و لأنّ منعهم من الدخول فیه إذلال و قد أمرنا به».
و همو مینویسد:
«اگر سیرهای از پیامبر صلی الله علیه و آله بر جای دادن کافران در مسجد ثابت شود، مربوط به صدر اسلام است.» (2) صاحب جواهر نیز، مانند همین دلیلها را میآورد، با این تفاوت که بر ناروایی ورود کافران به دیگر مسجدها، اجماع فقیهان شیعه را نقل میکند:
«کما صرّح بإجماعهم علیه فی المسالک، بل فی المنتهی نسبته إلی مذهب أهل البیت علیهم السلام» (3) «چنانکه در مسالک به اجماع تصریح شده، بلکه در منتهی آن را به مذهب اهل بیت علیهم السلام نسبت داده است.»
شیخ یوسف بحرانی در حدائق، در بحث «احکام مسجدها»، بر حرام بودن ورود یهود و نصارا به مسجدها، تنها به دو روایت استدلال میکند که مضمون هر دو روایت، یکی است.
1- وسائلالشیعه، ج 5، ص 229
2- علامه، تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 445، چاپ سنگی.
3- محمد حسن نجفی، جواهر الکلام، ج 21، ص 278، داراحیاء التراث العربی، بیروت.
ص: 104
بنابراین، مجموع دلیلهایی را که فقیهان بر ناروایی ورود کافران به مسجد اقامه کردهاند، میتوان این چنین دسته بندی کرد:
1. کتاب 2. حدیث 3. اجماع 4. سیره یا شهرت عملی 5. دیگر تأیید کنندهها.
بررسی دلیلها
فقیهان، به هنگام بحث و بررسی، میان مسجدالحرام و دیگر مسجدها جدا کردهاند. هر چند در نتیجه، که همان ناروایی ورود به مسجدها باشد، نظریه یکسان دادهاند، ولی در دلیلهاییکه اقامه کردهاند و چگونگی استدلال، فرق گذاشتهاند. ما نیز به پیروی از آن بزرگان، بحث و بررسی دلیلها را در دو مورد دنبال میکنیم:
1. ناروایی ورود کافران به مسجدالحرام.
2. ناروایی ورود کافران به دیگر مسجدها.
* ناروایی ورود کافران به مسجدالحرام
مهمترین دلیلیکه هم فقهای شیعه و هم سنی بر ناروایی ورود کافران به مسجدالحرام اقامه کردهاند، این آیه شریفه است:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا ... (1)
بیگمان آیه شریفه، در مورد مشرکانی نازل شده است که در هنگام حج، برای انجام مراسم خود به مسجدالحرام میآمدند و در کنار آن، به کار تجارت و بازرگانی نیز میپرداختند، تا اینکه در ذیحجه سال نهم هجرت، علی علیه السلام از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله مأموریت مییابد با ابلاغ این دستورِ خداوند، آنان را از آمدن به مسجدالحرام و مکه باز دارد.
بنا بر این، مخاطبان اصلیِ آیه شریفه، مشرکان و بتپرستانی هستند که برای انجام مراسم حج، همه ساله به مکه میآمدند. گستردن حکم ناروایی ورود به مسجدالحرام، به دیگر کافران؛ چه از دین برگشتگان و بیدینان و چه اهلکتاب، نیاز به دلیل دارد، هر چند مورد، مخصّص نیست، ولی این بدان معنی نیست که گستردن و الغای
1- توبه: 28
ص: 105
خصوصیت نیاز به دلیل ندارد؛ بهویژه اینجا که در خود آیه شواهدی بر ویژه بودن حکم نیز وجود دارد.
راههای گسترش حکم
برای گسترش حکم از مشرکان به دیگر کافران، دو راه را میتوان از سخنان فقها استفاده کرد:
1. از راه گسترش در معنای شرک.
2. گسترش در علت.
به بیان دیگر، با گسترش در موضوع حکم و یا در علّت حکم.
مهمترین دلیلیکه هم فقهای شیعه و هم سنی بر ناروایی ورود کافران به مسجدالحرام اقامه کردهاند، این آیه شریفه است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا ...
الف. گسترش در معنای شرک:
به این معنیکه مشرک اختصاص به بتپرستان و آنانکه برای خداوند در الوهیت شریک میپندارند، ندارد، بلکه اهل کتاب را نیز در بر میگیرد. بسیاری از فقیهان ما بر این نظریهاند؛ چه آنانکه در بحث نجس بودن اهل کتاب به این آیه تمسک میجویند و چه آنانکه در بحث احکام اهل ذمه، برای ناروایی ورود اهل کتاب به مسجدالحرام به این آیه استدلال میجویند، همه پذیرفتهاند که اهل کتاب مشرک هستند و حتی شماری به روشنی گفتهاند:
«و لا دخول مشرک فیه ذمّیاً کان أو غیره».
«لا یجوز لمشرک ذمّی أو حربیّ دخوله اجماعاً».
در این دو عبارت، اهل کتاب، بهطور مسلّم و یقین مشرک به شمار آمده است. شماری از فقها، نیز در مقام استدلال برآمدهاند که چرا اهل کتاب جزو مشرکان هستند.
صاحب جواهر برای اثبات مشرک بودن اهل کتاب، آیاتی را از قرآن کریم شاهد میآورد:
«أو لما یشمل (المشرک) الیهود و النصاری، لقوله تعالی: وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ... الی قوله تعالی:
... عَمَّا یُشْرِکُونَ و لما یشعر به قوله تعالی لعیسی علیه السلام: أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ ...، من شرکهم أیضاً و لقولهم أیضاً: إِنَّ اللَّهَ
ص: 106
ثالِثُ ثَلاثَةٍ ...». (1) «شرک، یهودی و مسیحی را در بر میگیرد، به دلیل این سخن خداوند:
«یهود میگوید: عزیر پسر خداست و مسیحی میگوید: مسیح فرزند خداست» تا آنجا که میفرماید:
«خداوند از آنچه به او شرک میورزند مبرّا است» و نیز خطاب خداوند به عیسی: «آیا تو گفتهای من و مادرم را دو معبود بگیرید» و این سخن مسیحیان که میگویند: او سوّمینِ سه تا است.»
بنابر این تفسیر از شرک، آیه شریفه مشرکان را از ورود به مسجدالحرام مانع شده است و مشرک، هم بت پرست را در بر میگیرد و هم اهل کتاب را.
پاسخ:
نخست آنکه آیا اهل کتاب مشرکاند یا نه؟ سخنی است که همواره میان علمای اسلام در کلام، تفسیر و فقه مطرح و مورد اختلاف نظریه بوده است.
شماری از فقیهان در اینکه آنان مشرک باشند، تردید کردهاند. محقّق اردبیلی در بحث دلالت آیه شریفه بر نجس بودن اهل کتاب مینویسد:
«فدلالته علی الکلّ موقوف علی اثبات کونهم جمیعاً مشرکین و هو لایخلو عن اشکالٍ». (2) «دلالت این دلیل بر اینکه تمامی کافران نجساند، بستگی دارد بر ثابت کردن اینکه همه آنان مشرکند و چنین سخنی بی اشکال نیست.»
سید احمد خوانساری در جامع المدارک مینویسد:
«و نوقش بعدم صدق المشرک علی جمیع أصناف الکافر علی نحو الحقیقة». (3) « [در استدلال به این آیه] مناقشه شده است به اینکه مشرک حقیقی بر همه کافران صادق نیست.»
امام خمینی رحمه الله بهگونه روشنتر مینویسد:
«و کیف کان لا یمکن لنا إثبات الشرک لجمیع طوائفهم و مجرّد القول بأنّ عزیر ابن اللَّه لا یوجب الشرک». (4) «در هر صورت، ثابت کردن اینکه همه گروههای کافران، مشرک هستند، ممکن نیست و تنها گفتن اینکه عزیر فرزند خداست، سبب شرک نمیشود.»
دو دیگر، ما بر آن نیستیم که ببینیم
1- جواهر الکلام، ج 6، صص 42- 43
2- مقدس اردبیلی، مجمع الفائده والبرهان، ج 1، ص 319، مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم.
3- سید احمد خوانساری، جامع المدارک، ج 1، ص 201، اسماعیلیان، قم.
4- امام خمینی، کتاب الطهاره، ج 3، ص 298
ص: 107
«حقیقت شرک چیست» و «مشرک کیست»؟ این بحثی است کلامی و در جای خود ثابت شده است که شرک مراتبی دارد، بدترین آن شرک در الوهیت است، تا میرسد به شرک در پیروی و بندگی، که به تعبیر روایات، جز معصومان و بندگان خالص خداوند، دیگر مؤمنان گرفتار آنند.
آنچه هم اکنون برای ما فهم آن مهم است، اینکه بدانیم آیا «مشرکین» که در قرآن کریم در موارد بسیاری؛ از جمله در آیه مورد بحث بهکار رفته است، نظر به فرقه و گروه خاصی دارد یا هر کسی را که بهگونهای بتوان مشرک گفت، در بر میگیرد؟
بسیاری بر این باورند که «مشرکان» در اصطلاح قرآن کریم، گروه بتپرستان هستند که برای خداوند در الوهیت شریک میپنداشتهاند. شاهد آن، موارد بسیاری است که خداوند «مشرکین» را در ردیف دیگر کافران بیان کرده و آنان را از دیگران جدا ساخته است؛ از جمله:
لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکِینَ .... (1) در آیه دیگر با صراحت بیشتر میفرماید:
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئِینَ وَ النَّصاری وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ .... (2) سید محمد موسوی عاملی در مدارک، بر همین نکته تأکید دارد:
«اذ المتبادر من معنی الشرک من اعتقد إلهاً مع اللَّه، و قد ورد فی أخبارنا انّ معنی اتخاذهم الأحبار و الرهبان أرباباً من دون اللَّه امتثالهم أوامرهم و نواهیهم لا اعتقادهم أنّهم آلهة، و ربما کان فی الآیات المتضمّنة لعطف المشرکین علی أهل الکتاب و بالعکس بالواو، اشعار بالمغایرة». (3) «از معنای شرک، ابتدا کسی به ذهن میآید که خدایی را با خداوند متعال باور دارد. در اخبار آمده است: معنای اینکه مسیحیان احبار و رهبان را به جای خداوند ارباب خویش برگزیده بودند، این است که: دستورهای آنان را پیروی میکردند، نه اینکه باور داشته باشند آنان خدایانند و اینکه در آیات قرآن مشرکان و اهل کتاب بر یکدیگر عطف گرفته میشود، نشانه دوگانگی معناست.»
1- بیّنه: 1
2- حج: 17
3- سید محمد موسوی عاملی، مدارک الأحکام، ج 2، ص 266، مؤسسه آل البیت.
ص: 108
حتی صاحب جواهر نیز در بحث ازدواج با زنان اهل کتاب، آنجا که برای نادرست بودن این ازدواج به آیه شریفه:
وَ لا تَنْکِحُوا الْمُشْرِکاتِ ... استدلال میشود، پاسخ میدهد که این آیه مربوط به زنان مشرک است و شرک در اصطلاح شریعت، غیر از اهل کتاب است:
«لأنّ المتبادر من الشرک فی اطلاق الشرع غیر أهل الکتاب، کما یؤیّده عطف المشرکین علی أهل الکتاب و بالعکس فی کثیر من الآیات، و هذا لا ینافی اعتقادهم ما یوجب الشرک، إذ لیس الغرض نفی الشرک عنهم، بل عدم تبادره من اطلاق لفظ المشرک». (1) آنچه نخست از واژه «شرک» در کاربردهای شریعت به ذهن میآید، غیر از اهل کتاب است، گواه بر این، عطف مشرکان و اهل کتاب است بر یکدیگر، در بسیاری از آیات قرآن.
البته این ناسازگاری ندارد با اینکه آنان چیزی را باورداشته باشند که سبب شرک باشد؛ زیرا مقصود نفی شرک از آنان نیست، بلکه مدّعی نفی تبادر ذهنی است در اطلاق لفظ مشرک.
بنابراین، نمیتوان با گسترش در معنای شرک، دیگر کافران را مصداق آیه شریفه دانست و مقصود از مشرکان در إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ ... گروه بتپرستانی هستند که هماره در قرآن کریم، در کنار اهل کتاب از آنان نام برده میشود.
آیتاللَّه خویی مینویسد:
«إنّ الشرک له مراتب متعدّده، لایخلو منها غیرالمعصومین و قلیل منالمؤمنین، فلا مناص من أن یراد بالمشرک مرتبة خاصة و هی ما یقابل أهل الکتاب». (2) «شرک، مراتبی دارد که غیر از معصومان علیهم السلام و اندکی از مؤمنان، دیگران از پارهای مراتب آن رهایی
1- جواهر الکلام، ج 30، ص 35
2- التنقیح، تقریرات درس آیت اللَّه خویی، ج 2، ص 44، علمیه.
ص: 109
ندارند. پس چارهای نیست جز آنکه از شرک در این آیه، آن مرتبه خاصی مقصود باشد که نقطه مقابل اهل کتاب است.»
افزون بر این، به فرض آنکه کسی گسترش در معنای شرک را بپذیرد، باز آیه همه کافران را در برنخواهد گرفت؛ زیرا از خدا برگشتگان و مادیگرایان و زنادقه، بیگمان از مشرکان نیستند، مگر از راه اولویت، حکم را بگسترانیم. به این معنی: وقتی آنان که به خدایی اعتقاد دارند، هر چند با شریک، نتوانند وارد مسجدالحرام شوند، آنانی که به هیچ خدایی اعتقاد ندارند، به طریق اولی.
البته این اولویت نیز جای تردید دارد؛ زیرا قرآن میفرماید: ... إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ چیزی در زشتی به پایه شرک نمیرسد.
ب. گسترش در علت:
دومین راهیکه برای گسترشِ حکمِ «نارواییِ ورود به مسجدالحرام» از مشرکان به دیگر کافران وجود دارد، توجه به علّتی است که در آیه شریفه برای حکم بیان شده است. علّت اینکه مشرک نمیتواند به مسجدالحرام وارد شود، نجس بودن اوست:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ ....
بنابراین، هر انسانی که مانند مشرک نجس و ناپاک باشد، نباید وارد مسجدالحرام شود؛ مشرک باشد یا غیر مشرک و چون دیگر کافران نیز، مانند مشرکان ناپاکند، در نتیجه نمیتوانند به مسجدالحرام وارد شوند.
آقا ضیاء در شرح تبصره، بر نارواییِ ورود همه کافران به مسجدالحرام و دیگر مسجدها، چنین استدلال میکند:
«و لا یجوز أیضاً أن یدخل الذمّی فضلًا عن غیره من سائر الفرق الکفار المساجد، لظهور تفریع عدم دخول المسجد الحرام فی الآیة علی نجاسة المشرک الجاری فی غیرهم من أهل الذمّه، فضلًا عن شموله لهم لقولهم بأنّ عزیر أو المسیح ابن اللَّه». (1) «روا نیست کافر ذمّی داخل مسجدها شود، چه رسد به دیگر فرقههای کافر؛ زیرا ناروایی وارد شدن مشرکان به مسجدالحرام به خاطر ناپاکی آنان است و برآمده از آن، که این در ذمّیان نیز وجود دارد. افزون بر آن، واژه
1- آقا ضیاء، شرح تبصره، ج 4، ص 375، مؤسسه نشر اسلامی وابسته، جامعه مدرسین قم.
ص: 110
شرک نیز، آنان را در بر میگیرد. به خاطر این سخن آنان: عزیر یا مسیح فرزند خدایند.»
روا نیست کافر ذمّی داخل مسجدها شود، چه رسد به دیگر فرقههای کافر؛ زیرا ناروایی وارد شدن مشرکان به مسجدالحرام به خاطر ناپاکی آنان است
این استدلال بر پذیرش دونکته استوار است:
1. واژه «نجس» در آیه کریمه، به معنای ناپاکی اصطلاحی باشد.
2. همه کافران از نظر شرع ناپاک باشند.
نکته نخست:
«نجس» در لغت به معنای پلیدی است و در شرع، به معنای چیزی است که باید از آن دوری گزید. در اینکه کلمه «نجس» در آیه شریفه، به کدام یک از دو معنی آمده است، میان فقها و نیز مفسّران اختلاف نظریه وجود دارد. بسیاری بر این باورند که «نجس» در آیه شریفه، به همان معنای لغوی به کار رفته است.
حاج آقا رضا همدانی مینویسد:
«فلا مانع من أن یکون المراد بالنجس فی الآیة، الخباثة الباطنیّة و القذارة المعنویّة الحاصلة بالشرک». (1) «باز دارندهای نیست از اینکه مقصود از نجس در آیه پلیدی درونی و پلیدی معنوی باشد که نتیجه شرک است.»
و اگر نگوییم واژه «نجس» در آیه، تنها در همان معنای لغوی بهکار رفته است، دست کم دو احتمال وجود دارد:
معنای اصطلاحی و معنای لغوی و اراده هر یک از دو معنی، نیاز به نشانه دارد.
همین مشترک بودن در دو معنی و نبود نشانه بر تعیین یکی، بسیاری از فقیهان را بر آن داشته تا از استدلال به این آیه برای نجس بودن کافران در بحث نجاست کفار صرف نظر کنند. بلکه بالاتر، شماری مدعی آن شدهاند که در خود آیه، نشانهای بر تعیین معنای لغوی وجود دارد.
آیتاللَّه خویی مینویسد:
«بل الظاهر أنّه فی الآیة المبارکة بالمعنی اللغوی و هو القذارة و هذا المعنی هو المناسب للمنع عن قربهم من المسجد الحرام، حیث أنّ النجس بالمعنی المصطلح علیه لا مانع من
1- امام خمینی قدس سره کتاب الطهاره، 557
ص: 111
دخوله المسجدالحرام فیما إذا لم یستلزم هتکه». (1) «گویا «نجس»، در آیه مبارکه، به معنای لغوی است که همان پلیدی باشد. و همین معنی، مناسب با حکم ناروایی نزدیک شدن به مسجد الحرام است؛ چرا که نجس، به معنای اصطلاحی، بازدارنده از ورود به مسجدالحرام نیست، اگر هتک آن نباشد.»
ایشان همچنین در بیان دیگری میگوید: از این آیه شریفه، نمیتوان نجس بودن اصطلاحی مشرکان را استفاده کرد، تا چه رسد به دیگر کافران:
«فالإنصاف أنّ الآیة لا دلالة لها علی نجاسة المشرکون، فضلًا عن دلالتها علی نجاسة أهل الکتاب». (2) «انصاف آن است که آیه بر نجس بودن مشرکان دلالت ندارد، تا چه رسد به نجس بودن اهل کتاب.»
نکته دوّم:
به فرض آنکه بپذیریم واژه «نجس» در آیه شریفه، همان معنای شرعی اصطلاحی است، ولی مگر همه کافران نجساند؟ دست کم نسبت به نجاست اهل کتاب، هماره میان فقیهان گفت وگو بوده است. هر چند مشهور از فقهای شیعه بر آنند که اهل کتاب نجس میباشند ولی فقیهان بسیاری نیز عقیده به پاکی آنان دارند.
در هر صورت، بنابر دیدگاه کسانیکه اهل کتاب را پاک میدانند، این آیه دلیل نارواییِ ورود آنان به مسجد الحرام نخواهد بود.
شیخ محمد جواد مغنیه که از معتقدان به پاکی اهل کتاب است، در ذیل آیه شریفه مینویسد:
«اطلاق آیه شریفه که میگوید: نجس نباید وارد مسجدالحرام شود، هر نجسی را در بر میگیرد، انسان باشد یا حیوان و یا غیر اینها.»
آن گاه مینویسد:
«و نرید بالإنسان النجس، الجاحد و عابد الأوثان، أمّا أهل الکتاب فقد أثبتنا طهارتهم».
«مقصود ما (3) از انسانِ نجس، منکر خداوند و بتپرست است، ولی اهل کتاب؟ پاکی آنان را پیش از این ثابت کردیم.»
از ظاهر این سخن بر میآید که اهل
1- التنقیح، ج 2، ص 44
2- همان مدرک، ج 2، ص 46
3- محمد جواد مغنیه، تفسیر کاشف ج 4، ص 28، دارالعلم للملایین، بیروت.
ص: 112
کتاب میتوانند وارد مسجدالحرام و هر مسجدی شوند.
بنابراین، استدلال به این آیه، برای گستردن حکم نارواییِ ورود به مسجدالحرام، از مشرکان به دیگر کافران، ناتمام است و نیاز به دقت و درنگ بیشتری دارد.
اجماع
دلیل دیگری که برگسترش حکم آورده شده، «اجماع» است که صاحب جواهر از آن، به عنوان نخستین دلیل یاد کرده بود:
«فلا یجوز أن یدخلوا المسجد الحرام اجماعاً من المسلمین محصّلًا و محکیّاً مستفیضاً، مضافاً الی قوله تعالی: إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ .... (1) «روا نیست کافران وارد مسجدالحرام شوند، به اجماع به دست آمده و فراوان حکایت شده از مسلمانان.
افزون بر آن سخن خداوند: (مشرکان نجساند).»
با توجه به سخن صاحب جواهر، شاید بتوان گفت: اجماع مهمترین دلیل، بلکه تنها دلیل بر گستردن نارواییِ ورود به مسجدالحرام از مشرکان به دیگر کافران است، هر چند این دلیل نیز خالی از چند شبهه نیست.
زیرا:
1. با وجود مخالفی همچون ابوحنیفه و پیروان وی، نمیتوان گفت اجماع مسلمانان.
2. بر مبنای کسانی که اهل کتاب را پاک میدانند، ورود آنان به مسجدالحرام بیاشکال خواهد بود، ولی میتوان گفت، چون در مقام فتوا، نظریه روشنی بر جایز بودن ورود اهل کتاب نیست، تنها وجود مبنی، به اجماع ضرری نخواهد زد.
3. احتمال اینکه مدرک این اجماع، همین آیه شریفه باشد، هست.
بنابراین، اجماع مدرکی است و چنین اجماعی کاشف از دیدگاه معصوم علیه السلام نیست و اعتباری ندارد.
ولی با این حال، با توجه به موقعیت ویژه مسجدالحرام در میان دیگر مکانها، بهخاطر داشتن احکام فراوانِ مخصوص به خود، نمیتوان به سادگی از کنار اتفاق نظریهها گذشت. بنابراین، برای ناروایی کافران از ورود به مسجدالحرام، میتوان اجماع مسلمانان و دست کم شیعیان را دلیل دانست.
1- جواهر الکلام، ج 21، ص 278
ص: 113
پینوشتها:
ص: 115
اماکن و آثار
طرح جایگزین شود.
ص: 116
تخریب بقیع به روایت اسناد
سیّدعلی قاضی عسکر
اشاره
بقیع تنها یک گورستان نیست، بلکه گنجینه تاریخ اسلام است. قبور چهار امام معصوم شیعیان و نیز قبور همسران، دختران، برخی فرزندان، اصحاب، تابعین و عمههای پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و نزدیک به ده هزار نفر از شخصیتهای نامدار تاریخ اسلام در آنجا واقع است.
پیشینه قبرستان بقیع به دوران قبل از اسلام میرسد، لیکن در اسناد به روشنی مشخص نیست که قدمت آن به چه تاریخی مربوط است و از چه زمان مردمان مدینه جنازه درگذشتگان خود را در این گورستان به خاک میسپردهاند.
منابع تاریخی گواهی میدهد که پیش از هجرت، مردم مدینه اجساد مردگان خود را در دو گورستانِ «بنیحرام» و «بنیسالم» و گاهی نیز در منازل خود دفن میکردند. (1) لیکن با هجرت مسلمانان به مدینه، بقیع تنها قبرستان مسلمانان گردید و به مرور زمان و با دفن اجساد تعدادِ زیادی از صحابه و تابعین و نیز همسران و دختران و فرزندان و اهلبیت رسولاللَّه صلی الله علیه و آله از اهمیت ویژهای برخوردار شد. (2) و گورستانهای پیشین، رفته رفته به حالت متروکه در آمد و از میان رفت. (3)
1- تاریخ حرم ائمّه بقیع، ص 61
2- مدینهشناسی، ج 1، ص 321
3- وفاء الوفا، ج 3، ص 888
ص: 117
در روایت آمده است که: رسولاللَّه صلی الله علیه و آله به دستور خداوند، کنار این قبرستان حضور مییافت و به مدفونین آن سلام میکرد و برای آنان از خداوند آمرزش میطلبید. (1) بقیع را از آن رو «بقیع الغرقد» نامیدهاند که نوعی درخت خاردار در آنجا میروییده و نامش «غرقد» بوده است. (2) سپس آن درخت از میان رفت امّا نامش ماندگار شد.
برخی نیز گفتهاند: بقیع غرقد نام زمینی است که نوعی درخت بلندِ توت آن را پوشانده باشد.
بقیع تا یکصدسال پیش، دیوار و حصاری نداشت، اما اکنون با دیواری بلند محصور گشته و از گذشته تاکنون مسلمانان از هر فرقه و مذهبی، پس از زیارت پیامبرخدا صلی الله علیه و آله به اینجا آمده، اهلبیت پیامبر صلی الله علیه و آله و دیگر آرمیدگان در این گورستان را زیارت میکنند.
قبر امامان معصوم علیهم السلام و تعداد دیگری از دفن شدگان در بقیع نیز دارای قبّه و سایبان بوده، که در حمله وهابیان تخریب گردید و اکنون این قبرستان بهصورت فضای باز و سادهای درآمده و تنها برخی از قبور از دیوارههای کوتاهی برخوردار است.
توجّه والیان به قبرستان بقیع
والیان مدینه در طول تاریخ، مقابر اهلبیت علیهم السلام، همسران پیامبر صلی الله علیه و آله، فرزندان و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و تابعین مشهور و مدفون در بقیع را، با سنگنبشتههای هنری و بناهای عظیم و ضریحهای ثمین و سیمین مشخص و در بازآفرینی و بازسازیها، پیوسته حراست و حفاظت از آنها را برعهده میگرفتند .... (3) تا پیش از سلطه وهابیان بر حجاز، بیشترِ سفرنامهنویسانی که از مدینه دیدار داشتهاند، گزارشی از قبّهها و بناهای ساختهشده بر روی قبور ائمه و دیگر صالحان و چگونگی آن را گزارش کردهاند.
تصویربرداران نیز تصاویر گویا و روشنی از این قبرستان و بناهای ساخته شده در آن، برداشتهاند که نمونههایی از آن را «ابراهیم رفعتپاشا» در سالهای
1- صحیح مسلم، ج 4، ص 40؛ سنن سنایی، ج 4، ص 91؛ کافی، ج 4، ص 559
2- لسانالعرب، ج 1، ص 462، دار احیاءالتراث العربی، بیروت؛ القاموسالمحیط، ج 3، ص 11
3- مدینهشناسی، ج 1، ص 323؛ تاریخ حرم ائمّه بقیع، ص 87
ص: 118
1318 تا 1325 ه. ق. و نیز «محمد لبیب بک» در سال 1377 ه. ق. از خود به یادگار گذاشتهاند. (1) پس از تسلّط سعودیان بر حجاز، با توجه به پیوند فکری و مذهبی آنان با محمدبن عبدالوهاب، در هر شهر و منطقهای که وارد میشدند، آثار و ابنیه ساخته شده بر روی قبور بزرگان صدر اسلام را خراب و ویران میکردند.
وهابیان، بار نخست در سال 1221 ه. ق. بخشی از بناهای قبرستان بقیع را ویران نموده و سپس با تکمیل سلطه خود بر حجاز در شوال سال 1344 ه. ق. کلیه این بناها و گنبدها و آثار را ویران و اموال و اشیای گرانقیمت موجود در این اماکن را به تاراج بردند و نه تنها در مدینه، بلکه در هرجا گنبد و بارگاه و زیارتگاهی بود، به ویرانی آن اقدام کردند.
مرحوم سید محسن امین، ابعاد ویرانیهای وهابیان در حجاز را اینگونه وصف میکند:
وقتی وهابیان وارد طائف شدند، گنبد مدفن ابنعباس را خراب کردند، چنانکه یکبار دیگر این کار را کرده بودند. آنان هنگامیکه وارد مکه شدند، گنبدهای قبر عبدالمطّلب، ابوطالب و خدیجه امّالمؤمنین علیها السلام را ویران نمودند و زادگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و فاطمه زهرا علیها السلام را با خاک یکسان کردند و آنگاهکه وارد جده شدند، گنبد و قبر حوّا را خراب کردند و بهطور کلّی، تمام مقابر و مزارات را در مکه، جده، طائف و نواحی آنها ویران نمودند و زمانی هم که مدینه منوره را محاصره کردند، به ویران کردن مسجد و مزار حمزه پرداختند. پس از تسلّط وهابیان بر مدینه منوره، قاضیالقضات وهابیان، شیخ عبداللَّهبن بلیهد، در رمضان 1344 ه. ق. از مکه به جانب مدینه حرکت کرد و اعلامیهای صادر نمود و ضمن آن، جواز ویران کردن گنبدها و
1- مدینهشناسی، ج 1، ص 333
ص: 119
زیارتگاهها را از مردم سؤال کرده بود. بسیاری از مردم از ترس به آن پاسخ نداده و برخی نیز لزوم ویران کردن را خواستار شده بودند!
البته هدف او از این اعلامیه و سؤال، نظرخواهی واقعی نبود، بلکه میخواست در میان مردم آمادگی ایجاد کند، چون وهابیان در هیچیک از اعمال خود و در ویران کردن گنبدها و ضریحها، حتی گنبد مرقد حضرت رسول صلی الله علیه و آله منتظر نظر مردم نبودند و این اعمال، پایه مذهب آنان است. شاهد سخن آنکه، آنان پس از نشر این اعلامیه و سؤال و جواب، همه گنبدها و زیارتگاهها را در مدینه و اطراف آن ویران کردند و حتی گنبد مضاجع ائمه اهلبیت علیهم السلام را در بقیع، که قبر عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در کنار آنها بود، خراب نمودند و دیوارها و صندوقها و ضریحهایی که روی قبرهای شریف قرار داشت، همه را از بین بردند، در حالی که برای آن، هزار ریال مجیدی هزینه کرده بودند. (1) آنها در این زیارتگاهها، جز تلّی سنگ و خاک، به عنوان علامت باقی نگذاشتند.
آنان هیچ قبر و ضریحی را استثنا نکردهاند، بلکه قبر پیامبر صلی الله علیه و آله از آن جهت که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از دیدگاه آنها و از نظر دلایل وهابیان، اولی به خرابی است و اگر از این نظر خاطرشان جمع بود، حتماً قبر پیامبر صلی الله علیه و آله را نیز ویران میکردند!
از جمله تخریبها، از میان بردن گنبد مرقد عبداللَّه و آمنه، پدر و مادر حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و نیز مزار همسران آن بزرگوار و قبر عثمانبن عفان و قبر اسماعیلبن جعفرالصادق علیه السلام و قبر مالک، امام دارالهجره و غیر آن بود که بیان همه آنها بهطول میانجامد و بهطور خلاصه، تمام مزارات مدینه و اطراف آن و ینبع را خراب کردند و پیش از آن، قبر حمزه عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و قبور بقیه شهدای احد را از بین برده بودند و از آنها جز مشتی خاک برجای نمانده بود و کسیکه بخواهد قبر حمزه را زیارت کند، در صحرا جز تپهای از خاک نمیبیند.
وهابیان از ترس نتیجه کارشان، از خراب کردن گنبد و بارگاه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و کندن ضریح آن بزرگوار خودداری کردند وگرنه آنان هیچ قبر و ضریحی را استثنا نکردهاند، بلکه قبر پیامبر صلی الله علیه و آله از آن جهت که بیشتر مورد احترام و علاقه مردم است، از
1- در کتاب تاریخ حرم ائمّه بقیع اینچنین نقل شده: ... این اقدام دقیقاً در هشتم شوال 1344 ه. ق. انجام گرفت و به کارگرانی که این عمل ننگین را انجام دادند مبلغ هزار ریال مجیدی دست مزد پرداخت گردید. صفحه 51
ص: 120
دیدگاه آنها و از نظر دلایل وهابیان، اولی به خرابی است و اگر از این نظر خاطرشان جمع بود، حتماً قبر پیامبر صلی الله علیه و آله را نیز ویران میکردند! بلکه پیش از مزارهای دیگر، به تخریب آن اقدام میکردند. (1) ایوب صبری پاشا، تخریب قبور در حرمین شریفین را پیش از استقرار کامل دولت سعودی، اینچنین گزارش میکند:
شریف غالب، پس از اطمینان یافتن به نفرستادن نیرو و امکانات لازم، به ناچار برادرش، شریف عبدالمعین را به قائممقامی خود برگزید و مهمانسرای خویش- واقع در دامنه کوه جیاد- را منهدم ساخت و دست زن و بچهاش را گرفته، رهسپار جدّه شد.
شریف عبدالمعین، جمعی از علمای مکه، چون شیخ محمد طاهر، سید محمد ابوبکر میرغنی، سید محمد عطاسی و عبدالحفیظ عجمی را نزد سعود بن عبدالعزیز فرستاد و از او تقاضای عفو و امان کرد (در سال 1218 ه. ق.).
سعود تقاضای شریف عبدالمعین را پذیرفت و به همراه علمایی که از مکه به نزدش آمده بودند و با سپاه گرد آمده، بهسوی مکه معظمه حرکت نمود.
سعود، قائم مقامی عبدالمعین را پذیرفت و با صادر کردن فرمان هدم قبور و تخریب گنبدها و بارگاهها، از میزان قساوت و شقاوت خود پرده برداشت.
وهابیها میگفتند:
اهالی حرمین شریفین، بهجای خداوند یکتا، گنبد و بارگاهها را میپرستند. اگر گنبدها تخریب گردد و دیوارهای مشاهد مشرّفه برداشته شود، تازه اهالی حرمین از دایره شرک و کفر بیرون آمده، در مسیر پرستش خداوند یکتا قرار خواهند گرفت ...!» (2) وی در جای دیگر مینویسد:
سعود پس از محاصره طولانیِ شهر مدینه و پیدا شدن آثار تسلیم مردم شهر، شروطی برای آنان تعیین کرد که در صورت پذیرش آنها، تعرّضی نسبت به اهل مدینه نداشته باشد. آن شروط عبارت بودند از:
1- وهّابیها، صص 76 و 77؛ کشف الارتیاب، ص 55
2- تاریخ وهابیان، ص 68
ص: 121
1- باید پرستش پروردگار متعال بر اساس احکام و معتقدات آیین وهابیت انجام پذیرد.
2- باید احترام حضرت رسول صلی الله علیه و آله بر اساس معیارهایی که از طرف پیشوای وهابیان معین و مقرر گشته، رعایت گردد.
3- باید گنبد و بارگاه همه مقابر و مراقدی که در داخل مدینه منوره و یا در نواحی آن موجود است، تخریب گردد؛ یعنی سقف و دیوارشان برداشته شده، همه آنها بدون ضریح و صندوق، صاف و بهصورت پشت ماهی درآورده شود.
4- همه باید دین و آیین نیاکان خود را ترک نموده، به دین و آیین وهابیت درآیند و پس از این، براساس آیین وهابیت به احکام دین عمل نمایند.
5- هرکس باید معتقد شود که به محمدبن عبدالوهاب از سوی خداوند رحمان الهام شده، آیین او مذهب حق میباشد و باید او را بهعنوان مجدّد دین و احیاگر مذهب بشناسد.
6- کسانی که در دین نیاکان خود پایداری نشان دهند و آیین وهابیت را نپذیرند، باید با ابزار خشم و غضب و اجرای جور و ستم در تنگنا قرار گیرند و اهانت و تحقیر شوند.
7- علمایی را که از پذیرش آیین وهابیت سرباز میزنند، باید بهقتل برسانند و یا مخفیگاه آنان را به امرای وهابی گزارش کنند.
8- وهابیانی را که برای حفاظت از حصار مدینه تعیین خواهند شد، به داخل حصار راه دهند.
9- هرگونه امر و نهی که از طرف وهابیان، در مورد مسائل مذهبی و یا سیاسی اعلام شود، هرقدر سخت و توانفرسا باشد، باید از صمیم دل پذیرا شوند و مو به مو اجرا کنند و در احترام فوقالعاده امرای وهابیان بکوشند. (1) سعود پس از پذیرش این شروط از سوی مردم، تخریب گنبد و بارگاه قبور را به عهده خود مردم گذاشت و آنان نیز به دلیل محاصره شدید اقتصادی و ستمهای گوناگونی که متحمّل شدند، بخشی از آن را پذیرفته و به اجرا گذاشتند.
ایوب صبری پاشا، متن نامه مردم مدینه، خطاب به سعود بن عبدالعزیز را نقل کرده که در قسمتی از آن آمده است:
1- تاریخ وهابیان، صص 81 و 88
ص: 122
«... فرمان داده بودید که گنبدها و بارگاههای موجود بر فراز قبور مطهره را تخریب کنیم، آن را نیز به تبعیت از حدیث مشهور انجام دادیم.
هر فرمانی از طرف شما صادر شود، علیرغم خواسته این و آن، در حق ما نافذ است ....» (1) «این نامه بهدست سعودبن عبدالعزیز رسید، لیکن وی نمایندگان اهالی مدینه را به حضور نپذیرفت و بر شدّت تضییقات خود افزود و در لحظه ورود به مدینه منوره، دستور داد که باید بقایای گنبدها و بارگاهها بهطور کامل ویران شود.
از دستورات اکید سعود، این بود که باید هرگنبدی بهدست خادمین آن مرقد مطهر تخریب گردد. از این رهگذر، خدمتگزاران اماکن متبرکه بهناچار به این جنایت هولناک اقدام میکردند.
خادمان حرم مطهر حضرت حمزه سیدالشهدا، اظهار داشتند که: ما در اثر پیری و ضعف جسمی، قدرت هدم و تخریب نداریم.
سعود با نزدیکان خاص خود، شخصاً به حرم مطهّر جناب حمزه رفت و به یکی از زورمندان وهابی که او را در جسارت و گستاخی، با یک قبیله برابر میدانست، دستور داد که بیل و کلنگ برداشته، بر فراز گنبد مطهّر برود. او نیز
از دستورات اکید سعود، این بود که باید هرگنبدی بهدست خادمین آن مرقد مطهر تخریب گردد.
با تعبیر «علیالرأس و العین» آمادگی خود را اعلام کرد و گستاخانه بر فراز گنبد مطهّر پانهاد و کلنگ را با شدت تمام بر پرچمی که برفراز گنبد در اهتزاز بود، فرود آورد. کلنگ از دست وی بیرون شد، توازن بدنش بههم خورد، از فراز گنبد به زیر افتاد و در همان لحظه مرد (سال 1222 ه. ق.).
سعود پس از مشاهده این واقعه، از تخریب گنبد منصرف و پس از سوزانیدن درِ حرم، مردم را در میدان مناخه جمع و برای آنان سخنرانی کرد ....» (2) ایوب صبری پاشا در بخش دیگری از کتاب خود مینویسد:
«هنگامیکه قافله شام چند منزل از مدینه دور شدند، سعود در محکمه حضور یافته، دستور داد که همه زر و زیور و جواهرات گرانبهای موجود در روضه مطهر و گنجینه حرم نبوی
1- تاریخ وهابیان، ص 92
2- تاریخ وهابیان، ص 94
ص: 123
را غارت کنند. سپس فرمان داد گنبدهایی را که تاکنون تخریب نشده، منهدم سازند.
فقط گنبد مطهر حضرت رسول را بر اساس تقاضای اهالی مدینه اجازه داد که به همان حال باقی بماند ....» (1) سپس اهالی مدینه را در مسجدالنبی صلی الله علیه و آله گردآورد و برای آنان سخنرانی کرد و در بخشی از آن گفت:
«... ایستادن در پیش روی رسولاللَّه صلی الله علیه و آله و سلام کردن به رسم سابق، در مذهب ما ممنوع است و این نوع تعظیم و تجلیل در مذهب وهابی، نامشروع است و چنین
با انتشار خبر تخریب ابنیه بقیع ... افکار عمومی در ایران بهشدت تحت تأثیر قرار گرفت و شیعیان از خود واکنشهای شدیدی نشان دادند
اقدامی از دیدگاه وهابی بدعت، زشت، ناپسند و ممنوع است. کسانی که از پیش روی مبارک عبور میکنند، باید بدون توقف حرکت کنند و فقط میتوانند در حال عبور بگویند: «السلام علی محمّد» و همین مقدار بنابر اجتهاد پیشوای ما کافی است.» (2) عکس العملها
با انتشار خبر تخریب ابنیه بقیع، بهخصوص آثار قبور پیشوایان معصومِ مدفون در آن قبرستان، افکار عمومی در ایران بهشدت تحت تأثیر قرار گرفت و شیعیان از خود واکنشهای شدیدی نشان دادند بگونهای که رییسالوزرای وقت، مجبور شد روز شانزدهم صفر را عزای عمومی اعلام کند. متن بخشنامه به شرح زیر است:
متحدالمآل تلگرافی و فوری است
عموم حکّام ایالات و ولایات و مأمورین دولتی:
به موجب اخبار تلگرافی، از طرف طایفه وهابیها، اسائه ادب به مدینه منوّره شده و مسجد اعظمِ اسلامی را هدف تیرِ توپ قرار دادهاند. دولت از استماع این فاجعه عظیمه،
1- همان، ص 107
2- همان، ص 108
ص: 124
بینهایت مشوّش و مشغول تحقیق و تهیه اقدامات مؤثره میباشد. عجالتاً، با توافق نظر آقایان حجج اسلامِ مرکز، تصمیم گرفته شده که برای ابراز احساسات و عمل به سوگواری و تعزیهداری، یک روز تمام مملکت تعطیل عمومی شود، لهذا مقرر میدارم، عموم حکام و مأمورین دولتی، در قلمرو مأموریت خود به اطلاع آقایان علمای اعلام هر نقطه، به تمام ادارات دولتی و عموم مردم، این تصمیم را ابلاغ و روز شنبه شانزدهم صفر را روز تعطیل و عزاداری اعلام نمایند. (1) بهدنبال این بخشنامه، روز شنبه شانزدهم صفر (15 شهریور)، تعطیل عمومی شد و از طرف دستهجات مختلف تهران، مراسم سوگواری و عزاداری بهعمل آمد و طبق دعوتی که بهعمل آمده بود، در همان روز، علما در مسجد سلطانی اجتماع نمودند و دستهجات عزادار، با حال سوگواری، از کلیه نقاط تهران به طرف مسجد سلطانی عزیمت کرده، در آنجا اظهار تأسف و تأثر بهعمل آمد.
عصر همین روز نیز یک اجتماع چندین دههزار نفری، در خارج دروازه دولت تشکیل گردید و در آنجا خطبا و ناطقین، نطقهای مهیّجی ایراد کرده و نسبت به قضایای مدینه و اهانتی که از طرف وهابیها به گنبد مطهر حضرت رسول صلی الله علیه و آله به عمل آمده بود، اظهار انزجار و تنفّر شد. (2) خبرنگار دیلی تلگراف، که آن روز در مراسم حضور داشته، چنین گزارش داده است:
در وسط چهار راه، یک برج چوبی ششگوش، به ارتفاع 30 پا، که با فرش پوشیده شده و بالای آن پرچم سیاهی در اهتزاز بود، برپا گردید ... حدود 25 هزار نفر از مردان سالخورده تا کودکان خردسال، پشت سر هم رج بسته، چهار زانو، در حال انتظار نشسته بودند ... ورود مدرّس ... با کف زدن و فریاد مسرّت مردم اعلام شد ... مشارالیه از جمعیت تشکّر نمود و در میان علما و نمایندگان مجلس قرار گرفت ... میرزا عبداللَّه، واعظِ معروف، کلام خود را با نعت پیغمبر و درود بر ائمه شروع کرد، ولی ناگهان صدای آرام و آهستهاش، صورت جدی به خود گرفت ... و گفت: اگر شما اعلام جهاد کنید [مردم] با سر و پای برهنه و بدون سلاح، به مرقد پیغمبر اکرم شتافته، با دندان و ناخنهای خود، دشمنان خدا را قطعهقطعه میکنند. بیشترِ جملات حماسی او با گریه و زاری توأم بود. (3)
1- مدرس قهرمان آزادی، ج 2، ص 682
2- مدرس قهرمان آزادی، ج 2، ص 682
3- فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، ص 28، به نقل از رستاخیز ایران؛ سازمان برنامه؛ صص 233 و 234
ص: 125
سخنرانی مرحوم مدرس در مجلس
مرحوم مدرس، به مناسبت این موضوعِ مهم، در روز هشتم شهریور 1304 ه. ق.
مطابق با دهم صفرالمظفّر 1344 ه. ق. در مجلس شورای ملی، نطقی ایراد کرد و پس از بیان مقدمهای چنین گفت:
«... ما خیلی جامع خودمان را از دست دادیم. برادرانی داریم در اکثر دنیا که دول اسلامی، آنطوریکه باید و شاید با آنها رفتار نکرده است و بالأخره یکوقت بیدار شده و هوشیار شویم و جامعه خودمان را حفظ کنیم. از آقایانی که در تحت لوای این قوماند، سؤال میکنم، چه وقت است آن وقت؟ از امروز بهتر؟ کیست که آن لوا را بردارد و بگوید در این موقع من لوای اسلام را برمیدارم و این قوم را در تحت قومیت و در تحت جامع دیانت اسلامیه، قومیتشان را ترقّی میدهم و حفظ میکنم.
امروز از این واقعههایی که استماع فرمودهاید، اگرچه به آن درجه که باید اطمینان پیدا شود، هنوز نشده است که حادثه از چه قبیل است و تا چه مرتبه است؟ البته دولت مکلّف است تحقیقات کامل بکند و به عرض مجلس برساند، ولیکن عرض میکنم: امروز اهل ایران یک قسمت از قسمتهای دول اسلامی است، بلکه میتوان گفت که قسمت بزرگ دول اسلامی است. باید امروز این جامعه در تمام دنیا خودشان را معرفی کنند که ملت و دولت ایران قدم برمیدارند که این جامعه را حفظ کنیم و خودمان را به برکت این جامعه نگاهداری کنیم.
دولت تقاضای کمیسیون از مجلس نمود، البته وظیفهشان هم همین بود که پیشنهاد تقاضای کمیسیون بفرمایند، البته مجلس هم مساعدت خواهد نمود و به
ص: 126
عقیده بنده، تمام فکر را باید صرف این کار کرد و باید یک قدمهایی که مقتضای حفظ دیانت و حفظ قومیت و حفظ ملیت خودمان است، در این مورد برداریم و هیچ کاری و هیچچیزی را مقدم بر این کار قرار ندهیم و نگذاریم که این مسأله زیادتر از این، اسباب خرابی جامعه شود که مبادا یک ضرر عظیمتری بر ما مترتب گردد و خدای نخواسته حال ما از این روزی که هستیم بدتر شود. و زیاده بر این، چیزی عرض نمیکنم.» (1) مدرس در پاسخ آیتاللَّه خالصی نوشت:
اگر لازم باشد، اطلاع دهید من با گروهی از مردم ایران حرکت خواهیم کرد.
مرحوم مدرس، پس از ایراد سخنرانی در مجلس، مسأله تشکیل کمیسیون ویژه برای پیگیری موضوع را بهشکل جدی دنبال میکند.
نامهها و تلگرافهای علما و مراجع
مراجع، علما و حوزههای علمیه نیز پیوسته با ارسال نامه و مخابره تلگراف، خواستار برخورد قاطع با عوامل تخریب قبور اماکن متبرکه هستند.
مرحوم آیتاللَّه سید ابوالحسن اصفهانی، تلگرافی به آیتاللَّه شیخ محمد خالصی در کاظمین مخابره کرده و او نیز بلافاصله مسأله غارت وهابیان را به اطلاع مرحوم مدرس میرساند. (2) مدرس در پاسخ آیتاللَّه خالصی نوشت:
اگر لازم باشد، اطلاع دهید من با گروهی از مردم ایران حرکت خواهیم کرد. (3) بهدنبال ارسال پاسخ مرحوم مدرس، در عراق شایع شد که مدرس از تهران حرکت کرده و حدود 200 هزار نفر نیرو آماده شد. (4) واکنشهای دیگر مسلمانان
مسلمانان مناطق دیگر نیز انزجار خود را از این عمل ننگین، به تهران اعلان کردند و خواستار اقدام جدّی شدند.
1- مدرس قهرمان آزادی، ج 2، ص 684
2- مدرس، مجاهدی شکستناپذیر، عبدالعلی باقی، ص 78
3- همان، ص 129
4- همان.
ص: 127
مردم قفقاز با ارسال عریضه از تفلیس برای نمایندگان مجلس شورای ملی، از آنان خواستند:
با توجه به جسارت و بیادبیهایی که طایفه ضالّه وهابیها و رییس مردود آنها ابنسعود، نسبت به اماکن متبرکه و مراقد مقدسه نموده است، رییس دولت ایران پیشقدم شده، با سایر دول اسلامی هم که البته وظیفه خود را خوب میدانند، کمک فرموده، این منبع فساد و دشمن حق و انصاف را ریشهکن و خاک پاک را از لوث وجودشان تطهیر فرمایند. (1) علاوه بر مسلمانان منطقه قفقاز، از مناطق دیگر، مانند مسلمانهای تمام جماهیر متحده؛ یعنی آذربایجان، ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان، تاتارستان، یاشقیرستان، قزاقان و اتباع دول ایران، ترکیه، افغانستان، چین، مغولستان هم با ارسال تلگرافی اعلام نمودند که:
چون مکه معظمه و مدینه منوّره با یادگارهای مقدس خود، متعلق به تمام مسلمین میباشد، پس باید تمام دول جهان اسلام بر حفظ و حراست این اماکن مقدس بکوشند. (2)واکنشِ سردار سپه
با توجه به شدّت اعتراضها، سردارسپه در مجلس قول داد تا شخصاً به این موضوع رسیدگی کند (3) لیکن اسناد و مدارک نشان میدهد که وی هیچگونه اقدام مثبتی انجام نداده است. بهعنوان مثال، سید محمدعلی شوشتری، نماینده گرگان در مجلس شورای ملی، در جلسه 198 مجلس پنجم میگوید:
«اخیراً بیسیم از قول نماینده ابن سعود، یک چیزهایی توی این مملکت منتشر کردند. اگر حقیقتاً اصل قضایا واقع نشده است، کمیسیون محترمی که رییس محترم دولت آمده است، اظهار کرده است و مجلس معین کرد، کمیسیون محترم این قضیه را تکذیب بفرمایند و اگر واقع شده است و برای نظریات سیاسی برای آن احساسی که در مسلمانان دیگر تولید شد که دست هیچ متجاوز و متجاسری نباید به مکه و مدینه دراز شود ....» (4)
1- فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، ص 26، به نقل از بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، سال 1302، ش کارتن 30، دوسیه 1
2- همان، ص 27، به نقل از تلگراف 6/ 9، ص 1925 به ولیعهد مجلس شورای ملی و ...، بایگانی اسناد وزارت امور خارجه، سال 1304، ش کارتن 30، دوسیه 3/ 1
3- فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، ص 28
4- مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، مورخ 23 شهریور 1304 ه. ق.
ص: 128
واکنش مسلمانان هند
انعکاس وقایع مجلس ایران، در هند نیز تأثیر گذاشت. آقای شوکت علی، منشی افتخاری کمیته مرکزی خلافت هند، در مراسلهای برای زعمای ایران چنین نوشت:
با توجه به شدّت اعتراضها، سردارسپه در مجلس قول داد تا شخصاً به این موضوع رسیدگی کند لیکن اسناد و مدارک نشان میدهد که وی هیچگونه اقدام مثبتی انجام نداده است.
«اینک در هر کشور اسلامی، مردِ توانایِ نیرومندِ شجاعِ متدیّنی، سکان کشتی ملک را در کف گرفته و آن را بهسوی مقصد جلال و شکوه سوق میدهد، واقعاً وقتیکه چنین مطالب و تفاصیل خوبی راجع به برادران ایرانی خود میشنویم و مشاهده میکنیم که رخوت دیرین را از سر برون نموده و حاضر شدهاند برای ترقی وطن، به هرگونه فداکاری قیام نمایند، مسرت و خوشوقتی ما به وصف نمیگنجد ... عنقریب ... کنفرانسی از مسلمانان دنیا تشکیل خواهیم داد و برای اینکه حجاز مقدس، سرچشمه نور و تربیت اسلامی گردد و آخرین علایم و امارات نفوذ غیراسلامی از آن محو شود، از جمیع ممالک اسلامی دعوت خواهیم کرد که نمایندگان مسؤول خود را برای حضور در آن گسیل دارند ... ما میخواهیم یک جمهوری اسلامی، از حجازیان منتخبه با کمک و مساعدت و مشورت مؤتمر (کنفرانس) اسلامیه، اداره امور داخلی عادی را بچرخاند.» (1) سرپرست اتباع و حجاج ایرانی
در آستانه سقوط حکومت هاشمی در حجاز، در تاریخ شانزدهم تیرماه 1303 ه. ق. منتخبالدوله به سِمت سرپرست اتباع و حجاج ایرانی منصوب و وارد مکه گردید، لیکن پس از روی کار آمدن عبدالعزیز و انتشار اخباری مبنی بر تخریب اماکن مقدس دو شهر مکه و مدینه و نگرانیهایی که در کشورهای اسلامی به خصوص ایران بهوجود آمد و از آنجا که هنوز حکومت سعودیان استقرار لازم را نداشت، عبدالعزیز این اخبار را تکذیب و از دولتهای اسلامی میخواست تا نمایندگانی را برای پیگیری
1- فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، صص 28 و 29، به نقل از مراسله 14 سپتامبر 1925، کمیته مرکزی خلافت موجود در اسناد وزارت امور خارجه.
ص: 129
موضوع به حجاز اعزام دارند. ایران از جمله اولین کشورهایی بود که هیأتی مرکب از غفارخان جلالالسلطنه (وزیر مختار ایران در مصر) و حبیباللَّه خان هویدا به حجاز اعزام کرد و این هیأت در تاریخ 24/ 6/ 1304 ه. ق. وارد جده گردید. (1) عبدالعزیز پذیرایی گرمی از این هیأت بهعمل آورده و براساس گزارش هویدا اظهار تمایل زیادی به نزدیکی با ایران از خود نشان میدهد:
«... یک شبانه روز در بحره متوقف و دو دفعه با ابن سعود ملاقات شد. فوقالعاده احترام و محبت نمود و هر دفعه خیلی اظهار میل به تقرب به دولت علیّه میکرد و میگفت: ما با دولت ایران همجواریم و بهقدر سیهزار شیعه در نجد و احساء نزد من هستند، میتوانید از آنها تحقیق نمایید، آنچه در حق ما شهرت میدهند، اکثر تهمت و افترا است. انشاءاللَّه شما به مدینه رفته، خواهید دید که آنچه گفتهاند دروغ است! من صریحاً به شما میگویم و شما هم به دولت علیّه بنویسید که من حرمین شریفین را به جان و مال و اولاد خود حافظ و حارسام. مهدومات مکه نیز قبل از ورود من بوده است.» (2) عبدالعزیز در اینجا، موضوع تخریب قبور را به دیگران نسبت داده، لیکن در ملاقات دیگری که هویدا با عبدالعزیز داشته، عبدالعزیز چنین اظهار میکند:
«... بلی، وهابیها اعتقاد به تعمیر قبور و قبهها ندارند و بدعت میدانند و «خیرالقبور الدوارس» را حدیث معتبر میشناسند. معهذا بعد از ورود خودم، فوراً جلوگیری کردهام و حالیه نیز با کمال اصرار و الحاح منتظرم که دول و ملل اسلامی نمایندههای خود را بفرستند و در امور حجاز قراری دهند و برای تعمیر این قبور نیز اگر مصمم شوند، مخالفت نمیکنم، سهل است، مساعدت خواهم کرد ....»
1- اسناد روابط ایران و عربستان سعودی، ص 26
2- اسناد روابط ایران و عربستان، ص 27
ص: 130
وی همچنین در باره شیعیان نجد میگوید:
«... قریب بیست- سیهزار رعایای شیعی مذهب، در نجد و احسا دارم، سؤال کنید، همگی در نهایت آزادی و آسودگی و راحتی مشغول کسب و کار خود هستند و هیچ فشاری، نه مذهبی و نه غیرمذهبی، بر آنها نبوده و نیست ....» (1) همانگونه که در گزارشهای پیشین گذشت، عبدالعزیز بهلحاظ مشکلاتی که در آغاز راه با آن روبهرو بوده، تلاش میکند ضمن پافشاری بر اعتقاد وهابیان به تخریب قبور، آن را بهنوعی به دیگران نسبت داده و با آوردن نمایندگان کشورهای اسلامی به حجاز در تثبیت حکومت خویش تلاش کند و با وقتکشی، آرامآرام بهسوی استقرار حکومت خود گام بردارد.
دو دیدگاه
آقای سیّدعلی موجانی در رابطه با تشکیل کمسیونی با عنوان «کمیسیون دفاع از حرمین شریفین»، که به اصرار مدرس تشکیل شد، مینویسد:
دو دیدگاه مشخص در میان رجال سیاسی آن عهدِ ایران به چشم میخورد:
1. گروهی که سید حسن مدرس در رأس آنها قرار داشت، که خواهان نمایندگان دول مسلمان بهمنظور حفظ حرمین شریفین و مقابله با اقدامات وهابیها بودند.
2. گروه دوّم، کسانی که در رأس ارکان اداری- سیاسی کشور قرار داشتند و از نظریه هویدا مبنی بر اعزام نمایندهای به کنفرانس خلافت اسلامی، که توسط وهابیها برگزار میشد، جانبداری مینمودند.
در حالیکه گروه اول، حتی حاضر به شناسایی وهابیها نبودند، دسته دوم باب مکاتبه و مراوده با ایشان را نیز گشوده بودند.
این رویارویی میرفت تا آشکارا بهنفع مجلسیان تمام شود، لیکن متأسفانه دوره پنجم قانونگذاری در ساعت 5/ 3 بعد از ظهر پنجشنبه 22/ 11/ 1304 به اتمام رسید و روزنامه ناهید درباره پایان این دوره مجلس نوشت:
1- اسناد روابط ایران و عربستان سعودی: ص 28
ص: 131
«... إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ ... در و دولاب و اثاثیه و مخازن مرحوم، مطابق وصیت، از طرف متولیباشیِ دوم، آقای ارباب کیخسرو مهر و موم شد. رحمةاللَّه علیه برحمةٍ واسعة».
عدم همکاری با سعودیها
این حادثه سبب شد تا در عمل، از امکان فعالیتهای مدرس کاسته شود و متأسفانه بهدلیل سانسور شدید مطبوعات و فقدان اسناد و مدارک لازم، طی ایندوره فترت، ارزیابی و قضاوت آنچه رخ داده است، با مشکل روبهرو میگردد. پارهای اسناد پراکنده موجود در بایگانی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، مبیّن این واقعیت است که ظاهراً مخالفت مدرس با حضور در کنفرانس خلافت اسلامی شدت گرفته و همین امر سبب تردید شیعیان برخی از کشورهای دیگر نیز شده بوده است. (1) با انتشار فتوای جمعی از علمای وهّابی، دایر بر وجوب ویرانی قبور و عدم زیارت اماکن مقدسه و انعکاس آن به ایران، موجی از خشم و نفرت، جهان اسلام را فراگرفت و سبب شد تا بسیاری از کشورهای مسلمان، به دعوت مدرس، از حضور در کنفرانس چشم بپوشند. وی گفته بود:
«بنده تصور نمیکنم که اجتماع حقیقی از طرف ملل و دول اسلامی بشود؛ مثلًا از سوریه تا بهحال هنوز جواب به او (ابنسعود) ندادهاند وگمان نمیرود کسیبرود، مگر اینکه از سوریهایی که در مکه هستند در انجمن حاضر شده ... از عراق و فلسطین و الجزایر و ریف و تونس و ترکیه و افغان و غیرهم هیچ آثاری نیست.»
لیکن با تلاشهایی که صورت گرفت، کنگره خلافت در اول ذیقعده 1344 ه. ق./ 13 مه 1926 با حضور گروهی اندک آغاز شد. در جلسه دوم، شیخ خلیل خالدی، قاضیالقضاة سوریه پیشنهاد کرد در خصوص ارتباط و اتصال با سایر کشورهای مسلمان، بهخصوص ایران مذاکره شود. اما هنوز کنگره در جریان بود که علمای نجف اطلاع دادند وهابیون به بقیع حمله نمودهاند. (2) تشکیل کمیسیون حرمین شریفین
در نتیجه این خبر، جمعی از علمای تهران؛ از جمله مدرس، با تشکیل
1- فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوّم شماره 9 صص 29 تا 33
2- فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوّم، شماره 9، ص 31
ص: 132
جلسهای در منزل امامجمعه خویی تصمیم گرفتند تا کمیسیونی برای رسیدگی به وقایع پیشآمده در محل مجلس، با حضور سید حسن مدرس، امام جمعه خویی، امام جمعه تهران، بهبهانی، آیتاللَّه زاده خراسانی، حاج میرزا محمدرضا کرمانی، مستوفیالممالک، وثوقالدوله، محتشمالسلطنه، مشیرالدوله و احتشامالسلطنه تشکیل شود و با بررسی پروندههای موجود در وزارت خارجه و دفتر شاه، تصمیمات لازم در این خصوص اخذ شود.
نخستین جلسه این کمیسیون، روز بعد تشکیل شد و در این جلسه است که مدرس به مستوفیالممالک پیشنهاد میکند تا در این شروط حساس عهدهدار مقام ریاست وزرا گردد.
تصمیم مهم دیگر کمیسیون تکلیف، صدور ابلاغیهای به وزارت دربار بود که تمام بخشهای وزارت امور خارجه را مکلف میکرد تا تمام امور مربوط به حرمین را تنها پس از اطلاع کمیسیون مجری دارند.
همچنین مقرر شد تا نام کمیسیون، به کمیسیون دفاع حرمین شریفین تبدیل شود و از مخبرالسلطنه، مستشارالدوله و ممتازالدوله نیز برای حضور در جلسات، دعوت بهعمل آید.
دولت وهابی در واکنش نسبت به اقدامات کمیسیون، فعالیت گستردهای را آغاز کرد. شیخ رشید رضا، صاحب امتیاز مجله المنار، شرح مفصلی در روزنامههای مصر منتشر و از دولت علیّه ایران به زندقه یاد کرده و در مقابل این خدمت 4000 لیره طلا دریافت نموده، به مکه معظمه متوجه شد و مجلس درس مفصلی در صحن کعبه معظمه دایر کرده، اراده ابنسعود را بهدست گرفت.
روی تند این تبلیغات بیشتر متوجه جناح مذهبی ایران، به رهبری مدرس بود، چراکه بررسی اسناد، نمایانگر این حقیقت است که روابط دربار پهلوی و ابنسعود کاملًا دوستانه بوده است.
در یکی از اسناد آمده است:
«در موقع تاجگذاری بندگان، اعلیحضرت، قوی شوکت همایون شاهنشاهی، ابن سعود تلگراف تبریک عرض نموده بود. اولیای دولت علیّه بهجای اینکه جواب آنرا به توسط وزارت جلیله امور خارجه یا به توسط دربار به سلطان نجد مخابره فرمایند،
ص: 133
آقای عینالملک (هویدا) را با مأموریت رسمی به مکه اعزام فرمودند که مراتب محظوظیت خاطر مهر مظاهر همایونی را به ابن سعود ابلاغ نماید.» (1) تردید در میان رجال سیاسی ایران، برای اتخاذ یک موضع اصولی در باره این واقعه، هر آن شدت پیدا میکرد. کمیسیون به رهبری مدرس، با تحت فشار قرار دادن مستوفیالممالک، رییسالوزرا، او را واداشت تا به انتشار اعلانی تحت عنوانِ «به اهالی مملکت و عموم مسلمین اعلام میشود»، اعتراض رسمی دولت خود به اقدامات وهابیها را آشکار نماید. دولت در این اعلامیه از تمام ملل اسلامیه تقاضا میکند که در یک تجمع عمومی، ملل اسلامی مقدرات حرمین شریفین را حل و تسویه نمایند. (2) هیأت علمیه نجف که به موازات کمیسیون حرمین شریفین تشکیل شده بود، در این زمان با ارسال تلگرافی برای سید حسن مدرس و دیگران، ضمن انزجار از عملیات وهابیان، آمادگی خود را برای حفظ نوامیس اسلام اعلام مینماید.
مدرس در پی این وقایع، با برگزاری مجلسی در مسجد مروی تهران بر منبر رفته، شرح مبسوطی از فجایع و عقاید سخیفه وهابیها داده، خواهان اتحاد جامعه اسلامی میشود.
با افتتاح دوره ششم قانونگذاری و علیرغم مشکلات داخلی موجود، کماکان فکر و ذهن مدرس و اطرافیانش، پیگیریِ موضوعِ حرمین شریفین میباشد.
بهبهانی در سخنان پیش از دستور خود، با اشاره به بیتوجهی ملل مسلمان نسبت به تهدیدات کفار، چنین نتیجه میگیرد:
«تا کی بیحالی؟! تاکی بیاعتنایی؟! تا کی مسامحه ...؟! قلوب هریک از مسلمانان ایرانی را مملو از خون (کردهاند) ...! میخواهند یک صفوف جدیدی به ملل اسلامی ... بیفزایند ...، ایران که هم از نقطهنظر سیاسی و هم از نقطهنظر مذهبی، از جمیع فِرَق اسلامی بایستی علاقمندتر باشد، در چه حال است؟! آقا بالا سرها، قیمها، متولّیها، سیاستمدارها، صاحباختیارها، بالأخره آنها که همیشه خود را همهچیز و دیگران را ناچیز میشمارند، در این موقع مهم سیاسی و دیانتی، در این موقع حیاتی، در این مدت مدید (تقریباً یکسال) چه کردهاند؟! جمعی مشغول تکذیب، جماعتی بیخیال، چند نفر مشغول کار، ولی چهکار؟ نشستند و گفتند و
1- همان.
2- فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوّم شماره 9، ص 32
ص: 134
برخاستند. از هرکس پرسیدم، گفتند: مشغول مذاکره هستیم. خلاصه تاکنون چه کردهاند؟! حرف زدهاند! حرف خالی و بیفایده!».
او سپس پیشنهاد مذاکره با نمایندگان کشورهای مسلمان را برای انعقاد یک کنفرانس بینالمللی میدهد تا در آن آینده سیاسی حجاز مشخص شود و پیشنهادی با قید دو فوریت تقدیم مجلس میکند. این پیشنهاد در واقع قانونی کردن کمیسیون دفاع حرمین شریفین است، لیکن پیشنهاد او با عکسالعمل شدید رییسالوزرا و بعضی از نمایندگان روبهرو میشود. بررسی نسخه منحصر بهفرد دستنویس مذاکرات مجلس، روشن میسازد که در این سازمان، سانسور شدیدی بر مطبوعات اعمال میشده است؛ «نظمیه، حتی نطق وکلا را سانسور میکند و نمیگذارد در روزنامهها نوشته شود. نظمیه فقط کارش این است که اداره سانسور درست کند که هرچه نوشته میشود سانسور بکند. (1) سرانجام براثر «تعقیب مذاکرات قبل از دستور» و پا فشاری اعضای کمیسیون، پیشنهاد بهبهانی با امضای 22 تن؛ از جمله مدرس، بهعنوان ماده واحده در مجلس مطرح میشود. علیرغم مخالفت بعضی نمایندگان، که آیا کمیسیون توانایی انجام اقدامی عملی را دارد یا خیر؟ مدرس در دفاع از ماده واحده میگوید:
«عقیده ما این است که از برای مملکت ایران خیلی نافع است؛ سیاستاً و عظمتاً و باید در صدد انجام آن مسأله برآییم که به عبارت اخری، مرکزیت دادن ایران است بهجهت این مسأله. ما همه شرکت داریم، لیکن ایران که دولت بزرگ اسلام است، برای مرکزیت دادن به این مسأله که منظور نظر تمام است، البته مجلس شورای ملی احق و اولی است که در این مسأله شرکت کند ... اما نمیتوانم بگویم این مسأله به این بزرگی نتیجهاش یک ماهه و دوماهه، یک ساله میشود. مسأله بهقدری بزرگ است که باید یکسال، دو سال هم تعقیب کرد تا انشاءاللَّه الرحمان (ناامید نیستیم) نتیجه خوبی بگیریم.» (2) اسناد و مدارک ناقص موجود، حکایت از آن دارد که این ماده واحده به تصویب رسید، اما ظاهراً فشار زیادی بر این جناح مجلس وارد آمد، بهطوری که تقریباً یک ماه
1- همان صص 32 و 33
2- فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوّم شماره 9، ص 33
ص: 135
پس از این، مدرس در تاریخ 7/ 8/ 1305 در راه مدرسه سپهسالار (شهیدمطهری) ترور شد و اگرچه از این توطئه جان سالم بهدر برد، اما نتوانست لااقل در 10 جلسه مجلس حضور یابد.
متأسفانه فقدان اسناد و مدارک سبب شده تا پس از این واقعه، دیگر اطلاعی از نتیجه اقدامات کمیسیون و فعالیتهای مدرس دراختیار نداشته باشیم.
تنها یک سند که تاریخ تقریبی آن، سال 1345 ه. ق./ 1305 ه. ش است، تاحدی فشار حاکم بر جناح مدرس را روشن میکند. در این سند، میرزا مهدی زنجانی، از یکی از تجّار (تهران) میخواهد تا پیام او را به مدرس ابلاغ کند که:
«چنانچه یک اقدامی از طرف دولت ایران نشود، اسباب سرشکستگی مسلمین و موجب تولید مفاسد خواهد شد. این کاغذ را به شما محرمانه نوشتم ... شهداللَّه تعالی، میترسم این قضیه (حمله وهابیها) تعاقب شود و بالمره موجب تباهی مسلمین شود.»
مدرس در حاشیه این نامه، تنها به نگارش بیتی بسنده میکند که خود نشانگر دشواریهای موجود و مسائل پشتپرده است:
از قیامت خبری میشنوی دستی از دور برآتش داری! (1)
تسلّط عبدالعزیز بر حجاز
پس از کنارهگیری ملک علی از قدرت، عملًا عبدالعزیز بر حجاز مسلّط شد و در تاریخ 17 دیماه 1304 ه. ش اطلاعیهای به این شرح صادر کرد:
بسماللَّه الرحمن الرحیم
انّ الحمد للَّهنحمده و نشکره و نصلّی و نسلّم علی خیر أنبیائه و أشرف
مخلوقاته سیّدنا محمّد صلّیاللَّه علیه و آله و صحبه و سلّم.
اما بعد، قضایای حسین و پسرانش را با ما، دور و نزدیک شنیدهاند تا آنکه برای مدافعه از حیات و بلادمان و دفاع از بلاد مقدسه و جلوگیری از اعمال ناشایسته، ناچار
1- نک: مدرس و کمیسیون دفاع حرمین شریفین، فصلنامه تاریخ روابط خارجی، سال دوم، شماره 9، صص 29 تا 33
ص: 136
شمشیر کشیده و با جان و مال در این راه اتفاق کردیم و به فضل خداوند رئوف، بلاد فتح و امنیت در آنجا حاصل شد و از وقتی که به این کار مبادرت نمودیم، مصمم بودیم آنچه را که عالم اسلامی که اهل حجاز رکنی از آن است، راجع به آینده این بلاد مقدسه حکم نمایند اجرا شود و مکرر عموم مسلمانان را دعوت نمودم که مجمع اسلامی تشکیل داده، آنچه مصلحت آینده این بلاد است مقرر دارند. سپس به دعوت عام و خاص پرداخته، به تاریخ 10 ربیعالثانی 1344 ه. ق. به حکومتها و شعب اسلام نوشتهجات- چنانکه در جراید عالم نیز انتشار یافت- فرستاده شد. دو ماه گذشت، جوابی از احدی نرسید، جز جمعیت خلافت در هند و او- بارکاللَّه فیها- آنچه بتواند برای خوشی و آسایش حجاج اجرا نموده و مینماید.
و چون بحمداللَّه قضیه در حجاز با منصوریت خاتمه پیدا کرد و اهالی حجاز، دستهدسته و یکیک آمدند و آزادانه تشکیل مملکت را چنانکه وعده شده بود، درخواست نمودند و چارهای جز قبول خواهشهای مکرر آنها نیافتم.
پس از آنکه عالم اسلام در این موقعِ مهم، تصمیم و اقدامی ننمود که هر قسم میخواهند اداره بلاد را خود مقرر دارند، لهذا آزادی به آنان داده شد و ما قصدی جز اصلاح بهقدر امکان نداریم؛ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ (1)
. (2) عبدالعزیز بن عبدالرحمن الفیصل آل سعود
22 جمادیالثانیه 1344
ابلاغیه دولت سعودی
پس از آنکه در تاریخ 24 جمادیالثانی 1344 ه. ق. رسماً دولت سعودی تشکیل میشود، ابلاغیهای به این شرح صادر مینماید:
بسماللَّه الرحمن الرحیم
ابلاغیه پادشاهی به حکومتهای متحابه
به فضل و عنایت پروردگار، اهل حجاز اجتماع و به پادشاهیِ ما در حجاز، بر طبق کتاباللَّه و سنت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و خلفای راشدین و تأسیس حکومت موروثی که
1- هود: 88
2- تاریخ روابط خارجی ایران و عربستان سعودی، صص 55 و 56
ص: 137
امور حجاز با اهل حجاز باشد، بیعت کردند و به امید خداوند و توکّل بر ذات اقدسش، قبول بیعت نمودیم و استمداد و استعانت از ذات خداوند تبارک و تعالی داریم. پس لقب ما «جلالة ملک الحجاز و سلطان نجد وملحقاتها» میباشد و برای امنیت و راحتی و گشایش و سعادت و خوشی ساکنین این بلاد و عموم حجاج و زائرین، نهایت کوشش داریم و عنقریب آنچه منظور عالم اسلامی است بهعمل آید و از جریان امور حجاز خشنود شوند و از خداوند مسألت مینمایم که مرا در انجام این امر معاونت فرمایند.
و إنّه ولی التوفیق
ملک الحجاز و سلطان نجد و ملحقاتها
ممنوعیت سفر به حجاز
این اقدام عبدالعزیز بدین جهت بود که کشورهای اسلامی را در مقابل عمل انجامشده قرار دهد و آنان را ناگزیر به برقراری ارتباط با سعودی کند، لیکن علیرغم آن، اخبار و گزارشهای واصله از عربستان و نگرانیهای کشورهای مختلف موجب شد تا مفتی مصر، مسلمانان را از رفتن به مکه منع کند و دولت انگلیس نیز اجازه رفتن به حج را به مسلمانان هند نداد و دولت ایران هم در جلسه یازدهم اسفند 1304 ه. ش خود اعلام کرد:
«... مقتضی است به اطلاع عامه برسانید که دولت از امنیت و آسایش حجاج در حج نگران است و توصیه میکند که امسال از حج خودداری نمایند.» (1) در تاریخ 1/ 4/ 1305 ه. ش دولت ایران با صدور اطلاعیهای رسمی، صریحاً به اقدامات دولت سعودی در تخریب اماکن اسلامی و قبور ائمه بقیع اعتراض و اعمال وهابیان را محکوم نمود. متن اطلاعیه به این شرح است:
به اهالی مملکت و عموم مسلمین اعلام میشود
تعدّیات و تجاوزاتی که نسبت به عالم دیانت و عقاید فِرَق مسلمین، از مدتی قبل، طایفه وهابیه بهعمل آوردهاند و هتک حرمتی که نسبت به حرمین شریفین، که قبله و معبد کافه مؤمنین و مرکز اتحاد روحانی تمام مسلمین است مرتکب شدهاند، عموم مسلمین را
1- اسناد روابط ایران و عربستان سعودی، ص 66
ص: 138
مضطرب و نگران ساخته است و جسارتی که از طرف آنها نسبت به بقاع متبرکه بزرگان دین در بقیع بهظهور رسیده و قاطبه مؤمنین را متأثر و سوگوار نموده است، معلوم خاطر عموم اهالی مملکت میباشد.
دولت ایران از بدو تجاوزات این طایفه، همیشه بر اینگونه عملیات که مخالف آداب و حیثیات دیانتی و مناقض با اصول تمدن است، اعتراضات شدید نمود تا اینکه از طرف عبدالعزیز بن سعود، رییس آن طایفه ابراز مواعیدی شد که اینگونه فجایع و تجاوزات که بیاحترامی صریح به عقاید و شعائر ملی عالم اسلام است، ارتکاب و تکرار نشود.
در تاریخ 1/ 4/ 1305 ه. ش دولت ایران با صدور اطلاعیهای رسمی، صریحاً به اقدامات دولت سعودی در تخریب اماکن اسلامی و قبور ائمه بقیع اعتراض و اعمال وهابیان را محکوم نمود.
ولی برخلاف انتظار، عملیاتی اخیراً منافی با مواعید خود از آنها به ظهور رسید که قلوب اسلامیان را متأثر و متألم نمود و سبب گردید که دولت ایران دعوت ابن سعود را برای شرکت در مجمع عمومی حجاز قابل قبول ندانسته و رد نماید.
از آنجا که تجلیل اماکن مقدسه که کرورها نفوس از روی عقیده و ایمان، آن نقاط شریفه را مهبط انوار رحمانی و منبع فیض آسمانی میدانند، از شعائر ملی اسلامی است و مخصوصاً در این برهه از زمان، که عصر احترام عقاید و آداب دیانتی است و تمام ملل متمدنه عالم، از هر قوم و ملت، سعی دارند که معتقدات مذهبی دیگران را تعظیم و تکریم نمایند و تعدّی و تحمیل بر شعائر دینی سایر ملل را منسوخ سازند. بدیهی است دولت و ملت ایران نمیتواند ساکت نشسته و تحمل نماید یک فرقه معدود که نسبت به ملل اسلامی در حکم اقل قلیل هستند، عقاید خود را بر تمام عالم اسلام تحمیل نمایند. و حقیقتاً جای بردباری و تحمل نیست. در عصری که هریک از ملل حیه، از برای آثار و قبور حکما و بزرگان و ارباب شعر و صنعت، هرچند که منسوب به ملل دیگری باشند، هزارگونه احترامات قائل میشوند و از این لحاظ، مابین ملیت و قومیت و نژاد فرقی نمیگذارند، یک طایفه فقط به استمساک تعالیم و مبادی خود، آثار ائمه هدی و
ص: 139
اولیای خدا را که در روح و قلب کرورها نفوس جای دارند، منهدم سازند.
دولت ایران این رفتار را از مقوله تجدید اعمال ادوار توحّش و جاهلیت تلقی نموده و بر این کردار فجیع شدیداً اعتراض مینماید. در همان حال، به قاطبه مسلمانان عالم خطاب و اعلام میدارد که، به حکم وحدت عقیده اسلامی، متفقاً به وسایل ممکنه از این عملیات تجاوزکارانه جلوگیری بهعمل آورند و از آنجاکه حرمین شریفین، حقیقتاً به تمام عالم اسلام تعلق دارد و هیچ ملت مسلمان دون ملت دیگر، حق ندارد این نقاط مقدسه را که قبله جامعه مسلمانان و مرکز روحانیت اسلام است به خود اختصاص داده، تصرّفات کَیْفَ ما یَشاء نماید و اصول تعالیم خود را بر عقاید دیگران تحمیل کند.
بنابراین، از تمام ملل اسلامیه تقاضا میشود که در یک مجمع عمومی ملل اسلامی، مقدّرات حرمین شریفین را حل و تسویه نمایند و قوانین و نظاماتی وضع گردد که تمام مسلمانان برطبق عقاید مختصه خود، بتوانند آزادانه از برکات روحانی و فیوض آسمانی اماکن مقدسه مکه معظمه و مدینه طیبه برخوردار و متمتع شوند و این سرچشمه فیض و سعادت الهی تمام طوایف مسلمانان عالم را بدون تبعیض و استثنا سیراب سازد.
امیدواریم که ملل و دول اسلامی، این تقاضای دینی و ملی را به سمع قبول اجابت کرده و راضی نشوند بیش از این بر مقدسات ملی و شعایر مذهبی آنان لطمه وارد آید. (1) اوّل تیرماه 1305
حسین بن یوسف رییس الوزرا
پس از صدور این اطلاعیه، متأسفانه هیچگونه حرکت جدّی در جهان اسلام برای وادار کردن سعودیان در پذیرش ترمیم قبور و حفظ آثار تخریبشده صورت نمیپذیرد
1- اسناد روابط ایران و عربستان سعودی، ص 69
ص: 140
و در نتیجه فشار دولت سعودی بر شیعیان افزایش یافته، بهشکلی که در شب هفتم محرم 1347 ه. ق. مدیر شرطه سعودی با تعدادی سرباز به محل برگزاری عزاداری شیعیان ایران حمله و اسباب و وسایل آنجا را غارت میکند و سیّدی از سادات حجاج، بهنام حاجی سید محمد باقر را با کمال اهانت و زجرکشیده به زندان میبرد. (1) و سختگیری نسبت به حجاج ایرانی روزبهروز بیشتر میشود.
در گزارش کنسولگری ایران در جده، به تاریخ 28 محرم 1347، چنین آمده است:
«... مأمورین حکومت حجاز در مدینه منوره و در مکه مکرمه، با حجاج ایرانی بسیار سختگیری کردند و نمیگذاشتند که حجاج به آزادی، خودشان زیارت حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله و زیارت ائمه اطهار علیهم السلام در بقیع به عمل بیاورند و وعدههایی که حکومت داده بود، ابداً موقع اجرا نگذاشت، بلکه به خلاف پیشتر، خیلی سختگیری مینماید.
متروکات امواتِ حجاجِ ایرانی را، که همه را در مکه معظمه بهواسطه مأمورین بیتالمال ضبط کردهاند، تاکنون به جنرال قنسولگری نفرستادهاند ... لهذا از برای تأمین حقوق و شؤون مذهبی رعایای دولت علیّه ایران در قطعه حجاز، بهتر آن است که مانند سال گذشته، بلکه بهطور اشدّ، دولت علیّه ایران اوامر مؤکده صادر فرمایند که هیچکس از ایران به حجاز نیاید و قدغن سخت مقرر فرماید تا وقتی که مسائل مختلففیه، بهطور احسن و اکمل تسویه شود و تأمینات کافیه، بهجهت حفظ حقوق و شؤون مذهبی رعایای دولت علیّه ایران در حجاز تحت یک قاعده صحیح گرفته شود. بهجهت استحضار خاطر اجل عالی به عرض رسید.
وکیل جنرال قنسولگری دولت علّیه ایران
محمدعلی لاری
پینوشتها:
1- همان، ص 69
ص: 143
حج در آیینه ادب فارسی
طرح جایگزین شود.
ص: 144
شهر دین، شهر خدا، شهر رسول
شهر دین، شهر خدا، شهر رسول صلی الله علیه و آله
چار جرعه
سید ابوالقاسم حسینی (ژرفا)
جامه هوس کَندم، رخت عشق بر کردم از پیاله وحدت، چار نوش سر کردم
نوش اوّلم: لبیک، آمدم، قبولم کن اینک از قفس جستم، فکر بال و پر کردم
نوش دوّمم: ای دوست؛ من مقیم این کویم تا ز بند خود رستم، در برت گذر کردم
نوش سوّمم: لبیک؛ عاشقانه میگردم تا بیابمت ای جان، از جهان حذر کردم
نوش چارمم: عالم، خال روی خوب توست غیر تو ندیدم هیچ، هر طرف نظر کردم
***
هر چه من بد و زشتم، تو جمیلی و خوبی زان همه بدی، سویت- خوب من!- سفرکردم
ص: 145
چار نوش از این باده، دادی و نپرسیدی عمری از سر شهوت، لب چگونه تر کردم
حالیا پشیمانم، رو به تو گریزانم من که زندگانی را با گنه هدر کردم
«ای حبیب من، لبیک؛ ای طبیب من لبیک» گفتم و بدین نجوا، شام خود سحر کردم
گنبد خضری که اقیانوس بود
قاسم چنگیزی، زائر
هان! بیا تا شاخههای نسترن گیری از این روضه عاشق فکن
نشأه را دریافتم دریا زدم قلّه را هم یافتم بالا شدم
گنبد خضرا که اقیانوس بود پیش چشمم آب و آتش مینمود
شعله میباید زنم در خون و پوست تا بسوزد در من آنچه غیر اوست
پاک و دریایی چنان اهل وصول بگذرم از منبر و بیت رسول صلی الله علیه و آله
پرده در پرده تماشایی است یار مژههایش از ستونهایی است یار
هر یکی را نامی و نام آوری است خاطری از خاطرات دلبری است
نالههای استن حنانه را مولوی خوش گفته، کوته ماجرا
من، شرر با سوز دیگر میدهم بی دف و نی، ساز خود سر میدهم
ای تمام یاسها در دامنت عطر خلقت، عطسه پیراهنت
ای تمام برگهای سبز، تو شاخهها و ساقه بیهرز، تو
آفتاب از سایه چشمت به خواب خواب از گرمای تو در پیچ و تاب
آبروی ما خم ابروی تو آب روی ما بخار روی تو
در میان روضه جای پای نیست پس قدم اندازی ما بهر چیست؟
باید اینجا پا گرفت و سر نهاد چشم دیدن بست و چشمتر گشاد
ص: 146
چشم را اینجا، هوایی دیگر است روز، بارانی و شب بیبستر است
شط بارانیش تا دریا رهاست تا افقهایش مسیر، اشکهاست
سینه اینجا شرح مصدر میشود آیه را ناخوانده، از بر میشود
در نماز، از رقص آیات خدا گردشی دارد، هوای سینهها
بر سر ما، ابر و مه، رقصان عجیب این چنین وضعی مدینه بس غریب
خوابهای دیگرم دیدارها با عزیزان، دوستداران، یارها
آتشی باید که ارحام بقیع شعله گیرند از محبّان شفیع
شمع میسوزد شفاعت سوز اوست بال پروانه شهید روبروست
شهر فیض و برکات
جواد محدّثی
من از این شهر امید
شهر توحید که نامش «مکه» است
و غنوده است میان صدفش «کعبه» پاک
قصهها میدانم ...
دست در دست من اینک بگذار،
تا از این شهر پر از خاطره، دیدن بکنیم
هر کجا گام نهی در این شهر
و به هر سوی که چشماندازی
میشود زنده بسی خاطرهها در ذهنت
یادی از «ابراهیم»
آنکه شالوده این خانه بریخت
آنکه بتهای کهن را بشکست
آنکه بر درگه دوست،
پسرش راکه جوان بود، به قربانی برد
ص: 147
یادی از «هاجر» و اسماعیلش
مظهر سعی و تکاپو و تلاش
صاحب زمزمه زمزم عشق
یادی از ناله جانسوز «بلال»
که در این شهر، در آن دوره پرخوف و گزند
به «احَد» بود بلند
یادی از غار «حِرا» مَهْبط وحی
یادی از بعثت پیغمبر پاک
یادی از «هجرت» و از فتح بزرگ
یادی از «شعبابیطالب» و آزار قریش!
شهر دین، شهر خدا، شهر رسول
شهر میلاد علی علیه السلام
شهر نجوای حسین، در «عرفات»
شهر قرآن و حدیث
شهر فیض و برکات
*** قطرهای از معرفت بر ما چشان!
سید احمد حسینینژاد
ای خدای کعبه، ای پروردگار ای که «هستی» گشته از تو آشکار
بذر خلقت را به یک جا کاشتی نظم «هستی» را تو برپاداشتی
کعبه را کردی نمودار جهان محوری کو خلق گرداگرد آن
در دل هر ذرّه نظمی و نظام کل منظومات دارند این پیام:
ما همه فانی و باقی ذات او کلّ شیء هالک الّا وجهُهُ
ای خدای کعبه، ای معبود ما عشق ما محبوب ما مقصود ما
ص: 148
بیکس و بیمار و مسکین آمدیم با دل بشکسته غمگین آمدیم
بیکسان را ملجأ و همدم تویی کاشف الکرب بنی آدم تویی
دردمندیم ای سمیع و ای بصیر یا غیاث المستغیثین دست گیر
ای خدای کعبه و رکن و مقام ای که ابراهیم را دادی سلام
حج ما را کن قبول آستان قطرهای از معرفت بر ما چشان
حریم حرم
ای که بر این خاک قدم مینهی پا به سر کوی حرم مینهی
اول از آلایش تن پاک شو پس به حریم در او خاک شو
پا به ادب بر سر این خاک نه هر که ادب نیست از او خاک به
***
ای که در این کوی قدم مینهی روی توجه به حرم مینهی
پای ز اول به سر خویش نه خویش رها کن قدمی پیش نه
***
دولت اگر خواهی از این در درا نیست جز این در در دولت سرا
پرده این در که ز او تار جانست غاشیهاش نه طبق آسمانست
دست بر آن حلقه نبر سرسری کین نبود حلقه انگشتری
مهر سلیمان که جهان بر گرفت سکّهاش از حلقه آن در گرفت
ما و کعبه
عماد فقیه کرمانی
میان کعبه و ما گرچه صد بیابان است دریچهای ز حرم در سراچه جان است
اگر عزیمت خاک در حرم داری کفن بپوش چوآیی چنانچه فرمان است
ص: 149
ز بوستان رخت گل کسی تواند چید که خار بادیهاش در نظر چو ریحان است
به بال همت اگر میپری ز خار مپرس چرا که طایر قدس ایمن از مغیلان است
بیا و بنگر اگر چشم خرده بین داری که سنگریزه بطحا عقیق و مرجان است
مپای خواجه که خضر از برای خدمت تو زلال بر کف و موقوف در بیابان است
شنیدهام که به حجاج عاشقی میگفت که کعبه من سرگشته کوی جانان است
طواف کعبه دل گر میسّرت گردد عماد، حج پذیرفته در جهان آن است
مِهر حسن
حبیب چایچیان (حسان)
راضی به مشیت خدا بود آن بنده مجتبای مسعود
بر پاکی او خداست شاهد بر قامت او نبی ست مشهود
در سوز و گداز عشق و تسلیم او از حق و حق از اوست خشنود
هنگام نماز رنگ میباخت آن عاشق بیقرار معبود
تا سجده او خدا پسندد بس چهره به خاک بندگی سود
روشنگر آسمان توحید خاموش کن لهیب نمرود
بر کار امام، خرده کم گیر! فرمان خداست آنچه فرمود
سدّی که عدو به راه حق بست با حوصله، این امام، بگشود
تا دفتر دین نگردد اوراق شیرازه عمر خویش فرسود
چون شمع سحر ز جان خود کاست تا اینکه دوام دین بیفزود
یک عمر حسن به سوز دل ساخت در زندگیش دمی نیاسود
بی مِهر حسن حسان! به محشر هرگز عملی نمیدهد سود
پیامبر
محمد، آفتاب آخرین است نسیم عشق ناب آخرین است
ص: 150
اساس کعبه و مبنای محراب ظهور انقلاب آخرین است
ضیاء دیدگان روشنایی هدایت را شتاب آخرین است
امین فلک ناب نسل آدم حلیف النصر، باب آخرین است
نسیم روح افزای رهایی مکلف را خطاب آخرین است
حریم مهر و ابواب خرد را شکوه کامیاب آخرین است
فروغ دانش و عشق مجسم قلم، لوح و کتاب آخرین است
خم ابروی او گنج معانی است دلش، امّ الکتاب آخرین است
خدای بینش و آوای عرفان لبش، فصل الخطاب آخرین است
صفای گل، نوای نای بلبل رخ سنبل گلاب آخرین است
صراط دوره و رهنامه اجر سلامٌ هِیَ حتّی مَطلَعِ الْفَجْر
مدینه
جواد محدثی
مدینه مدفن پیغمبر ماست که خاکش سرمه چشم ترماست
مدینه مهبط جبرئیل بوده است مدینه، مرقد چار اختر ماست
مدینه، سرفراز و سربلند است مدینه، داغدار و دردمند است
ز دیوار و زمین و کوچههایش صدای ناله زهرا، بلند است
بقیع دلخراش ما، در اینجاست قبور اولیای ما، در اینجاست
درونش قبر بی نام و نشانی است که میگویند آنجا قبر زهرا است
خداوندا! بسی حسرت کشیدیم به شهر پاک پیغمبر رسیدیم
مدینه آمدیم اما دریغا! که قبر حضرت زهرا ندیدیم
بقیع ما نشانش بینشانی است بقیع ما گلستان نهانی است
درون شب در این گلزار خاموش چراغش نور ماه آسمانی است
ص: 151
جاریهای حج
طرح جایگزین شود.
ص: 152
کشف یک چاه و منبر قدیمی در صحن مسجدالحرام
ریاض، خبرگزاری جمهوری اسلامی:
روزنامه «عُکاظ» چاپ عربستان، از کشف یک چاه و منبر قدیمی و برخی قطعات دیگر در صحن مسجد الحرام و در نزدیکی چاه زمزم خبر داد.
این روزنامه نوشت: کارگرانی که مشغول حفاری اطراف چاه زمزم، به منظور انتقال در ورودیِ آن به خارج از صحن بودند، موفق به کشف این چاه و منبر شدند.
چاه پیشگفته که در جایگاه ویژه زنان، در جوار چاه اصلی زمزم واقع شده، به صورت مرتب سنگ چینی شده است.
عکاظ افزود: آب کنار این چاه نیز به آزمایشگاه منتقل شد و نتایج بررسی نشان داد که این آب گوارا و آشامیدنی است امّا به آب چاه زمزم ارتباطی ندارد.
یک استاد دانشگاه «امّالقرا» ی مکّه مکرّمه، که در آثار اسلامی تخصّص دارد، در این زمینه به عکاظ گفت: آثار کشف شده متعلّق به سالهای صدر اسلام است؛ زیرا که در دوره عباسیان صحن کنونی محل سکونت شهروندان مکّه بود.
دکتر «ناصر بن علی الحارثی» پیشبینی کرد که در ادامه حفاریهای صحن مسجدالحرام، آثار باستانیِ بیشتری کشف شود.
چهار زاویه مسجد الحرام و نیز چاه زمزم چند ماه است که با هدف گسترش صحن
ص: 153
طواف حاجیان و عمرهگزاران در دست حفاری و بنّایی است.
ایجاد تسهیلات تازه در «مسجد الحرام»:
معاون رییس کلّ امور مسجد الحرام، تسهیلات ایجاد شده در این مسجد برای رفاه عمرهگزاران و حاجیان را تشریح کرد.
روزنامه «عکاظ» چاپ عربستان، به نقل از شیخ «محمّد ناصر الخزیم» نوشت: در زمان حاضر 136 پلّه برقی در داخل و خارج مسجدالحرام نصب شده که این پلهها برای جابجایی یک میلیون زائر در هر ساعت در نقاط مختلف حرم و اطراف آن مورد استفاده قرار میگیرد.
وی با اشاره به اینکه در سال جاری پنج درِ خروجیِ دیگر در بالا و اطراف کوه مروه برای خروج فوریِ زائران پس از سعی صفا و مروه افزوده شده، گفت: چهار پل جدید در محوّطه شمال مسجدالحرام و یک پل نیز که پشت بام حرم را به خیابان متربط میکند، احداث شده است.
معاون رییس کلّ مسجد الحرام با اشاره به ایجاد 17 گذرگاه ویژه حرکت معلولان افزود: از این پس عمرهگزاران میتوانند نیازهای خود را در داخل حرم از طریق 117 تابلو راهنمایی برقی نصب شده تأمین کنند.
وی افزود: برای جلوگیری از قطع برق حرم، یک نیروگاه 32 مگاواتی در 25 کیلومتری حرم احداث شده و باتریهای «یو. پی. اس.» نیز در اطراف حرم تعبیه شده که قادر است با راهاندازی نیروگاه اضطراری 30 دقیقه برق مورد نیاز حرم را تأمین کند.
شیخ خزیم، احداث سیستم برودتی صفا و مروه را نیز از کارهای تازه ذکر کرد و افزود: در 450 متری حرم یک مرکز برای سیستم خنک کننده مسعی و مناطق جدید حرم طراحی شده است.
ص: 155
نقد و معرفی کتاب
طرح جایگزین شود.
ص: 156
سیمای مدینه
سیمای مدینه
دریا دار ایوب صبری (1) / علی اکبر مهدی پور
مجموعه «مرآت الحرمین»، شامل اخبار و آثار منتشر شده در کتب مقدّس، در باره مکه مکرّمه و مدینه منوّره؛ حوادث و رخدادهای آنها در طول قرون و اعصار؛ تاریخ قبایل متوطّن در آنها، از گذشته دور تا اوایل قرن چهاردهم هجری است.
مدینه منوّره تجلّیگاه سینای وجود، جلوهگاه بینش شهود، سرچشمه فیوضات حضرت محمود، حقیقت آرای عنایات معبود، پرستشگاهِ: لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ (2)
؟ پاسخ فرمایِ: ... للَّهِ الْواحِدِ الْقَهّارِ (3)
، آستان ملک پاسبان اشرف کاینات، پایگاه حکومت افضل موجودات، مصداق بارز: فَاخْلَعْ نَعْلَیْک ... (4)
کعبه مقصود شیفتگان یار، قبله موعود طالبان فیض حضور و میعادگاه راهیان وادی طور است.
شبنم درود بیکران و تحیّات بی پایان، بر گلبن حدیقه تکوین، رشک فردوس برین، شمیم افزای گلگشت علّیین، صدر نشین سلسله مرسلین، فیض یاب «سِدْرَةِ الْمُنْتَهی» ربّ العالمین (5)، هدایتگر طالبان حق و یقین، نگین انبیا و ختم مرسلین باد!
نسیم رحمت حق، بر صدر نشینان صدق و یقین، سُلاله پاک ختم المرسلین و پیروان راستین دین مبین باد!
*** بر ارباب دانش و بینش پوشیده نیست که حرمین شریفین در طول قرون و اعصار،
1- دریا دار سرتیپ ایوب صبری، نویسنده کتاب ارزشمند «مرآت المدینه»، که بخش مختصری از آن در این شماره تقدیم خوانندگان گرامی شد، در اوایل قرن 19 م. در دهکده «ارمیّه» در جنوب شرقی «تسالیا» در 250 کیلومتری «آتن» پایتخت یونان دیده به دنیا گشود. وی پس از گذراندن تحصیلات عالی، به مقام «مین باشی» (سرتیپ) در دولت عثمانی نایل آمد، سپس به سرپرستی مدرسه عالی نیروی دریایی و ریاست دیوان محاسبات ارتش عثمانی برگزیده شد و در ماه صفر 1308 ه. (برابر ایلول 1890 م) درگذشت.
از او آثار ارزشمند فراوانی برجای ماند که از آن جمله است:
1) احوال جزیرة العرب.
2) اسباب العنایه، در ترجمه بدایة النهایه.
3) تاریخ وهّابیان.
4) ترجمه شمائل شریف.
5) تکملة المناسک.
6) ریاض الموقنین.
7) شرح بأنت سعاد.
8) محمود السّیر، در سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله.
9) مرآت الحرمین، تاریخ مکه و مدینه، در 5 مجلّد.
10) نجات المؤمنین (احکام و معارف).
گفتنی است، همه آثار یاد شده به زبان ترکی استانبولی میباشد.
2- غافر: 16
3- همان.
4- طه: 12
5- اشاره به معراج و کریمه عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی: النّجم: 14
ص: 157
همواره مورد توجه محققان و پژوهشگران بوده و آثار فراوانی به زبان فارسی و تازی در این زمینه به رشته تحریر در آمده است. ولی در دیار عثمانی (ترکیه) اثر شایستهای در این رابطه منتشر نشده بود که در اثر توجهات خاص سلطان عبد الحمید ثانی (1)، این کمترین، توفیق تهیّه و تنظیم این اثر ارزشمند را در دو جلد پیدا کرد.
جلد نخست، با عنوان «مرآت مکه» که به زیور طبع آراسته شد و مورد توجه علاقمندان قرار گرفت و در سطح گستردهای انتشار یافت.
جلد دوم آن، دستخوش حوادث شده، روزگاری بس دراز در بوته تعطیل قرار گرفت.
اکنون خوشوقتم که فرصتی پیش آمد و توانستم دست نوشتههای خود را تنظیم نموده، نکات ارزشمند فراوانی از کتاب گرانسنگ «خلاصة الوفا بأخبار دار المصطفی» اثر خامه «سمهودی» (2) برگزینم و بر نوشتار خود- که بر اساس مشاهدات شخصی و تحقیقات دیرینه خود فراهم آمده است- بیفزایم و با عنوان «مرآت مدینه» به دوستداران و شیفتگان مدینة الرّسول (صلی الله علیه و آله) تقدیم کنم.
*** هجرتسرای رسول گرامی اسلام (مدینه)، با چشمهسارهای فراوان، باغستانهای بسیار و بناهای آباد، دوّمین شهر مشهور حجاز است. این شهر، گرچه در عصر جاهلی و برههای از صدر اسلام، از نظر عمران و آبادی، مورد توجه قرار نگرفته بود، ولی بعدها مورد اهتمام سلاطین و زمامداران قرار گرفت. در عمران و آبادی آن تلاش فراوان شده و امروزه به صورت یکی از شهرهای آباد منطقه در آمده است.
مدینه منوّره در دشتی هموار و مرتفع، در 250 درجه و 20 دقیقه عرض شمالی، 37
1- سلطان عبدالحمید خان ثانی، سی و چهارمین پادشاه عثمانی، جلوس 1293- 1327 ه. ق.
2- سمهودی، نور الدین علیبن احمد مصری متوفای 911 ه. کتاب گستردهای در باره مدینهمنوّره نوشت و آن را «اقتفاء الوفا بأخبار دار المصطفی» نام نهاد و سپس آن را تلخیص کرده، با عنوان «وفاء الوفا بأخبار دار المصطفی» به رشته تحریر درآورد. این کتاب در چهار جلد بزرگ، به سال 1374 ه. در مصر به طبع رسید و سپس بارها در لبنان افست شده است.
سمهودی یکبار دیگر آن را تلخیص کرده، به نام «خلاصة الوفاء بأخبار دار المصطفی» نشر داده است.
مؤلف ایوب بصری در کتاب مرآت مدینه، از گزینه سوم مطالبی برگزیده و بر کتاب خود افزوده است.
ص: 158
درجه و 3 دقیقه طول شرقی قرار گرفته (1)، از شمال به کوه «احُد» و از شرق به کوه «طبری» محدود است.
در میان اهالی مدینه، که تعداد آنها 30000 تن تخمین زده میشود (2). تعداد انگشتشماری از فرزندان انصار یافت میشود. دیگر ساکنان این شهر مقدس، از تبار کسانی هستند که از بلاد دیگر به قصد مجاورت حرم مطهر رسول مکرم (صلی الله علیه و آله) به این شهر مهاجرت کرده، در این بلده طیّبه مأوا گزیدهاند.
به پیروی از احادیث صحیحی که از زبان درر بار پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) شرف صدور یافته، که فرمودهاند:
1) «مَنْ زارَ قَبْری وَ جَبَتْ لَهُ شَفاعَتی». (3)
2) «ما بَیْنَ قَبْری وَ مِنْبَری رَوْضَةٌ مِنْ رِیاضِ الْجَنَّةِ». (4)
همه حجاج بیتاللَّه الحرام- بدون استثنا- همه ساله پیش از مراسم حج یا پس از آن، به قصد زیارت قبر مطهّر نبیّ مکرّم (صلی الله علیه و آله) به مدینه منوّره مشرّف شده، پیشانی ادب بر آستان ملک پاسبان آن حضرت میسایند. با زیارت این قبله عاشقان و کعبه مشتاقان، به ذیل عنایت خاتم پیامبران توسّل میجویند و برای دستیابی به شفاعت موعود، در آن روضه منوّره حضور مییابند و به عبادت حیّ داور و زیارت قبر پیامبر میپردازند.
برخی از این سعادتپیشگان، به هنگام تشرّف به عتبهبوسی روضه مطهّر، آنچنان مجذوب جذبههای پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) قرار میگیرند که از شهر و دیار خویش دسته شسته، رخت سفر بسته، مجاورت حرم نبوی را بر میگزینند.
قسمت اعظم ساکنان مدینه منوره را کسانی تشکیل میدهند که خانه و کاشانه خود را ترک کرده، به حضرت دوست پناه آوردهاند.
در میان قبایل معروف مدینه میتوان از «آل بری» و «آل سمهودی» نام برد که آلبری از مغرب و آل سمهودی از مصر به این سرزمین آمده و رحل اقامت افکندهاند.
مدینه منوره در 400 کیلومتری شمال مکه (5) و 100 کیلومتری شرقِ دریای سرخ قرار دارد، مسیر مکه تا مدینه ریگزار و سنگلاخ میباشد و به ندرت قابل کشت و زراعت است.
چهار سوی مدینه به وسیله سور بسیار زیبایی به شکل مربع شکسته، محصور است
1- موقعیت جغرافیایی شهر مدینه در منابع جدید چنین آمده: مدینه در مدار 39 درجه و 36 دقیقهشرقی در خط طولی و 24 درجه و 28 دقیقه و 5 ثانیه در خط عرضی قرار دارد. [جعفریان، رسول، آثار اسلامی مکه و مدینه، ص 139].
2- یعنی در ایّام تألیف کتاب، و امروزه آمار ساکنان مدینه، از مرز 000/ 600 نفر گذشته است.
3- تقیالدین سبکی شافعی، متوفای 756 ه. کتاب ارزشمند «شفاء السقام» را با این حدیث آغاز کرده و دهها منبع برای آن برشمرده است. [شفاء السّقام، چ حیدر آباد دکن، 1402 ه. ص 2- 14].
4- کلینی، فروع کافی، ج 4، ص 553
5- در متن «غرب مکه» که صحیح آن «شمال مکه» و صحیحتر آن «شمال شرقی مکه» میباشد. وفاصله مدینه تا مکه را در منابع فعلی 450 الی 500 کیلو متر مینویسند.
ص: 159
و چهار طرف آن را رشته کوههای به هم پیوسته احاطه کرده، صخرههای سخت و استواری در جهت باد شمال قرار دارد و قلعه قدیمی و مستحکمی به نام «حصار داخلی» در درون سور مدینه موجود است.
این سور 14000 ذراع طول و حدود 20 متر ارتفاع دارد و ضخامت آن به 10 متر میرسد. (1) سنگهایی که در این سور به کار رفته در نهایت سختی و صلابت است.
باروهای مدینه پنج دروازه به اسامی زیر دارد:
1) درب المصلّا
2) درب الصغیر
3) درب الشامی
4) درب ا لسوارقیه
5) درب البقیع
«درب مصلّا» به نامهای: درب سویقه، باب السّوق و باب المصر نیز نامیده میشد و بر سر درِ آن، کریمه زیر نبشته شده بود:
إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَانَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، أَلّا تَعْلوُا عَلَیَّ وَ أْتُونی مُسْلِمینَ. (2)
پایهها و دیوارهای آن، با سنگهای سیاه و با صلابت، در نهایتِ استحکام ساخته شده بود، لیکن با گذشت زمان، قسمتهایی از آن فرو ریخته بود.
این دروازه (درب مصلّا) در قسمت غربی سور، در راستای مصلای پیامبر (صلی الله علیه و آله) در روزهای اعیاد، در 645 متریِ باب السلام قرار دارد.
«درب صغیر» در نزدیکی قلعه امیر، در راستای درب مصلا قرار دارد. نامگذاری
1- در متن «آرشون» تعبیر شده و آن کمی بیش از یک متر میباشد، ولی ما به جای آرشون، تعبیر متر را بهکار بردیم.
2- نمل: 30 و 31
ص: 160
آن به «درب صغیر»، از نظر مقایسه با «باب شامی» است، که به آن درب کبیر نیز گفته میشود.
«درب بقیع» در سمت شرقی سور، به عنوان «باب الجمعه» مشهور شده و حدود 430 متر از باب جبرئیل فاصله دارد.
یادآوری:
منظور از ذراع که در مورد طول سور مدینه به کار بردیم، همان ذراع معماری است، ولی آنچه در مورد مساحت حجره شریفه و روضه مطهره به کار خواهیم برد، ذراع آدمی است.
«ذراع آدمی» همان ذراع دست است و آن، با توجه به کسریِ یک هشتم از ذراع متداول در مصر و حجاز، معادل دو وجب خواهد بود، که ذراع رایج در مصر و حجاز معادل یک ذراع و یک سوم ذراع آدمی است.
درب بقیع تا نیمه قرن هشتم بسته بود، ملک صالح مصری در سال 755 ه. آن را گشود و ساکنان آن منطقه را قرین مسرّت نمود. ولی مدتی بعد، باز هم مسدود شد و بهتدریج پایههای آن فرو ریخت و دروازه بودن خود را از دست داد. در نتیجه، تعداد دروازههای سور مدینه به چهار کاهش یافت.
پدر سلطان عبد الحمید (1) در روزگاری که سعادت تجدید بنای روضه مطهر را داشت، برای تسهیل در امر بیرون آوردن وسایل ساختمانی، در میان باب بقیع و باب شامی، درب جدیدی به نام «باب مجیدی» گشود و شمار درهای حصار مدینه به پنج، افزایش یافت.
برجهای پنجگانه
بر فراز هر یک از دروازههای پنجگانه، برجی بسیار زیبا و دلنواز، با نقش و نگار لطیف و روحافزا ساخته شده، که وظیفه دیدبانی در برابر تهاجم اعراب بادیه نشین را بهعهده دارد.
1- پدر وی: سلطان عبد العزیز، سی و دومین پادشاه عثمانی، جلوس 1277- 1293 ه. ق.
ص: 161
مدینه رسول در عصر رسالت
در عصر سعادت اقتران رسالت، در اطراف مدینه چیزی به نام برج و بارو وجود نداشت، بلکه دو قبیله بزرگ «اوس» و «خزرج» دو نیای بزرگ انصار، خانههای خود را به شکل ساختمانهای زنجیرهای در کنار یکدیگر و به صورت به هم پیوسته ساخته بودند و در نتیجه، شهر قدیمی مدینه به صورت یک شهر بسیار بزرگ تجلّی میکرد، که یک سوی آن تا منطقه روح افزای «قُبا» رسیده بود.
آبادانی شهر مدینه در عصر رسالت به اوج خود رسید و تا هنگامه فاجعه دلخراش و خانماسوز «حَرّه» هر لحظه بر زیبایی آن افزوده میشد، ولی از آن تاریخ به بعد، رو به ویرانی نهاد و در عهد «طائع للَّه» (1) محل تاخت و تاز اعراب بادیه نشین شد. اموال و اشیای اهالی به تاراج رفت، تا عضدالدوله وزیر شایسته آل بویه (2) در سال 360 ه. (3) برای حفاظت و حراست از ساکنان حریم نبوی، در برابر چپاولگران بدوی، باروی بسیار مستحکمی ساخت.
برج و باروی مدینه
حصار محکمی که عضد الدوله بنیاد نهاد، حدود دو قرن پا برجا بود و در مواقعی به تعمیر و مرمّت نیاز پیدا میکرد.
با گذشت زمان، برخی از برجها، باروها و قسمتهایی از دیوارهای آن فرسوده شد و فرو ریخت. بادیه نشینان بیفرهنگ با نفوذ از نقاط یاد شده، به ایذا و آزار اهالی مدینه دست یازیدند.
1- الطائع للَّه، فرزند المطیع للَّه، از خلفای عباسی، روز 13 ذیقعده 363 ه. ق. به دنبال خلع پدرش ازخلافت، بر مسند خلافت نشست و تا روز 19 شعبان 381 ه. ق. حکم راند. در تاریخ یاد شده، بهاء الدوله او را وادار به خلع خویشتن از خلافت نمود و در شب عید فطر 393 ه. در گذشت. [سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص 410].
2- عضد الدوله بویهی، وزیر شایسته «طائع للَّهعباسی» آثار ارزشمند فراوانی از خود به یادگار نهاد، که از آن جمله است:
1) گنبد و بارگاه حرم مطهّر مولای متقیان در نجف اشرف.
2) گنبد و بارگاه سالار شهیدان در کربلای معلّا.
3) گنبد و بارگاه ائمّه بقیع در مدینه منوّره.
4) ساختمان دار الشّفای بغداد.
5) بازار مشهور به: «سوق الأمیر» در شیراز. [مؤلف].
3- به نقلی دیگر در سال 363 ه. [مؤلف].
ص: 162
به سال 450 ه. جمالالدین محمدبن ابیمنصور اصفهانی، صاحب رباط عجم (1) سور محکمی بر شالودههای کهن ساخت و قسمتهای فرسوده را بازسازی کرد و اهالی مدینه را از هجوم اشقیا رهایی داد.
در کتابی که به قلم «شهابالدین ابن ابیشامه» به رشته تحریر درآمده، از ابن اثیر نقل کرده که گفت:
روزی در مسجد النبی (صلی الله علیه و آله) یکی از اهالی مدینه را دیدم که در مورد «جمالالدین اصفهانی» دعای بسیار عریض و طویلی نمود، از علّت آن جویا شدم. گفت:
همه اهالیِ مدینه، همه روزه در حقّ او دعای خیر میکنند؛ زیرا او بود که اهالی این شهر را از شرّ بادیهنشینهای مهاجم نجات داد.
پیش از آنکه وی باروی مدینه را بازسازی کند، اشقیای بدوی به این شهر مقدس یورش میبردند. دامها را غارت میکردند و ما لحظهای از شرِّ آنها در امان نبودیم.
از این رهگذر نه فقط ما، بلکه خطیب جمعه نیز در خطبههای نماز جمعه میگوید:
«بارالها! حریم محمدبن علیبن ابیمنصور را محافظت فرما! چنانکه او حریم پیامبرت را محافظت نمود. خدایا! او را مورد مغفرت قرار داده، در رضوان خود جایش عطا فرما!»
«ابن خلکان» انتساب اوّلین سور مدینه به آل بویه را مورد تردید قرار داده، معتقد است که نخستین باروی مدینه به سال 163 ه. به فرمان «اسحاقبن محمد جعدی» بنیاد شده و چهار درب داشته، که یکی به سوی قبرستان بقیع، دیگری به سوی وادی عقیق، سوّمی به طرف قبور شهدای احد و چهارمی به سوی غرب باز میشده است.
او میافزاید: این سور باگذشت زمان از میان رفت تا اینکه آل بویه آن را مرمت کردند و یا سور دیگری در اطراف آن کشیدند؛ ولذا بنیاد برج و باروی مدینه به آلبویه نسبت داده شد.
دیگر مورّخان این نظریه را مردود دانسته، نخستین سور مدینه را به معزّالدوله (وزیر آلبویه) (2) و تجدید بنای آن را به جمالالدین اصفهانی (صاحب رباط عجم) بهطور قطع و یقین نسبت داده، این نقل را بر دیگر نقلها ترجیح دادهاند.
آنانکه ویرانههای سور قدیمی عضدالدوله را مشاهده کردهاند، میگویند: این سور
1- رباط عجم در بخشهای بعدی معرفی خواهد شد. [مؤلف].
2- دولت آل بویه را سه برادر به نامهای: علی، حسن و احمد، پسران ماهیگیری به نام «بویه» اهلگیلان تشکیل دادند. علی بر فارس، احمد بر کرمان و حسن بر ری، کاشان، اصفهان و همدان چیره شدند.
احمد به سال 334 ه. بغداد را گرفت. خلیفه مکتفی 333- 334 او را معزّ الدّوله، علی را عماد الدوله و حسن را رکنالدوله نامید. از آن پس، خلفای عباسی به اطاعت آنها گردن نهادند. [دکتر محمد معین، فرهنگ معین، ج 5، ص 51].
عضد الدوله دیلمی 338- 372 ه.، پادشاه مقتدر آل بویه، پسر همین رکنالدوله حسن میباشد. [همان، ج 5، ص 1179].
ص: 163
از «کوه سلع» تا «وادی بطحانه» ادامه داشت و مصلای اعیاد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) که در زمان ما به عنوان «مسجد النّبی» شناخته میشود، با همه بیوت وابسته در داخل آن سور قرار داشت و سور قدیم بسیار پهن و عظیم بود.
پس از بازسازیِ سور، توسط جمالالدین اصفهانی و تأمین آسایش و امنیت اهالی، روز به روز ساکنان مدینه رو به افزایش نهاد. بهطوری که محدوده سور پاسخگوی این همه جمعیت نشد. فقرای مدینه ناگزیر هر کدام زمینی در بیرون سور فراهم کرده، در حدّ توان، خانه و سرپناهی ساختند و در بیرون سور مسکن گزیدند.
با تأسیس این خانهها در خارج سور، اعراب بادیهنشین فرصت یافته، دست به چپاول گشودند و به این خانهها یورش بردند و اموالشان را غارت کردند و زنان و کودکان را اسیر گرفتند.
شهید نورالدّین، وضع اسفبار این بینوایان را نزد سلطان محمودبن زنگی گزارش کرد و از او تقاضا نمود که با تأسیس سور وسیعتری، این خانهها را در داخل سور جای دهد.
این سور که بقایای آن در مدخل شهر مدینه مشاهده میشود، به سال 558 ه.
تأسیس گردید و ساکنان محلّات جدید مدینه را از شرّ بادیهنشینان یغماگر نجات داد.
بر سر درِ یکی از درهای سور، که در محاذات قبرستان بقیع قرار دارد، تابلویی موجود است که عبارت زیر در آن حک شده است:
«بنده نیازمند خداوندِ بینیاز، محمودبن زنگیبن آق سنقر، به سال 558 ه. به تأسیس این سور فرمان داد.»
به استناد این نبشته، بسیاری از مورّخان این سور را به سلطان محمود زنگی نسبت دادهاند. درحالی که در این نوشتار تصریح نشده که وی بانی و بنیانگذار این سور باشد، بلکه بیگمان این سور توسط شهید نور الدین ساخته شده است.
شهید نورالدین ابوالقاسم محمد زنگی، فرزند ملک منصور عمادالدینبن ابیالجواد، به سال 551 ه. به حکومت رسید و در سال 569 ه. در 54 سالگی دیده از جهان فرو بست.
ص: 164
سور مدینهای که یادگار شهید نورالدین میباشد، به مدت 150 سال اهالی مدینه را از شرّ اعراب مصون نگهداشت و سرانجام آن نیز با مرور زمان رو به فرسایش نهاد و خندقی که توسط سعدبن ثابت حفر شده بود، نیز رو به ویرانی گذاشت. ساکنان دارالهجره نبوی مورد هجوم اشقیای بیفرهنگ قرار گرفتند، تا ملک صالح، فرزند ناصر قلاون مصری، به سال 755 ه. آن را بازسازی کرد و سلطان قایتبای بر پایههای نخستین استوارش ساخت.
حفر خندق یاد شده، به سال 751 ه. از سوی سعدبن ثابت جماز، والی مدینه، براساس قراردادی که به امضای اعیان و اشراف مدینه رسیده بود، آغاز شد. پس از درگذشت او، توسط «فضلبن جماز» والی بعدی، پایان یافت، ولی با کمال تأسف در مدت کوتاهی، در اثر بیتوجهی و بیانضباطی پرگشته به صورت صاف و هموار درآمد، آنگاه به عنوان باغچه و بستان از آن استفاده شد.
از عهد ملک قایتبایِ مصری تا زمان سلطان سلیمانبن سلطان سلیم عثمانی، هیچ تعمیر و اصلاحی در سور مدینه به عمل نیامد و صدمههای فراوانی به برج و باروی آن وارد شد و باز هم تاختوتاز بادیهنشینان آغاز گشت. اغنام و احشام اهالی مورد دستبرد اشقیا قرار گرفت.
به سال 937 ه. وضع اهالی مدینه به سلطان سلیمان گزارش شد. فرمان تعمیر و مرمّت آن را به افتخار والی مصر صادر کرد. والی مصر با ابزار و ادوات لازم، راهی مدینه شد و ضرورت بازسازی دیوار به طول 4000 ذراع، به ارتفاع 17 متر و ضخامت 10 متر ثبت گردید. کارگزاران لازم فراهم شد و در اواسط 939 ه. خاکبرداری و پیکَنی آن آغاز و در اواخر 946 ه. به پایان رسید. در این بازسازی که هفت سال طول کشید، چهار در به سورِ خارجی و دو درِ بزرگ به سور داخلی گشوده شد.
یکی از درهای سور داخلی، همه روزه باز و بسته میشد. درِ دیگر، تنها در مواقع لزوم باز میشد. از این رهگذر آن را «باب السّر» نام نهادند.
لنگههای درهای سورِ داخلی و خارجی، با قطعات آهن استحکام یافت و بابالسرّ تمامی از آهن ساخته شد.
برجها و باروها بسیار مرتفع، خندقها بسیار عمیق و دیوارها بسیار محکم و استوار گردید.
برای اینکه ساکنان مدینه هرگز دچار بیآبی نشوند، دو کانال بزرگ از «عین زرقا» کشیده شد؛ یکی ویژه بانوان و دیگری ویژه آقایان.
هزینه بازسازی باروها
صاحب «مفتاح السعاده» مینویسد: سلطان سلیمان برای تجدید سور مدینه، مبلغ 000/ 60 اشرفی، سید کبریت مدنی نیز 000/ 100 اشرفی هزینه کردند. علاوه بر آن، مقدار 14000 اردب (1) گندم، جو، برنج، عدس و سایر حبوبات و مقدار زیادی از دیگر ابزار و ادوات به دارالهجره نبوی ارسال گردید.
در ضمن این بازسازیها، دیوار غربی حرم نبوی، مناره شکلیه و بابالرحمه نیز تجدید بنا گردید. «ادامه دارد»
پینوشتها:
1- «اردب» معادل هزار اوقیه، و «اوقیه» واحد وزن میباشد. هر «اوقیه» به وزن مکّه به سنگ زر: هفت مثقال و نیم و به سنگ نقره: ده درهم و چهار دانگ باشد. [دهخدا، لغتنامه، حرف الف، ص 500].
ص: 169
خاطرات
طرح جایگزین شود.
ص: 170
پیشکسوتان حج
سیّدنوراللَّه باقری
جناب آقای باقری! پیش از آنکه پرسشهای خود را در باره حج آغاز کنیم، به عنوان مقدمه کمی از شرح حال خود بگویید و توضیح دهید که نخستین سفر شما در چه سالی و چگونه بوده است؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، ضمن عرض سلام خدمت همه خدمتگزاران و کارگزاران حج و آرزوی موفقیت برای خادمان حُجّاج؛ اعم از مدیران، خدمه کاروانها و ... و طلب غفران و رحمت برای آنانکه به زائران بیتاللَّه الحرام و مدینةالنبی خدمت کرده و اکنون به دارِ باقی شتافتهاند.
باید بگویم که من سید نوراللَّه باقری، متولد 1308 تهران هستم.
از دوران جوانی آرزو داشتم مکرّر به حج مشرف شوم و همواره در قنوت نمازم این دعا را میخواندم که: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرَامِ، فِی عَامِی هَذَا وَ فِی کُلِّ عَامٍ»، تا اینکه سرانجام در سال 1339 توفیق یارم شد و به عنوان زائر، به حج مشرّف شدم. البته گرچه زائر بودم امّا قصد کردم که در طول سفر، در خدمت به زائران و میهمانان خدا بکوشم و از پروردگار متعال خواستم که به پاس این خدمت، تا پایان عمر، همه ساله مرا به عنوان «خادم حجاج» بپذیرد.
از سال 1340 تا 1363 با عنوان مدیر کاروان مشرف میشدم که در سال
ص: 171
1363، هم خودم و هم پسرم، حاج سید محسن باقری، در آزمون مدیر کاروان شرکت کردیم و هر دو پذیرفته شدیم و من تا سن 57 سالگی (1365)، در سمت مدیرکاروان، در خدمت زائران خانه خدا بودم، امّا در این سال با مشورت جناب آقای فومنی، که مدّت کوتاهی جانشین جناب آقای رضایی، ریاست محترم (سابق) سازمان حج و زیارت بودند، با میل شخصی از مدیریت کاروان استعفا دادم و با موافقت شورای عالی حج، چون مدیر مستعفی بودم تا سن 60 سالگی (سال 1368)، به عنوان معاون، به همراه فرزندم تشرّف یافتم.
مجموعاً 28 سفر عرفات را درک کردهام و تاکنون بیش از 40 سفر عمره رفتهام و همچنان، همه ساله به همراه فرزندم به سفر عمره و عتبات مشرف میشوم و دعاگوی همه هستم. خداوند متعال را شاکر و سپاسگزارم که این توفیق عظیم را نصیبم کرد!
الف- آغاز سفر
: از آداب و رسومِ مردم و حاجیان در سفر حج، به خصوص از دورانهای گذشته، چه خاطرهای دارید؟
آقای باقری: در سالهای گذشته، چون تعداد اندکی به حج مشرّف میشدند، سفر آنان محسوس بود. قبل و بعد از سفر، ولیمه میدادند. در رعایت مسائل شرعی جدّی بودند و پیش از سفر به حسابرسی اموال خود میپرداختند. میکوشیدند کدورتها را کنار بگذارند، از تمام آشناها حلّیت میطلبیدند و با آنان خدا حافظی میکردند و با بدرقه زیاد و با شکوه خاص، عازم این سفر میشدند. بدرقه کنندگان زمانی طولانی در فرودگاه معطل میشدند تا پرواز مسافرشان انجام شود و حتّی سماور، غذا و زیرانداز به فرودگاه میآوردند!
: در آن زمان، سفر حج چند روز و یا چند ماه به طول میانجامید و هزینهاش چقدر بود و با چه وسیله به حج میرفتید؟
آقای باقری: مدت سفر از 35 تا 40 روز بود و هزینه آن به سه تا چهار هزار تومان
ص: 172
میرسید. و سفر با هواپیمای باری انجام میگرفت که 7 ساعت در آسمان بود و در طول مسیر، صعود و فرود زیادی داشت و به همین دلیل حال بیشتر زائران به هم میخورد.
: مدینة الحاج در کجا بود و چه وضعی داشت؟
آقای باقری: مدینةالحاج در داخل جده و به صورت حجره بود. اوایل فرش انداخته بودند و بعد تختخواب، آنهم تختهای دو طبقه گذاشتند.
امکانات نظافتی و بهداشتی بسیار کم و محدود بود و هر گاه در داخل جا نبود، اطراف حجرهها را فرش یا چادر میزدند، چون زائران مدّت زیادی را باید در آنجا میگذراندند تا لحظه حرکت به مدینه یا جُحفه برسد.
در رعایت مسائل شرعی جدّی بودند و پیش از سفر به حسابرسی اموال خود میپرداختند. میکوشیدند کدورتها را کنار بگذارند، از تمام آشناها حلّیت میطلبیدند
: آیا قبر حضرت حوا علیها السلام را دیدهاید؟
آقای باقری: قبر حوّا در داخل شهر جده بود و من آن را دیدهام.
: چگونه و با چه وسایلی از جده به مدینه میرفتید؟
آقای باقری: با اتوبوسهای جمس، از جاده قدیم میرفتیم که حدود 10 ساعت زمان میبرد.
: میقات جحفه چه وضعی داشت و چگونه خود را به آنجا میرساندید؟
آقای باقری: مسجد جُحفه در جاده قدیم جده و نزدیک رابغ بود. اگر مدینه بعد بودیم از جاده قدیم وارد جاده خاکی میشدیم. گاهی اتوبوسها در خاک فرو میرفت و گاهی راه را گم میکردیم و با مشکلاتی به مسجد کوچک و مخروبه جُحفه میرسیدیم.
ص: 173
: برخورد زائران دیگر کشورها با ایرانیان چگونه بود؟
آقای باقری: روشن است که آن زمان مثل امروز نبود. به دلیل رابطه تنگاتنگ حکومت پهلوی با رژیم اشغالگر قدس، مسلمانان دیگر بگونه دیگری به ایرانیان مینگریستند.
: آیا در مسیر میان جده- مدینه، روستای شیعه نشین وجود داشت؟
آقای باقری: ما از آن مسیر، تنها منطقه غدیر و بدر را به خاطر داریم. وقتی وارد مدینه میشدیم، به منطقه و موقف عنبریه میرفتیم، چون اتوبوسها داخل شهر نمیرفتند.
: برخورد مردم عربستان با زائران ایرانی چگونه بود؟
آقای باقری: تنها تعدادی مطوّف ارتباط نزدیک با مدیران، آنهم به جهت مسائل شغلی، داشتند.
: ساختار کاروانها در آن زمان چگونه بود و آیا مدیر و روحانی داشتند؟
آقای باقری: هر کاروانی به تعداد دلخواه زائر جذب میکرد و روحانی، پزشک، آشپز، خدمه و دارو با خود میبردند.
آن زمان مثل امروز نبود. به دلیل رابطه تنگاتنگ حکومت پهلوی با رژیم اشغالگر قدس، مسلمانان دیگر بگونه دیگری به ایرانیان مینگریستند.
: آیا زائران را به کوه احد و سایر مکانهای خارج از مدینه میبردید؟ وضعیت آنها چگونه بود؟
آقای باقری: بله، آن روزها درِ قبرستان باز بود و ما همراه زائران به آنجا میرفتیم و سر قبرها زیارتنامه میخواندیم و داخل قبرستان میشدیم و حتّی سر قبور شهدای احد هم میرفتیم. همچنین به مساجد سبعه؛ مانند مسجد قبلتین میرفتیم- که مسجدی قدیمی بود- به منطقه خندق هم میرفتیم که مسجد علیبن ابیطالب علیه السلام، مسجد حضرت زهرا علیها السلام، مسجد فتح، مسجد سلمان در آنجا قرار داشت و نیز به مسجد قبا- که آنهم مسجدی بسیار قدیمی بود- میرفتیم.
ص: 174
: از اماکن تاریخی مدینه، چه چیزهایی به یاد دارید که الآن تغییر کرده است؟ و آیا از خصوصیات بقیع، کوچه بنیهاشم، خانه امام صادق و امام سجاد علیهما السلام و ... چیزی به خاطر دارید؟
آقای باقری: قبرستان بقیع و اماکن دیگر مدینه به شکل امروزی نبود. قبرستان بقیع کمی کوچکتر بود و حصار فلزی سبزرنگ مشبک داشت. در داخل کوچه بنیهاشم مغازههای کوچک فروش اجناس بود. وقتی از روبهروی بقیع، درست مقابل درِ جبرئیل وارد میشدیم، خانههای قدیمی با درهای چوبیِ کوتاه جلب توجه میکرد. خانه و مدرسه امام صادق و امام سجاد علیهما السلام هم وجود داشت.
بیت الأحزان و قبر عبداللَّه پدر پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در منطقه مصلّای قدیم بود، که تخریب گردید.
: موقعیت خانههای اطراف حرم نبوی چگونه بود؟
آقای باقری: همه خانهها قدیمی بودند. تنها چند ساختمان به نام هتل وجود داشت که اسمشان هتل بود! ایرانیان معمولًا خانههای اطراف حرم را اجاره میکردند و بعضی کاروانها هم باغهای بزرگ را برای سکونت بر میگزیدند که استخر داشت و سرسبز بود به نامهای: باغ فرشته، باغ ملائک، باغ صفا و ...
: زائران ایرانی میتوانستند همراه خود کتابهای دعا، مناسک و جزوههای آموزشی ببرند؟
آقای باقری: کتابهای دعا و مناسک مراجع تقلید را مخفیانه میآوردند و مأموران در صورت مشاهده، آنها را میگرفتند.
: نحوه غذا خوردن در میان راه و استراحتگاههای مکه و مدینه چگونه بود؟ آیا جمعی بود یا فردی؟
آقای باقری: چون غذاخوریها بهداشتی نبود، بیشتر غذا را خودمان بدون گوشت، و به صورت آماده بسته بندی میکردیم. البته برای وضو و رفع حاجت هم مشکلات زیادی وجود داشت.
ص: 175
: مسائل بهداشتی در سفر و در مکانهای استراحت تا چه حد رعایت میشد؟
آقای باقری: در طول سفر و اقامت در منازل، سعی میشد مسائل بهداشتی بهطور کامل رعایت شود. توصیههایی به زائران داشتیم و پزشک همراه گروه هم بر این مهم نظارت کافی میکرد و زائران هم توجیه میشدند، لیکن در طول مسیر و غذاخوریهای راه، مشکلاتی وجود داشت.
ب- مکه
: با ماشینهای روباز به مکه میرفتید یا با وسایل دیگر؟
آقای باقری: وسایل نقلیه در آن زمان بسیار قدیمی، بدون کولر، بعضی روباز و بعضی مسقف بود. برای حمل بار زائران از لُری استفاده میشد. گاهی چرخ ماشینها از ماشین جدا و ماشینها از مسیر جاده خارج میشدند؛ چون جاده قدیم مدینه- مکه، باریک بود تصادفهای بسیار بدی رخ میداد و هر لحظه اتفاقات غیر منتظرهای در پیش بود و تلفات جانی زیادی داده میشد.
: استراحتگاههای مسیر مدینه و مکه چگونه بود و چه امکاناتی وجود داشت؟
آقای باقری: بیشتر آنها با حصیر فرش شده و بسیار غیر بهداشتی بود. آب در منبعهای فلزی بسیار کم وجود داشت. دستشوییها اندک بود.
جا دارد یاد کنم از ماهیهایی که در یک ظرف سرخ میکردند و رنگ روغن آن مانند قیر بود. با این حال بعضی از زائران در منطقه رابغ، فقط ماهی میخوردند.
: هنگام ورود به مکه چه آداب و رسومی انجام میدادید؟
آقای باقری: خدمهای که از پیش برای آماده کردن منزل به همراه بار میرفتند، پس از آماده کردنِ منزل، در منطقه ورودیِ جده به مکه، با پرچم میایستادند تا زائران را به منزل ببرند. با دود کردن اسپند، آماده کردنِ خاکشیر و ذبح گوسفند به استقبال زائران میآمدند.
ص: 176
: آثار و خصوصیات مسجد الحرام و اطراف آن چگونه بود؟
آقای باقری: مسجد الحرام، مانند امروز سنگ فرش سفید نداشت. وقتی پا روی سنگها میگذاشتی میسوخت و قسمتی از حیاط مسجد الحرام شن و ماسه بود.
آب زمزم در پشت مقام ابراهیم پلههایی قدیمی داشت. مردم برای نوشیدن آب و بردن آن به عنوان تبرّک و تجدید وضو میرفتند و واقعاً نظافت را رعایت نمیکردند.
بالای کوه ابوقبیس به صورت باغچه بود و مسجد بلال بر فراز کوه قرار داشت که خراب کردند. سالها پیش تعدادی دستشویی در زیر کوه ساختند و بعد آنها را خراب و قصر کنونی را بالای آن بنا کردند.
: آیا مشکلاتی در انجام اعمال و مناسک حج وجود داشت؟
آقای باقری: آری، به علّت کم بودنِ تعداد روحانی، زائران گاهی در اعمال و مناسک حج و مسائل شرعی با مشکل مواجه میشدند.
: اطراف حرم، پیش از توسعه چگونه بود؟
آقای باقری: مغازههای متعدّد قدیمی وجود داشت که فروشندگان مسن و کهنسال آنها را اداره میکردند. همچنین منازل مسکونی بسیار قدیمی وجود داشت که بیشتر به زوّار اجاره میدادند.
: آیا قبرستان شهدای فخ را زیارت کردهاید؟
آقای باقری: در آن زمان، دیدار کوتاهی از قبرستان شهدای فخ در اطراف مسجد تنعیم داشتم، که اکنون تنها منطقه آن را به یاد دارم.
: از اعمال عمره تمتّع چه خاطرهای دارید؟
آقای باقری: خاطرات زیاد است، اما نخستین لحظه حضور و ورود زائران به خانه خدا و ضجّه و شیون و گریههای با ناله و افغان آنان، برایم زیباترین خاطره است.
ص: 177
: از مکان صفا و مروه بگویید که آیا به شکل امروزی و سر پوشیده بود؟
آقای باقری: در نخستین سال تشرّفم دیدم که در مسعی تازه طبقه بالا و سقف زدهاند و کوه صفا و مروه کمی بزرگتر از صفا و مروه امروزی بود.
: در مسجد الحرام، زائران (هنگام طواف، یا نماز پشت مقام ابراهیم، یا لمس حجرالأسود) با مشکلی مواجه بودند؟
آقای باقری: البته مشکلاتی وجود داشت، بهخصوص هنگام خواندن نماز پشت مقامابراهیم که ممانعت میکردند. به علّت وجود فضای کم، مردم همدیگر را فشار میدادند و بارها نماز شکسته میشد و دوباره از مکانی دیگر شروع میکردیم و یا تعدادی مراقب میگذاشتیم تا نماز را بخوانیم. در نزدیک شدن به حجرالأسود و لمس و بوسیدن آن هم، واقعاً نظم را رعایت نمیکردند.
نخستین لحظه حضور و ورود زائران به خانه خدا و ضجّه و شیون و گریههای با ناله و افغان آنان، برایم زیباترین خاطره است.
: از حالات حاجیان در هنگام طواف ونماز، اگر چیزی بهیاددارید، برای ما بگویید.
آقای باقری: در آن ایام، زائران، در انجامِ صحیحِ اعمال و مناسک حج بسیار جدّی بودند و خلوص آنها واقعاً کمنظیر بود؛ بهخصوص افرادی که قبلًا به اسم جاهل محله نامیده میشدند، وقتی به سفر حج میآمدند واقعاً به خاک میافتادند و با تمام وجود طلب مغفرت از گناهان و گذشته خود میکردند و در بازگشت از حج، تحوّل عمدهای در رفتار و کردارشان ایجاد میشد.
: آیا حاجیان در نمازهای جماعت اهل سنت شرکت میکردند؟
آقای باقری: به جرأت میتوانم بگویم که کمتر کسی در نمازهای جماعت اهل تسنن شرکت میکرد و اگر هم حضور مییافت، نمازش را اعاده میکرد. از پیروزی انقلاب اسلامی به بعد بود که به فرمان حضرت امام قدس سره حاجیان همگی در نمازهای جماعت شرکت میکنند.
ص: 178
: از حضور بزرگان و مراجع تقلید در حج، خاطرهای به یاد داری؟
آقای باقری: تنها سفر آیت اللَّه سبزواری و آیتاللَّه حکیم را به یاد دارم که به حج مشرف شدند و ما در محضر آنان حضور مییافتیم و در این مورد هیچ مشکلی نداشتیم.
: برخورد مسؤولان عربستان با علما و بزرگان شیعه چگونه بود؟
آقای باقری: به ظاهر احترام میگذاشتند ولی خصومت درونی و کینهتوزانه با شیعه و رهبران آنان را در دل داشتند.
ج- مشاعر مقدس
: بعد از احرام در مکّه، چگونه و با چه وسیلهای به عرفات میرفتید؟
آقای باقری: اوایل با لُری یا کامیون و بعدها با اتوبوسهای جمس قدیمی به عرفات منتقل میشدیم. گاهی رانندهها فرار میکردند و از انجام وظایف سر باز میزدند و زائران و کاروانها را دچار مشکل میکردند.
: در سرزمین عرفات آب لوله کشی و محل غسل و طهارت به حدّ کافی وجود داشت؟
آقای باقری: خیر، آب را به سختی تهیه میکردیم. از سقاها آب سطلی میخریدیم.
گاهی تا صبح جهت تهیه آب در تلاش بودیم و حوض برزنتی جهت نگهداری آب نصب میکردیم.
وضع بهداشت بسیار بد و ناکافی بود. بسیاری از حجاج کمتر غذا میخوردند تا کمتر به دستشویی بروند.
: حالات و رفتار مردم در روز عرفه چگونه بود؟ آیا دعا و مناجات دستهجمعی داشتند؟
آقای باقری: بسیار خوب و عارفانه بود. دعای عرفه به صورت دسته جمعی در کاروانها خوانده میشد.
ص: 179
: از مشکلات و خاطرات زمانی که مشعر بیابان بود و امکاناتی نداشت، چیزی به یاد دارید؟
آقای باقری: در مشعرالحرام یا مزدلفه چراغ وجود نداشت و کاروانها بیشتر چراغ دستی و گازی همراه خود برمیداشتند. برای وقوف اختیاری در مشعر میماندیم و سنگ جمع میکردیم. از عدم نظافت و بهداشت و کمی آب و وجود جانوران در مشعر هم هرچه بگویم کم گفتهام!
: از حالات روحی و معنوی مردم در مشعر بگویید.
آقای باقری: شور عجیبی داشتند. شبهای به یاد ماندنی مناجات حجاج، استغاثه و ناله، دعا و نشستن روی خاک و انتظار طلوع فجر، از حالات شیرین و معنوی آن ایام بود.
خانمها نیمه شب پس از وقوف اضطراری به منا برده میشدند و آقایان پس از وقوف اختیاری و روشن شدن هوا به منا میرفتند و تا صبح مشغول مناجات میشدند.
: افراد گمشده در مشعر چه میکردند و به کجا میرفتند؟
آقای باقری: زائران را قبلًا توجیه میکردیم که در صورت گم شدن، با دیگر کاروانهای ایرانی به منا بیایند. ولی با این حال مشکلاتی وجود داشت؛ البته حجاج خارجی بیشترین گمشده را داشتند.
: حرکت از مشعر به منا، چگونه و با چه وسایلی بود؟
آقای باقری: از مشعر به منا را گاهی پیاده و گاهی با ماشینهایی که پیشتر پارک کرده بودیم، میرفتیم.
: آیا وادی محسِّر علامتی داشت و حاجیان این منطقه را میشناختند؟
آقای باقری: منطقه میان مشعر و منا را وادی محسّر میگفتند، و مانند امروز علامتی در آن وجود نداشت. ما سعی میکردیم همیشه همراه زائران باشیم تا به اعمال و وقوفهای آنها لطمهای وارد نشود.
ص: 180
: اعمال منا (رمی جمرات) چگونه انجام میگرفت، آیا در رمی جمرات مشکل خاصی بروز میکرد (مثلًا کسی کشته شد؟)
آقای باقری: زائران بعد از حضور در منا وسایل همراه را در چادرها میگذاشتند و پیاده به جمرات میرفتند. فشار جمعیت زیاد بود، گاهی افرادی از دیگر کشورها زیر دست و پا میماندند و به خاطر کهولت سن و ناتوانی تلف میشدند. ما همیشه سعی میکردیم زائران را در گوشهای جمع کنیم و در گروههای کوچکتر به رمی بپردازیم.
چون راهها و خیابانهای منتهی به جمرات مانند امروز زیاد نبود، ازدحام بسیار ایجاد میشد و گاهی حرکت ماشینها و گرمیِ هوا مشکلات فراوانی به وجود میآورد.
: مطالبی هم از چگونگی ذبح و حلق رأس بگویید و اینکه قربانیها را چگونه تهیه میکردید؟
آقای باقری: قربانی را با کمک آشپز و چند تن از زائران که مهارت در ذبح داشتند، انجام میدادیم؛ به این طریق که گوسفند را به صورت گلّه میخریدیم و ذبح میکردیم و برای سر تراشیدن یا حلق، میکوشیدیم با آموزش به زائران مقداری بیشتر بهداشت را رعایت کنیم ولی مگر با کمیِ آب و توجه نداشتن بعضی از زائران به بهداشت امکان داشت!
: لاشه قربانیها چه میشد؟ آیا باعث تعفّن و بیماری نمیگردید؟
آقای باقری: لاشه قربانیها بیشتر زیر دست و پا میماند و بو میگرفت و واقعاً باعث بروز بیماری میشد. تعدادی از آفریقاییها و فقرا لاشههایی را برای خود میبردند، خون گوسفندان از لباسهای آنان جاری بود و تعداد زیادی از افرادی که به قربانگاه رفته بودند، حتماً بااحرام رویلاشه گوسفند میافتادند و با وضع بسیار بدی به چادرها میآمدند.
: آداب و رسوم زائران ایرانی در شبهای منا چگونه بود و آن شبها را به چه شکل میگذراندند؟
آقای باقری: امکانات را خودمان تهیه میکردیم، در منا غذا میپختیم. با وجود امکانات بسیار کم، سعی میشد زائران در رفاه نسبی باشند، ولی دعا و نیایش در شبها و به دیدار
ص: 181
هم رفتن زائران از صحنههای بسیار جالب توجه بود.
: عربها در مِنا چه مراسمی برگزار میکردند؟
آقای باقری: آنها سعی میکردند برای وقوف، در منا باشند و تعدادی از ایشان به مکه میرفتند. برخی در منا دست فروشی میکردند و در عین حال، حج نیز به جا میآوردند.
: خاطرهای از آتش سوزی چادرهای حجاج در منا و یا سایر مشکلات دارید؟
آقای باقری: بله، کاروانهای خارجی به علت رعایت نکردن مسائل ایمنی، باعث آتش سوزی و تلفات جانی و مالی در منا شدند. ساعت حدود 2 بعد ازظهر آتش سوزی آغاز شد و ما زائران را به سرعت به طرف کوههای اطراف هدایت کردیم و به آنان اجازه ندادیم وسیلهای را با خود حمل کنند؛ چون خطر هر لحظه در کمین بود و شعلههای آتش با ترکیدن کپسولهای گاز به آسمان میرفت و روی چادرها میریخت واقعاً وحشتناک و غمانگیز بود؛ بگونهای که هیچگاه فراموشم نمیشود. از گروهها کسی صدمهای ندید ولی متأسفانه تعدادی ایرانی و بیشتر از زائران دیگر کشورهای اسلامی جان خود را از دست دادند. مشاهده صحنههای سوخته شده، بعد از خاموش شدن آتش، واقعاً دردناک و محزون کننده بود.
: کاروانها و زائران، بیشتر چه وسایلی را با خود به عرفات و منا میبردند؟
آقای باقری: زائران وسایل شخصی خود را حمل میکردند و کاروانها سماور نفتی، اجاقگاز، دیگ و ظرف مواد غذایی همراه داشتند که کار بسیار خطرناکی بود و هر لحظه ممکن بود فاجعهای رخ دهد.
: چه خاطرهای از اعمال و آداب شبهای منا به یاد دارید؟
آقای باقری: روز عید قربان، همه زائران روبوسی میکردند. به همدیگر تبریک میگفتند و بعضی به یکدیگر هدیه یا عیدی میدادند و شبها به مناجات میپرداختند و روضهخوانی میکردند.
ص: 182
: آیا از مساجد قدیمی موجود در منا خاطرهای به یاد دارید؟ (مسجد کبش، مسجد البیعه و ...)
آقای باقری: چون بیشتر مشغول کار در کاروان و برنامهریزی بودیم، به ندرت به مساجد منا میرفتیم. تنها به مسجد خیف میرفتیم و در آنجا دو رکعت نماز میخواندیم.
: از روزهای پایانی حج، چه خاطرهای دارید؟
آقای باقری: در روزهای پایانی، همه آماده حرکت به ایران بودند. سوغاتها را جمع وجور میکردند و پیوسته میپرسیدند: کی میرویم؟
آگاهی زائران در آن روزگار تنها در حدّ شنیدهها از منبریها و جلسات بود و کتب کافی و مورد نیاز مانند امروز در دسترس نداشتند.
: هنگام وداع از مسجد الحرام و مکه، برنامه و آداب خاصی داشتید؟
آقای باقری: بله، به همراه روحانی زیارت وداع و طواف وداع را انجام میدادیم تا زائران، آخرین نیازها و حوائج و خواستههای خود را از خدای خود طلب کنند.
: نحوه خرید سوغات چگونه بود و معمولًا چه چیزهایی به عنوان سوغات خریده میشد؟
آقای باقری: سوغات و خرید آن، جزو خواستهها و از برنامههای زائران بود و بیشتر زائران تمایل به خرید انواع پارچه، جانماز و وسایل برقی و اسباب بازی برای خانوادههای خود بودند.
: آیا میان شیعیان و اهل سنت اختلافات و درگیری بروز میکرد؟
آقای باقری: برخورد بسیار کمی میان زائران وجود داشت. بیشتر روحیه دوستی و مساعدت به همدیگر حاکم بود. زائران بیشتر به دنبال دوستان و همشهریهای خود میگشتند تا خاطرهای را برای تعریف داشته باشند.
ص: 183
: هنگام برگشتن از حج و رسیدن به ایران، چه آداب و رسومی از سوی استقبال کنندگان انجام میشد؟
آقای باقری: قربانی ذبح میکردند، اسپند در آتش میریختند و ولیمه میدادند. بیشتر اهالی محل و فامیل به دیدن حاجی میرفتند.
سوغاتی دادن، هدیه بردن، به استقبال آمدن و پهن کردن زیرانداز و ساعتها به انتظار نشستن از برنامههای رایج در آن زمان بود، چون بیشتر پروازها با تأخیر همراه بود.
د- اسرار و معارف حج
: آیا مردم در آن زمان توجّهی به اسرار و معارف حج داشتند؟
آقای باقری: بله، ولی نه به اندازه امروز. آگاهی زائران در آن روزگار تنها در حدّ شنیدهها از منبریها و جلسات بود و کتب کافی و مورد نیاز مانند امروز در دسترس نداشتند.
: معمولًا به حاجیان چه تذکراتی میدادید و به چه نکاتی تأکید داشتید؟
آقای باقری: توجه به برنامههای تنظیم شده از طرف کاروان، آشنایی کامل با مناسک حج، اعمال و زیارتها به صورت گروهی، رعایت بهداشت عمومی، رعایت اخلاق، انضباط در سفر و ... همچنین یادآوری میکردیم در رابطه با عمره و حج تمتّع هر چیزی را که نمیدانند از روحانی بپرسند.
: استقبال زائران از اسرار و معارف و تأثیر آن مطالب در روح حاجیان تا چه حد بود و امروزه چگونه میتوان اسرار و معارف حج را تبیین کرد؟
آقای باقری: زائران تشنه شنیدن اسرار و معارف بودند؛ چون بیشتر آنها سواد نداشتند، فقط از طریق سخنرانی مطالبی را میآموختند و تحوّلی در درونشان ایجاد میشد و این حالت تا پایان سفر در رفتار آنان نمایان بود.
چونامروزه بیشترحجاج باسوادند، آمادهکردن کتبمختلف، فیلم، تشکیل جلسات متعدد و تهیه برنامههای تلویزیونی، همانگونه که واحد آموزش و پژوهش بعثه در حج و عمره انجام میدهد، در آشنا کردن زائران با اسرار و معارف حج بسیار مؤثر است.
ص: 184
: چه خاطره و لذّتهای معنوی از حج واجب (حج اول) دارید؟
آقای باقری: حجّ اول بسیار شیرین پرخاطره و توأم با احتیاط است و طبیعتاً من هم مانند هر حاجی، در سال اول زیاد مراقب اعمال و رفتار خود بودم و با اینکه زائر بودم و با هزینه شخصی به سفر آمده بودم، با خداوند عهد بستم به زائران خدمت کنم و از او خواستم که تا پایان عمر این توفیق را به من بدهد که خدمتگزار زائران باشم. سپاس خدای را که حاجت خود را تاکنون گرفتهام.
با خداوند عهد بستم به زائران خدمت کنم و از او خواستم که تا پایان عمر این توفیق را به من بدهد که خدمتگزار زائران باشم.
: حجاج باید چه درسهایی از حج بگیرند؟ و در رفتارشان باید چه تغییراتی داشته باشند؟
آقای باقری: حج به انسان میآموزد که مانند ابراهیم و اسماعیل و هاجر باشند در تقوا، ایمان، شجاعت و شهامت، مقاومت، برنامه ریزی صحیح و منظم، اخلاق، سیاست، انسان بودن و بنده بودن و ... مطمئناً افرادی که به حج مشرف میشوند تغییرات اساسی در زندگی بیرون و درون خود احساس خواهند کرد و آن را به راحتی میتوانند به دیگران منتقل نمایند.
: در پایان اگر مطلبی ناگفته دارید، بفرمایید.
آقای باقری: بسیار سپاسگزارم از مسؤولان محترم بعثه مقام معظم رهبری، به خاطر اینکه یادی از ریش سفیدان و پیشکسوتان حج کردهاند تا بتوانیم خاطرات و نظریات خود را بیان کنیم، و ضمن تقدیر از مسؤولان سازمان حج، به خاطر برنامهریزی منظم و تحوّلی که در سالهای گذشته در برنامه حج و عمره ایجاد نمودند. برای همه خدمتگزاران آرزوی موفقیت میکنم.
ص: 185
از نگاهی دیگر
طرح جایگزین شود.
ص: 186
حجگزاری در کشور هندوستان
مدیریت کلان
حج در کشور هندوستان توسط بخش دولتی انجام میشود. در این کشور مرکز خاصی برای تحقیقات و پژوهشهای مربوط به امور حج وجود ندارد. وزارت امور خارجه هند و کمیته حج مرکزی برنامههای مربوط به برگزاری حج را سازماندهی میکنند و در کشور عربستان نیز مسؤولیت امور زائران به عهده سرکنسولگری هندوستان در جده میباشد.
دولت عربستان همه ساله صد و بیست هزار سهمیه حج تمتّع به متقاضیان هندی اختصاص میدهد که این آمار تقریباً با تقاضا برابر است و چنانچه تقاضا افزون بر سهمیه باشد از طریق قرعه کشی، تعدادی به اولویت سال بعدی منتقل میشوند. فراخان عمومی برای ثبت نام از طریق روزنامهها و نشستهای عمومی صورت میگیرد. متقاضی هندی باید اولًا مسلمان و تبعه هند باشد و ثانیاً سن او بیش از شانزده سال باشد. یک هندی میتواند تا پنج نوبت برای ادای مناسک حج به عربستان سفر کند و بیش از آن به او اجازه داده نمیشود.
ثبت نام از متقاضیان حجّ تمتع به صورت غیر متمرکز انجام میشود و متقاضی پس از ثبت نام نمیتواند سهمیه خود را واگذار و یا به دیگری منتقل کند، بلکه میتواند به
ص: 187
متقاضیانی که در فهرست نوبت تشرف هستند واگذار نماید. در هندوستان تمامی سهمیه تمتّع به زائران متقاضی اختصاص مییابد و به ادارات و سازمانها و دستگاهها و یا تشویقها، سهمیهای تعلق نمیگیرد. دولت هندوستان زائران این کشور را در تهیّه بلیت رفت و برگشت مساعدت میکند. کمیتههای ایالتی حج در حال حاضر پنج هزار و پانصد روپیه در هنگام ثبت نام از زائر دریافت میکنند و دو ماه قبل از عزیمت نیز پنج هزار ریال سعودی توسط هر زائر پرداخت میگردد که این مبلغ برای گذرنامه، ثبت نام، پرواز، مسکن، حمل و نقل، خیام و اجرت معلم هزینه و باقیمانده نیز در حین موسم به زائر عودت داده میشود تا برای تغذیه و سایر هزینههای احتمالی از آن استفاده کند. یک زائر هندی در طول سفر وظیفه دارد مقررات زمان حج را رعایت کند و هیچ عملی علیه دستورات دولت عربستان سعودی انجام ندهد.
کارمندان دولتی که به همین منظور انتخاب میشوند در طول سفر، مسؤولیت انجام امور مربوط به زائران را بر عهده دارند. حاجی هندوستانی در هنگام عزیمت به عربستان هیچ امکانی را به این کشور منتقل نمیکند. بلکه وسایل مورد نیاز او توسط مجریان، در عربستان تأمین میشود.
گذرنامه و ویزا
برای زائر هندی گذرنامه ویژه زیارتی و مخصوص سفر حج صادر میشود و این گذرنامه برای هیچ سفر دیگری اعتبار ندارد. مرجع صادر کننده گذرنامه، کمیته مرکزی حج است و وجه مربوط به گذرنامه نیز از مبلغ پرداختی توسط زائر تأمین میشود.
پس از اینکه زائر ثبت نام کرد و عزیمت او به عربستان قطعی شد، گذرنامه صادر میشود. لیکن روز پرواز در اختیار او قرار میگیرد.
درخواست گذرنامه توسط خود زائر تسلیم مقامات مربوط میگردد. گذرنامههای کلیه زائران هندی، پیش از آغاز ماه مبارک رمضان به سفارت عربستان منتقل میشود.
انتقال زائران به عربستان (هوایی- زمینی- دریایی)
زائران هندی توسط ناوگان هوایی این کشور به عربستان عزیمت نموده و باز
ص: 188
میگردند. هزینه رفت و برگشت هوایی یک زائر 12500 روپیه هندی است که دولت نیز در این زمینه به زائران یارانه میپردازد. زائران هند از هفت ایستگاه مبدأ به قصد جده عربستان پرواز میکنند.
از هر ایستگاه روزانه دو پرواز انجام و هر روز بیش از پنج هزار زائر هندی به عربستان منتقل میشوند. مجموعه عملیات پروازی رفت و برگشت زائران این کشور، در چهل و پنج روز انجام میشود و برای این کار، دولت هند مجبور است که از شرکتهای هوایی کشورهای دیگر هواپیما اجاره کند؛ چون امکانات کشور تکافوی نیاز را نمیکند.
زمان برگشت زائران نیز قبل از عزیمت تعیین میگردد.
گمرک- ارز- سوغات
گمرک هند از آنانکه برای ادای مناسک حج عازم عربستان هستند، خروجی دریافت نمیکند ولی بازرسیهای بدنی بر اساس دستور العملهای فرودگاه صورت میگیرد. زائران هندی اجازه خارج کردن جنس جهت فروش در عربستان را ندارند.
مواد منفجره، سلاح، نوشتهجات سیاسی، مواد غذایی، روغن، میوه، مواد مخدّر و تمامی کالاهایی که روی آن نشان دولت هند دارد، جزو اقلام غیرمجاز هستند.
از سویی دیگر نیز وارد کردن هر نوع جنس ممنوعه مال و کالای تجاری برای زائران خانه خدا ممنوع است. زائر هندی اجازه دارد که 45 کیلوگرم بار در هنگام ورود به کشور با خود همراه داشته باشد که ده کیلوگرم آب زمزم نیز شامل آن میشود.
خرما، پارچه، ساعت، اجناس الکترونیکی و آب زمزم سوغات معمول یک زائر هندی است که معمولًا از آن تخطّی نمیشود. در صورتیکه زائری از این حدود تجاوز کند و جنس غیر مجازی را با خود به هندوستان منتقل نماید، جنسها ضبط و با وارد کننده هم برخورد قضایی میشود.
اما اگر کالای همراه مسافر در حد معمول و مجاز باشد، هیچ مبلغی به عنوان گمرکی به آن تعلق نمیگیرد. بار زائر هندی درپرواز خود اوست و همراه با او به مقصد میرسد.
به یک زائر 2500 ریال سعودی ارز داده میشود تا آن را به مصرف تغذیه و خرید سوغات برساند. دولت به ارز همراه مسافر هیچ یارانهای نمیپردازد.
ص: 189
فرودگاه جده- حمل و نقل داخل عربستان
معمولًا برای زائران هندی هیچ مبلغی در هنگام ورود به جده پرداخت نمیشود.
اقامت زائران این کشور در فرودگاه جده حدود سه الی چهار ساعت است و استقرار و پذیرایی از آنان بر عهده سرکنسولگری هند در جده میباشد.
پذیرایی در فرودگاه سلیقهای بوده و سرانه مشخصی برای آن تعیین نشده است. از زائران هندی در میان راه پذیرایی نمیشود، به علت اینکه عزیمت آنان به مدینه منوره، با هواپیما انجام میگیرد و تنها زائرانی که عازم مکه هستند از اتوبوس استفاده میکنند.
مسؤولان هندی هیچ تعهّدی برای تأمین وسیله ایاب و ذهاب زائران در مکه و مدینه ندارند. هزینه حمل و نقل زائران در ردیف اجرت معلمین گنجانده شده و رقم مشخصی ندارد. در حج سال 78 شمسی اجرت معلمین 1059 ریال سعودی بود.
مسکن
مسکن مورد نیاز زائران هندی، در آغاز مناسک حج و توسط سرکنسولگری هند، که از سوی کمیته مرکزی حج این کشور مسؤولیت دارد اجاره میشود. افرادی در این جهت اعزام میشوند اما تعدادشان مشخص نیست.
یک زائر هندی در مکه حدود سی روز و در مدینه هشت روز اقامت دارد و مجموعه طول سفر معمولًا از چهل و پنج روز تجاوز نمیکند.
مسؤولان اجاره که تحت نظر سرکنسولگری انجام وظیفه میکنند حداکثر سه هفته در عربستان میمانند و هزینه آنان بر عهده کمیته مرکزی حج میباشد. نیمی از زائران هند پیش از مناسک حج و بقیه پس از ادای حج به مدینه منوره مشرف میشوند. سرانهای که برای مسکن هر زائر تعیین شده در مکه هزار و هشتصد و در مدینه دویست ریال سعودی است. در منازل اجاره شده، زنان و مردان هندی به صورت مختلط اسکان داده میشوند.
مسؤولان اجاره منازل، برای کار خود از یک دستورالعمل پیروی میکنند و آنان موظف هستند تا شعاع هزار متری از حرمین شریفین خانههای مورد نیاز را اجاره کنند.
اجاره دهنده منازل بهجز وسیله نقلیه، همه امکانات لازم را در اختیار هندیها قرار
ص: 190
میدهد و نیازی نیست که مسؤولان اجاره و یا خود زائران امکان دیگری را فراهم کنند و خانههایی که امکانات استراحت و پذیرایی را نداشته باشد اصلًا اجاره نمیشود.
هزینه اجاره منازل، پیش از سفر پرداخت میشود. یک زائر هندی در مکه حدود سی روز و در مدینه هشت روز اقامت دارد و مجموعه طول سفر معمولًا از چهل و پنج روز تجاوز نمیکند.
زائران هندی به صورت بیست و چهار ساعته از اتاقهای خود استفاده میکنند.
تدارکات و تغذیه
مسؤولان سعودی در زمینه تغذیه زائران هیچگونه تعهّدی را برای خود ایجاد نکردهاند و در طول سفر هر زائری مسؤول تهیه غذای خود بوده و در انتخاب نوع غذا نیز دارای اختیار است.
برای تغذیه زائر هندی هیچ برنامه مدوّنی وجود ندارد و آنان بر اساس میل و ذائقه خود غذا تهیه میکنند.
همه موارد واقلام غذایی را زائر از بازار عربستان تهیه میکند و همانطور که پیشتر گفته شد، نمیتواند از کشور خود مواد غذایی به عربستان ببرد. زائران هندی برای خوردن میوه و چای هم هیچ برنامهای ندارند. آب شرب مورد نیاز زائران توسط دولت عربستان تهیه میشود به همین دلیل برای تغذیه زائران هیچ رقم مشخصی و سرانه معینی وجود ندارد.
بهداشت و درمان
زائران هندی حدود 45 روز پیش از عزیمت، تحت معاینات کلّی پزشکی قرار میگیرند و نسبت به بیماری مننژیت نیز واکسینه میشوند. آنان در طول سفر از خدمات بیمهای بهرهمند نیستند.
همانگونه که گفته شد، بیمارانِ دارای بیماریهای خاص اجازه سفر به عربستان برای انجام حج تمتع را ندارند. مسؤولان هندی برای استفاده زائران خود مقداری دارو به عربستان منتقل میکنند، لیکن از امکانات دارویی عربستان نیز نهایت استفاده را
ص: 191
میبرند. پیش از آنکه زائران هندی وارد عربستان شوند، مسؤولان مربوط، چهارده واحد بهداشتی و درمانی را با استعداد یکصدوپنجاه نفر در مکه و مدینه ایجاد میکنند که این واحدهای درمانی تا پایان حضور زائران در عربستان، به فعالیت خود ادامه میدهند.
علاوه بر امکانات استقراری، در صورت نیاز از امکانات درمانی عربستان نیز استفاده میشود.
با این وجود دیگر هیچ نیازی به استفاده از خدمات زائران پزشک احساس نمیشود. افزون بر واحدهای درمانیِ مکه و مدینه، یک واحد در منا و واحد دیگری در عرفات دایر میشود و علاوه بر آن مسؤولان امر درمان، مرتب از چادرهای زائران خودی بازدید میکنند.
مسؤولان هندی برای استفاده زائران خود مقداری دارو به عربستان منتقل میکنند، لیکن از امکانات دارویی عربستان نیز نهایت استفاده را میبرند.
در جمع هر گروه از زائران هندی یک معلم حضور دارد که مسؤولیت بهداشت و نظافت را عهدهدار است و مقامات کمیته حج هم بر کار او در این زمینه نظارت دارند.
زائران نیز قبل از سفر، در زمینه رعایت نظافت فردی و بهداشت محیطی آموزشهای لازم را میبینند و شیوههای پیشگیری از بیماری نیز به آنان داده میشود و برای این آموزشها خود زائر هیچ مبلغی را نمیپردازد.
مقامامت درمانی دولتی، به صورت رایگان این آموزشها را میدهند.
آموزش
زائران کشور هندوستان از یک ماه نیم قبل از سفر و طی مدت سه روز در دورههای آموزشی مناسک حج، پیشگیری بیماریها، رعایت بهداشت و نظافت و نیز مشکلات احتمالی سفر شرکت میکنند.
آموزش دهندگان توسط مقامات کمیته مرکزی حج برگزیده میشوند و تنها در همین سه روز آموزش، با زائران در ارتباط هستند.
ص: 192
مسؤولیت کلی این آموزشها به عهده کمیته مرکزی و کمیتههای ایالتی حج است و بهصورت غیر متمرکز و منطقهای اعمال میگردد.
افزون بر دورههای آموزشی مذکور، زائران از آموزشهای چاپ شده در روزنامهها و فیلمهای ویدیویی نیز استفاده میکنند و در دوران آموزشی، جزوات و نوارهای خاص حج در اختیار آنان گذاشته میشود. تمامی هزینه آموزش توسط کمیته مرکزی حج تأمین میشود و خود زائر هیچ مبلغی را نمیپردازد و هیچ امکانی را هم فراهم نمیکند.
تشکیلات حج
بیش از سیصد و پنجاه نفر تحت عنوان «مقام حج» از سوی وزارت خارجه و دولت هند انتخاب و در موسم حج به عربستان اعزام میشوند.
زائران کشور هندوستان از یک ماه نیم قبل از سفر و طی مدت سه روز در دورههای آموزشی مناسک حج، پیشگیری بیماریها، رعایت بهداشت و نظافت و نیز مشکلات احتمالی سفر شرکت میکنند.
این افراد وظیفه کنترل و نظارت حج را عهدهدار میشوند. مدیران امور حج، پزشکان، پرستاران و خدمتگزاران و مقامات حج نیروهایی هستند که مجموعه بعثه هندوستان را تشکیل میدهند. مهمترین وظیفه بعثه هندوستان همکاری میان ادارههای مختلف حج در عربستان، مواظبت از زائران و تأمین نیازهای پزشکی آنان میباشد.
بعثه هند در مکه و مدینه به صورت یکسان عمل میکند و بهصورت مرتب از طریق خدمتگزاران، تلفن و دفاتر مربوط به اطلاع رسانی با مجریان در ارتباط است.
خدمتگزاران به زائران را کمیتههای حج ایالتی انتخاب میکنند.
این افراد باید به مناسک حج واقف باشند و به زبانهای محلی و خارجی آشنایی داشته باشند.
عملکرد خدمتگزاران توسّط کمیته حج و وزارت امور خارجه مورد ارزیابی قرار میگیرد. زائران هند در طول سفر از هیچ نشریه خاصی بهرهمند نیستند و در طول سفر
ص: 193
هیچ برنامه ویژهای ندارند. سالهاست که حجاج هندی در حین حج از لباس متحدالشکل استفاده میکنند.
نظارت و بازرسی
برای امر نظارت و کنترل عملیات حج از سوی دولت هند ناظرانی برگزیده میشوند. اینان وظیفه دارند که تحت نظر سرکنسولگری هند در جده وظایف خود را به انجام رسانند وگزارشهای خود را نیز در اختیار مقامات مربوط به حج در سرکنسولگری جده قرار دهند.
زائران هند در طول سفر از هیچ نشریه خاصی بهرهمند نیستند و در طول سفر هیچ برنامه ویژهای ندارند.
پیشنهادهای اصلاحی این افراد به آگاهی زائران میرسد و توسط خدمتگزاران و مقامات مربوط اعمال میگردد. هیچ کنترلی در زمینه عملکرد مالی مجریان انجام نمیشود.
منا و عرفات
زائران هندی با اتوبوسهایی که از سوی معلمان هر گروه تهیه میشود به منا و عرفات منتقل میشوند. معلم یا راهنما، خیام را از مسؤولان عرب دریافت و از طریق اولویتهای موجود میان زائران توزیع میکند. در طریقه تقسیم، از مقررات دولت عربستان تبعیت میشود. ادارهای برای زائران گمشده منا و عرفات و مکه و مدینه در کمیته حج فعالیت میکند. این اداره وظیفه دارد که زائران گمشده را راهنمایی و اطلاعات لازم را به آنان ارائه کند.
اداره امور گمشدگان زائران هند، از خدمات امداد گمشدگان سعودی بهرهمند است و از سالها پیش میان آنان همکاری نزدیک وجود دارد. هر زائر هندی که در عربستان دعوت حق را اجابت کند جسدش را در مکه یا مدینه دفن میکنند.
ص: 194
زیارت عارفانه
زیارت عارفانه
رحیم کارگر
زیارت، حضوری عارفانه و مشتاقانه در بارگاه پاکان جهان و تشرّف به حرمهای مقدّس و نورانی آنان است.
زیارت، سفری پر از شور و شوق و سرشار از اخلاص و عشق، به سوی حرم معصومان و برگزیدگان الهی است.
زیارت، اعلام تولّا و تبرّای دائمی شیعیان و اظهار مودّت و دوستی واقعی ولایت مداران است.
زیارت، حضور آگاهانه، عالمانه و خرد ورزانه در حرم عالمترین عالمان و دانشمندترین دانشمندان گیتی است.
زیارت، برقراری ارتباط درونی با حجتهای الهی و فراهم کردن اتصال معنوی و قلبی با اولیای خداوند است.
زیارت، تمسّک به «ثقلین» پیامبر صلی الله علیه و آله و شفاعت خواستن از آل عبا است.
زیارت، بیعت مستمر و همیشگی با امامان معصوم و تبعیت خالصانه از خاندان وحی است.
زیارت، شرفیابی به محضر اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وکسب فیض و برکات معنوی از ساحت آن بزرگواران است.
ص: 195
زیارت، توسّل عاشقانه به دامان آل یاسین و دعا و حاجت خواستن از واسطههای مقرّب الهی است.
زیارت، دیداری عاشقانه و مشتاقانه از مزار اهل بیت و اظهار علاقه قلبی به آنان است.
زیارت، خلوت گزیدن و انس گرفتن با سرچشمههای رحمت و فیض الهی است.
زیارت، تکریم و تعظیم در برابر کسانی است که فانی در معبود خویش گشته و جز رضای حضرت دوست راهی نپیمودهاند.
زیارت، هویت وجودی خویش را بازیافتن و از زلال حضور یار سیراب گشتن و شبیه امام شدن است.
زیارت، دانشگاه انسان سازی و معنویت و مکتب خودسازی و معرفت است.
زیارت، فرصت طلایی طهارت و پاکی اخلاق و موعد توبه و پاکسازی درون است.
زیارت، دارای حکمت و فلسفههای متعددی است و اسرار و آثار گران قدری در آن وجود دارد که اندیشه و نگارش در مورد آنها مجال گستردهای میطلبد.
تعظیم، تکریم، گرامی داشت و یاد کرد انسانهای شایسته، هنرمند، فرهیخته، فرهنگساز، نقشآفرین، مصلح، متحول کنندگان تاریخ و ... و نیز زنده نگهداشتن نام و یاد آنان پس از مرگ، لازمه محبت، عشق و ارادت انسانها به نیکیها و کمالات است و ریشه در فطرت و سرشت آدمی دارد.
شخصیتهای صالح با توجه به پایگاهی که در عقاید، احساسات وعواطف ملتها دارند، نام و یادشان همواره زنده میماند و علاقهمندان به آنان برای زنده نگهداشتن یادشان تا پای دار، پایداری میکنند و تا قطع قدم، ثابت قدم میمانند و برای نیل به کام معنا گام به دام بلا مینهند.
ذکر مناقب و فضایل آل طاها و یاسین علیهم السلام، احساس شادمانی و سرور در موالید و تألّم و اندوه در مصایب آنان، از یک سو، موجب تقرّب به خدا است؛ زیرا ارتباط عقلی و عاطفی با آن ذوات نوری- که انسانهای کاملاند- مایه بهره وری از معارف قرآن و استفاده از سنت معصومان علیهم السلام میگردد و سبب تحکیم پیوند با خلیفه خدا میشود؛ گذشته از آنکه بزرگداشت نام و یاد اولیای الهی نیز هست.
ص: 196
یکی از راههای بزرگداشت مفاخر و صاحبان کمال، زیارت آنان است که در حقیقت موجب بقا و استمرار حیات علمی، هنری و معنوی آنان میگردد. افزون بر اینکه عامل پیوند نسل حاضر و نسلهای آینده، با نسلهای گذشته و وسیله ارتباط روحی با آنان و کمالاتشان است. (1) زیارت امامان، متصل شدن به آنان و غرق شدن در انوار و معنویّات ایشان است و نیز الهام گرفتن، درس آموختن، تحرّک و سیر در فضیلتها و تکامل و ساخته شدن است.
زیارت، تکریم و تعظیم در برابر کسانی است که فانی در معبود خویش گشته و جز رضای حضرت دوست راهی نپیمودهاند.
زیارت پیشوایان دینی، نوعی بهره برداری بزرگ از وجود آنان، بعد از مرگ و شهادت است که: یعنی آنان حتی پس از رفتن به زیر خاک، از قبر خویش فرمان عدالت، تقوا و مبارزه با ستمکاران را میدهند. بیجهت نیست که خلفای جور، مردم را از زیارت اباعبداللَّه علیه السلام منع کردند و به حرم آن حضرت در کربلا آب میبستند؛ زیرا زائران آن حضرت در سر قبر وی، پیمان مبارزه با ستمگران را میبستند و میگفتند: مانند تو با کافران و ظالمان خواهیم جنگید.
امامان علیهم السلام که بعد از واقعه کربلا میخواستند، قیام آن حضرت و عزاداری را به صورت مکتبی در آورند، شیعیان خویش را به زیارت آن حضرت تشویق میکردند.
تا جایی که امام باقر علیه السلام به محمدبن مسلم میفرماید:
«مُرُوا شِیعَتَنَا بِزِیَارَةِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَإِنَّ إِتْیَانَهُ مُفْتَرَضٌ عَلَی کُلِّ مُؤْمِنٍ یُقِرُّ لِلْحُسَیْنِ بِالْإِمَامَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ». (2)
«شیعیان ما را امر کنید به زیارت قبر حسین علیه السلام؛ زیرا زیارت او بر هر کس که به امامت او عقیده دارد، واجب است.»
علّامه مجلسی در بحارالأنوار پس از نقل روایاتی چند، میفرماید: ظاهراً بیشتر اخبار این باب و بسیاری از اخبار ابواب آینده، وجوب زیارت آن حضرت را میرساند؛ بلکه آن را اعظم و آکد فرایض میشمارد، بعید نیست که بگوییم: زیارت آن حضرت در
1- ادب فنای مقرّبان شرح زیارت جامعه کبیره، ج 1، ص 17 و 21
2- وسائلالشیعه، ج 14، ص 443
ص: 197
مدت عمر، یک دفعه واجب است در صورت قدرت، مرحوم پدرم- نوّراللَّه ضریحه- نیز این نظر را داشت. (1) اهمیت و ضرورت زیارت به حدی است که در روایات از آن به عنوان عهدی الهی و فریضهای ضروری نام برده شده است. امام رضا علیه السلام نیز فرموده است:
«إِنَّ لِکُلِّ إِمَامٍ عَهْداً فِی عُنُقِ أَوْلِیَائِهِ وَ شِیعَتِهِ وَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ وَ حُسْنِ الْأَدَاءِ زِیَارَةَ قُبُورِهِمْ». (2)
«هر امامی به گردن دوستان و شیعیان خود، عهدی دارد که با زیارت قبور آنان، وفای به این عهد کامل میگردد و به خوبی گزارده میشود.»
امام صادق علیه السلام نیز در روایتی دستور میدهد که:
«ائْتُوا قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه السلام کُلَّ سَنَةٍ مَرَّةً». (3)
«سالی یک بار، به زیارت قبر حسین علیه السلام بروید.»
امام ابی جعفرثانی علیه السلام میفرماید:
«شیعیان ما را امر کنید که به زیارت قبر حضرت حسینبن علی علیه السلام بروند؛ زیرا زیارت آن حضرت، بر هر مؤمنی که اقرار به امامتش از جانب خداوند- عزّوجل- دارد، فرض و واجب است». (4) البته فقهای شیعه و سنی با استناد به توصیهها و تأکیدات فراوانی که درباره زیارت شده است، فتوا به استحباب زیارت دادهاند. (5) نامور امامیه، مرحوم محقق حلّی گفته است: «بر حج گزار مستحب مؤکّد است که به زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله بشتابد». (6) ابن قدامه، عالم بزرگ اهل سنت، میگوید:
«زیارت قبرپیامبر صلی الله علیه و آله مستحب است؛ زیرا از خود آن حضرت روایت شده است:
کسی که حج بگزارد و قبر مرا بعد از وفاتم زیارت کند، همانند آن است که در حیاتم مرا زیارت کرده باشد». (7) ابن هبیر نیز میگوید: «پیشوایان چهارگانه اهل سنت بر استحباب زیارت پیغمبر صلی الله علیه و آله اتفاق کردهاند». (8)
1- بحارالأنوار، ج 98، ص 10؛ به نقل از خاندان وحی، ص 402
2- الکافی، ج 4، ص 567؛ بحارالأنوار، ج 100، ص 116
3- وسائلالشیعه، ج 14، ص 532
4- کاملالزیارات، ص 395
5- شرح زیارت جامعه کبیره، ج 1، ص 31
6- شرایع الاسلام، ج 1، ص 278
7- المغنی و الشرح الکبیر، ج 3، ص 588
8- الغدیر، ج 5، ص 110
ص: 198
با این حال زیارت باید در راه خدا و به قصد تقرّب به او و اولیای او باشد و زائر در صدد اجرای دستورها و فرمانهای الهی باشد.
امام علی علیه السلام میفرماید:
«زُر فی اللّهِ أَهلَ طاعَتِهِ وَ خُذْ الهِدایَةَ مِنْ أَهْلِ وِلایَتِهِ». (1)
«برای خدا به دیدن اهل طاعت او بروید و هدایت را از اهل ولایت او بگیرید.»
همچنین میفرماید: «برای خدا زیارت کنید و برای خدا همنشینی نمایید. از دشمنان خدا ببرید و با دوستان او پیوند برقرار سازید». (2) آثار و برکات زیارت
زیارت، هم به عنوان توسّل به درگاه ائمه علیهم السلام و شفاعت این پیشوایان از ما نزد خداوند است و هم نوعی دعا؛ یعنی سخن گفتن با خداوند، اما بهطوری غیر مستقیم و با واسطه. همانطور که در هنگام دعا و نیایش خالصانه، روح انسان صفا یافته و درهای رحمت الهی به روی او گشوده میشود؛ زیارت نیز باب معرفت الهی است؛ در هنگام زیارت احساس میکند در فضای باز ملکوتی قرار گرفته است و در آسمان رحمت الهی، پرواز میکند و فیضهای ربّانی از هر طرف به سوی او جاری است. (3) زیارت در نظر شیعه، عبادتی است دارای ابعاد بسیار: انسان را در مسیر اللَّه حرکت میدهد و توجه او را به ذات اقدسش بسیار میکند. او را همرنگ وپیرو معصومان میکند، روح و روانش را از زنگار گناهان و آلودگیها پاک و خلوص و پاکی را جانشین آن میسازد و نیز در جهت کارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی او را راهنمایی میکند و از همه مهمتر راه و روش چگونه زیستن را به او میآموزد.
زائر در پرتو فیض شفیع، امام و ولی خدا قرار میگیرد، راز دل بر میگشاید و اندوه دل سبک میکند.
چه مخاطبی امینتر و شایستهتر و فریادرسی مطمئنتر از امام که عقدههای گره خورده درونی ما را بشنود و میشنود که زائرش را چنان سبک بال و سبک بار، راهی
1- غرر الحکم، ح 1، ص 5491
2- بحارالأنوار، ج 77، ص 192
3- شرح زیارت جامعه بااختران تابناک ولایت، ص 8
ص: 199
دیارش میکند.
زنگار دل را از زنگ زندگی پر غوغا، به آب جان بخش عطوفتش میشوییم، با کوهی از غم به سویش میرویم، با نشاطی معنوی و سبک بال، در هوای عنایت و شفاعتش به پرواز در میآییم.
زیارت، حالت خضوع و فروتنی را در انسان پرورش میدهد و زیارتهای وارده، انسان را با مفاهیم و معارف غنی اسلام، آشنا میسازد.
زیارت، حالت خضوع و فروتنی را در انسان پرورش میدهد و زیارتهای وارده، انسان را با مفاهیم و معارف غنی اسلام، آشنا میسازد.
زیارت در خلوتگه دل و در حضور امام، شوق انابت و شور توبه، برای زائر به وجود میآورد.
در حالت دعا- که دعا بخشی از زیارت است- انسان احساس آرامش و آسایش روحی میکند که خوشبختی به معنای واقعی کلمه، جز آرامش دل نیست.
و به راستی باید گفت: «زیارت، ارتباط با خدا، ولیّ خدا و روحیه شهادتطلبی و جهاد در راه خدا را در انسان بالا میبرد.
زیارت، وسیله آشنایی با سنتها، گویشها، فرهنگها و شیوههای زندگی مردم مناطق مختلف است و عامل گسترش اطلاعات و توسعه ارتباطات و تجربه اندوزی است ...». (1) میتوان آثار و برکات زیر را برای «زیارت امامان معصوم علیهم السلام» برشمرد:
1. بهرهمند شدن از فضای معنوی حرمهای شریف که محلّ تردّد فرشتگان، ارواح انبیا و اولیا و محلّ تردّد و تعلق ویژه روح بلند زیارت شونده است و دعا کردن در آنجا در مظان استجابت دعا میباشد.
2. گسترش فرهنگ توحیدی و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت در میان راهها و شهرها و مسیر مشاهد مشرّفه.
3. ارتباط ملتها و ملیتهای مختلف و آگاهی از مشکلات، مشقّات و امکانات یکدیگر و عمل به توصیههای کلی قرآن بر سیر در اقطار زمین و تماشای فرجام مجرمان.
4. حرمهای شریف امامان معصوم علیهم السلام در طول تاریخ مراکز علم، تبلیغ و ترویج
1- زیارت و آداب آن، ص 3
ص: 200
دین، مبدأ قیامها و نهضتها، محل پیمان بستن و هم قسم شدن برای انقلابهای رهاییبخش، جنبشهای انتقامآمیز و ... بوده است. (1) 5. بهطور کلی میتوان گفت که زیارت، باعث نزدیکی زائران به معنویات، نیکیها و فضایل اخلاقی و دوری از کژیها و ناراستیها میشود و بهترین موقعیت برای توبه و آمرزش خواهی است.
6. زیارت، ارتباطی قلبی مستمر با اولیاءاللَّه و اعلام تولّا و محبت جاودانه خود نسبت به آنان است و این باعث تقویت روحیه ولایت مداری است.
7. بسیاری از کسانی که مشکلات و گرفتاریهای مختلف (مریض، فقر، بدهی و ...) دارند، در موقع زیارت و توسل جستن به اهل بیت علیهم السلام، شاهد برطرف شدن مشکلات خود میشوند.
آداب زیارت
الف: آداب عمومی زیارت
زیارت خاندان نبوی صلی الله علیه و آله، باید همراه با آداب و شروط خاص آن باشد تا زائر بر معنویت و قداست عمل خود بیفزاید؛ از ثوابها و پاداشهای بیشتری بهرهمند شود؛ احترام اهلبیت را هر چه بیشتر رعایت کند، زیارت و دعای او مقبول درگاه الهی شود؛ خواستهها و دعاهای او بیشتر در مظان استجابت باشد. یک سری از این آداب، عمومی بوده و بهتر و سزاوار است که همه زائران آن را رعایت کنند.
«محمد بن مسلم به امام باقر علیه السلام عرض کرد: اگر به زیارت پدر شما برویم، حج کردهایم؟ فرمود: آری. پرسیدم: پس آنچه بر حاجی لازم است، بر ما نیز لازم است؟
فرمود: چه چیز؟ عرض کردم: چیزهایی که برای حاجی لازم است، فرمود: لازم است:
- با همسفرت خوش رفتار باشی؛
- کمتر حرف بزنی، مگر در خیر و خوبیها؛
- یاد خدا بسیار کنی؛
- جامهات پاک باشد؛
1- ادب فنای مقربان شرح زیارت جامعه کبیره، ج 1، ص 25 و 26
ص: 201
- پیش از رسیدن به حائر غسل کنی؛
- خاشع باشی و نماز زیاد بخوانی و بر محمد و آل محمد بسیار صلوات بفرستی؛
- از برداشتن آنچه مال تو نیست، خودداری کنی؛
- چشمت را [از حرام] فروبندی؛
- اگر دیدی یکی از برادران همسفرت، توشهاش تمام شده و از سفر بازمانده، لازم است به او رسیدگی و کمک مالی کنی؛
- لازم است تقیه را- که قوام و استحکام دین تو به آن است- رعایت کنی و از منهیات و ستیزه و جرّ و بحث و قسم خوردن زیاد و جدال و بحث دوری کنی.
پس اگر اینها را رعایت کردی، حج و عمره تو [و زیارت] به طور کامل انجام شده است. (1) آداب پیش از سفر
1. زائر با مال حلال به زیارت برود؛ زیرا با لقمه حرام، نه نماز قبول میشود و نه زیارت پذیرفته میگردد و نه دعایی مستجاب میشود.
با لقمه حرام، نه نماز قبول میشود و نه زیارت پذیرفته میگردد و نه دعایی مستجاب میشود.
2. از گناهان دوری کند؛ چون خداوند متعال، تنها عمل افراد باتقوا و پرهیزگار را میپذیرد.
3. زائر هنگام سفر، از خداوند بخواهد که مشکلات سفر را بر وی آسان نماید.
4. به هنگام ترک وطن و وداع از همسر و فرزندان، آنان را به تقوا و انجام عمل خیر سفارش کند.
5. هنگام تهیّه بلیت و وسیله نقلیه، مرتکب مردم آزاری، بدرفتاری، دروغگویی، حق کشی و سوء استفاده از اموال عمومی نشود.
6. بداند که اگر پیش از این مسلمانی را کوچک شمرده و او را نزد خود نپذیرفته است، معصوم علیه السلام نیز او را نخواهد پذیرفت.
7. تا جاییکه ممکن است، همراهان را یاری رساند و به آنان نیکی کند.
1- بحارالأنوار، ج 101، ص 142؛ میزان الحکمه، ج 5، ص 2288؛ کاملالزیارات، ص 227
ص: 202
8. خدمت به مردم را کوچک و ناچیز نشمارد و بداند که کمک کردن به همراهان، پاداشی ویژه دارد.
9. هنگام تشرف، شایسته است که لباسی پاکیزه و مرتب بپوشد و خود را خوشبو و معطر سازد (مگر در زیارت امام حسین علیه السلام). مبادا بوی نامطبوع عرق تن و کثیفی جورابها یا پاها، موجب ناراحتی و آزار دیگر زائران گردد.
10. با وضو و در صورت امکان با غسل زیارت و با آرامش و وقار، وارد حرم شود و پس از اذن دخول، با خضوع، امیدواری، حضور قلب و چشمی گریان به محضر امام مشرف گردد.
11. زائر در قصد زیارت، خود را آماده وصال به دیار یار و طیران در ولای امام و جولان در معراجگاه دل و جان کند.
12. برای کسب شایستگی حضور در محضر آن بزرگان، باید خلق و خوی و منش و روش خود را نیکو بدارد و در حد توان به نیازمندان یاری رساند.
13. از صدقه دادن- که رفع خطر میکند- دریغ نورزد.
14. از غیبت و بدگویی بپرهیزد.
15. در ورود به حریم حرم، باید مطهر و مؤدب به درگاه رود و با عشق و علاقه به زیارت بشتابد.
16. زیارتهای معتبر و نقل شده از ائمه معصوم علیهم السلام (مانند زیارت امیناللَّه و جامعه کبیره و زیارت مخصوص ائمه علیهم السلام) را قرائت کند و از خواندن زیارتنامههای مجعول بپرهیزد.
17. هنگام خواندن زیارتنامه و تمام مدتی که در حرم مطهر است، مواظب باشد که صدایش مزاحم راز و نیاز اطرافیان نشود.
با توجه به سفارش ائمه علیهم السلام به نماز اول وقت، با شنیدن اذان، زیارت را ترک کند و به صفوف نماز جماعت بپیوندد.
18. با توجه به سفارش ائمه علیهم السلام به نماز اول وقت، با شنیدن اذان، زیارت را ترک کند و به صفوف نماز جماعت بپیوندد.
19. در طول سفر و زیارت، کلام بیهوده و لغو و مخاصمه و مجادله را ترک کند.
20. همواره به گفتن تکبیر، تحمید، تسبیح و صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام
ص: 203
مبادرت ورزد.
21. به صاحب قبر توجه کامل نموده و با فراغت خاطر از امور دنیوی، دعا و زیارتنامه بخواند.
22. هنگام دیدن قبر و ضریح مطهّر، تکبیر بگوید.
همچنین دهها آداب دیگر که بهتر است زائران دیار نور، آنها را رعایت کنند تا هم به ثواب و فیض بیشتری نایل شوند و هم موجبات نزدیکی و انس بیشتر با ائمه معصوم علیهم السلام را فراهم آورند.
ب: آداب عرفانی زیارت
زیارت، تشرّف به محضر صاحبان علم، کرامت و عصمت و باریافتن به بارگاه بزرگان فضل، تقوا و حکمت است. زائران دیار نور، باید جان و روح خود را در زلال جاری آداب و بایستههای عرفانی و اخلاقیِ «زیارت»، شست و شو دهند و با عشق و علاقه و پاکی نفس، حریم حرمت آن بزرگان را حفظ کنند.
زیارت حقیقی، آنگاه تحقق مییابد که با شروط خاص خود و آداب ظاهری و باطنی انجام گیرد و زائر با آگاهی، معرفت و آمادگی کامل، گام در وادی نور نهد و به نحو شایسته، از این فیض بیکران برخوردار گردد.
زائران جهت بهتر بهره بردن و استفاده کامل از این فرصت معنوی، باید آداب و شروط زیارت را مورد توجه و دقت قرار دهند تا بتوانند از آن چشمههای زلال نور و حکمت، بهره برده و دل و جان خود را صفا بخشند.
زائر میهمان و دعوت شده کریمان و مقرّبان درگاه الهی است؛ بنابراین باید با آمادگی کامل و با طهارت جسم و روان و پاکی دیده و دل، در این میهمانی حاضر شود و در کمال وقار، طمأنینه و معرفت، در خدمت میزبان قرار گیرد.
بهترین راه آشنایی و شناخت این آداب و وظایف، مطالعه و عمل به دستورالعملهای عارفان و دانشمندان اخلاق است.
1. توجه به اهمیت و ارزش «زیارت»
«زیارت»، در فرهنگ والای شیعه، جایگاه و اهمیت ویژهای دارد و عمق و ژرفای
ص: 204
معنوی آن، در بحر بیکران تفکّر و اندیشه بشری در نمیآید. این فرهنگ متعالی و انسان ساز، در هیچ جامعه و تمدّنی به این شکل و صورت زیبا وجود ندارد.
عالم ربانی مولا احمد نراقی رحمه الله گوید:
«زیارت ایشان (پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام) اظهار اخلاص و تجدید عهد ولایت است و باعث سرور ایشان و رواج امرشان و غمناکی دشمنان ایشان است و مخفی نماند که اخبار بی حد و احادیث لا تُعَد، در فضیلت قبور مطهّر و مراقد منوّر ایشان رسیده [است] ...
حضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله به امیر مومنان علی علیه السلام فرمود:
«یا ابالحسن! به درستی که خدای تعالی قبر تو و فرزندان تو را، بقعههایی کرده است از بقعههای بهشت و عرصهای از عرصههای آن و دلهای خلق و برگزیدگان بندگان خود را مایل به آنها ساخته، تا خواری و اذیت راه را متحمل شوند و قبور شما را تعمیر کنند و بسیار به زیارت آیند؛ به جهت تقرب به خدا و دوستی پیغمبر او. یا علی! این طایفه مخصوصاند به شفاعت من و وارد میشوند بر حوض من و ایشانند زیارت کنندگان من و همسایگان من فردای قیامت دربهشت». (1) با توجه به اهمیت وارزش والای «زیارت» خاندان وحی و نیز دستورات فراوان آنان به این امر، بایسته است که از هر لحاظ به آداب و شروط عرفانی و اخلاقی زیارت پایبند و مقید باشیم و آنها را رعایت کنیم.
مرحوم مولا محمد بیدآبادی رحمه الله میگوید:
«بر تو لازم است که تلاش و همت کنی که شرایط و آداب زیارت را به نحو کامل بهجای آری و آن کس را که به زیارتش رفتهای تعظیمنمایی و حریم حرمتش را نگهداری و زائران را مساعدت و یاری نمایی.
بر حذر باش که در خواندن زیارت نامه، در این گفتهات دروغگو نباشی؛ آنجا که میگویی: شهادت میدهم و اعتراف میکنم که شما جایگاه مرا ناظر هستی و به گفتههای من واقفی و میشنوی». (2) عارف ربانی مرحوم ملکی تبریزی میفرماید: «بر تو است که با تمام جد و جهد خود و آنچه در توان داری، در زیارت آن حضرت کوشش کنی؛ زیرا تو مبانی شناسایی آن بزرگوار و معرفت حقوق و مراحم او را محکم ساختی و بر آن یقین کردی». (3)
1- معراج السعاده، ص 703
2- پیام حوزه، شماره 6
3- المراقبات، ج 2، ص 228
ص: 205
2. معرفت و شناخت
مهمترین نکته هنگام زیارت و شرفیابی به حضور خاندان وحی، شناخت و معرفت نسبت به آن بزرگان و مقرّبان درگاه الهی است و اینکه عالم هستی بهطور کامل در محضر آنان است و ایشان احاطه کامل بر جمیع مسائل دارند.
آنچه مایه کمال زیارت میشود، معرفت و شناخت مقام و موقعیت زیارت شونده است؛ نه اعمالی بیروح و همراه با غفلت
سرّ اینکه توصیه کردهاند زیارت زائر با معرفت باشد، آن است که آنچه مایه کمال زیارت میشود، معرفت و شناخت مقام و موقعیت زیارت شونده است؛ نه اعمالی بیروح و همراه با غفلت (مانند بوسیدن صرف و ناآگاهانه ضریح یا در و دیوار، گردش بیهدف در اطراف ضریح، تماشای آثار هنری، شمارش ستونها، چراغها و شمعدانهاو ...)، این کارها به سیاحت و جهانگردی شباهت بیشتری دارد تا زیارت.
ثوابهای اخروی و آثار دنیوی که در روایات آمده، بر زیارت واقعی مترتّب است؛ یعنی، جایی که ارتباط قلبی با زیارت شونده، برقرار گردد و منشأ تحوّل در زائر شود؛ نه هر سیاحت و زیارت جسمی و صوری.
نتیجه شناخت و معرفت، زیارتی است که از سر شوق و علاقه انجام میگردد و نشاطی معنوی و سروری درونی برای زائر به وجود میآید.
3. اعتقاد به حیات و قدرت پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام
عارف الهی حاج میرزا جواد ملکی تبریزی در رابطه با زیارت نبی اکرم صلی الله علیه و آله مینویسد:
«چون جلالت و حق پیامبر صلی الله علیه و آله را شناختی و دانستی که او زنده و در نزد پروردگار خود به زائر خویش نظر دارد و سلام آنان را میشنود و از ضمیر آنها آگاه است، برای گناهان آنان طلب آمرزش میکند و در نیازمندیهای آنان، شفاعت مینماید .... در این صورت او را چنان زیارت کن، همانطور که او زنده است و تو را میبیند و با تو رو به رو است و چیزی تو را از توجه به او مشغول نمیسازد و سراسر وجود تو، به حضرت او با
ص: 206
محبت و هیبت او ... متوجه خواهد بود و تو از طول مناجات با او و عرض حوایج خود به آن حضرت خسته نخواهی شد و در حرم آن حضرت با کسی تکلّم نخواهی کرد؛ بلکه به چیزی که تو را از مراقبت بازدارد، نظر خواهی کرد؛ چون میدانی که او به حال تو دانا است و به تو نظر دارد». (1) مولا محسن فیض کاشانی در رابطه با زیارت رسول گرامی صلی الله علیه و آله مینویسد:
«اما کیفیت زیارت آن حضرت، این است که در برابر مرقد مطهر آن جناب بایستد و آن حضرت را هم اکنون که به صورت ظاهر از دنیا رفته است، مانند آن وقت که در قید حیات بوده، زیارت کند و نزدیک به مرقد مطهرش نرود. چنانکه اگر در برابر شخص بزرگوار زندهای قرار بگیرد، از نظر احترامش نزدیک او نمیرود؛ در برابر مرقد مقدس نبوی همین معنا را مراعات کند و متوجه باشد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از حضور و قیام و زیارت او باخبر است و سلام و صلوات او به آن جناب میرسد. بنابراین، مناسب است، صورت آن حضرت را، در خیال خود مجسم سازد و به عظمت آن جناب توجه نماید و مقام آن حضرت را در دل خود بزرگ شمارد.
در روایت آمده است که خدای متعال میفرماید: «فرشتهای را موکل قبر آن حضرت ساختم که هر کس از امت او، به وی عرض سلام کند، او سلام آن شخص را بدان حضرت ابلاغ کند».
این موقعیت برای کسی است که از دور بدان جناب سلام کند. مسلماً شخصی که قطع مراحل و طی منازل نماید و به شوق زیارت آن حضرت حرکت کند، موقعیتش بیش از اینها خواهد بود». (2) عارف ربانی، مرحوم بهاری همدانی درباره آداب زیارت خاندان وحی علیهم السلام میگوید:
«باری چون قصد زیارت اولیای حقیقی [به خصوص خاندان وحی علیهم السلام] را بنماید، اولًا باید بداند که نفوس مقدسه طیبه طاهره، چون از ابدان جسمانیه مفارقت نمود و متصل به عالم قدس و مجردات گردید، غلبه و احاطه ایشان به این عالم اقوا گردد و تصرّفاتشان در این نشأت، بیش از سابق شود و اطلاعاتشان به زائران اتمّ و اکمل گردد.
فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمْ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ .... (3)
1- المراقبات، ج 2، ص 227
2- حقایق، ص 543
3- «پس آنان زندهاند و در نزد پروردگارشان روزی داده میشوندو به آنچه که خداونداز فضل خودش به آنان داده شادمانند»؛ آل عمران 3 آیه 170.
ص: 207
پس نسیم الطافشان و رشحات انوار آن بزرگواران، بر زوّار و قاصدین ایشان میرسد؛ خصوصاً لِلْخُلَّص مِنْ قاصَدیهِمْ [بهخصوص کسانی که با خلوص نیت قصد زیارت آن بزرگواران را نمودهاند]. پس خوب است زوار به قصد تجدید عهد با آنها و اعلای کلمه ایشان و رَغماً لِانفِ أعْداء [به جهت خواری و سرافکندگی دشمنان آنان] و قصد زیارت مؤمن خالص الایمان و به امید استشفاع از برای بخشش گناهان ورجای وصول بر فیوضات عظیمه، رو به آن بزرگواران کند (با مراعات آن آدابی که در کتب مزار ثبت است) و باید بداند که آنها مطلع بر حرکات و سکنات این شخص؛ بلکه مطلع از خطورات قلبیه او هستند و لذا باید کمال سعی در تضرع و ذل و انکسار بنماید؛ خصوصاً در حین دخول به مرقدهای شریفه ایشان و حواس خود را به تمامه و کماله جمع نماید که تفرقه حواس و تشتّت افکار باطله، به منزله پشت کردن به امام است». (1) عالم ربانی مولا محمد مهدی نرافی و مولا احمد نراقی گفتهاند:
«بدانکه نفوس قدسیه- خصوصاً نفوس مقدسه انبیا و ائمه علیهم السلام- هرگاه از ابدان شریفه خود رحلت نمودند و دست از بدن برداشتند و صعود به عالم بالا کردند، نهایت احاطه و غایت استیلا بر این عالم از برای ایشان حاصل میشود و تمامی امور این عالم در نزد ایشان، منکشف و ظاهر میگردد و تمکّن از تصرف و تأثیر در این عالم، از برای ایشان حاصل میشود.
پس هر که به قبور مطهّره ایشان حاضر شد، به جهت زیارت ایشان، بر او مطلع میگردند و از احوال زائران مرقد مطهرشان، استحضار تمام دارند و سؤالات و تضرعات و توسلات ایشان را میشنوند و نظر به رأفت و مهربانی ایشان نسبت به مخلصان، نسیم الطاف ایشان بر آنان میوزد.
پس دامن شفاعت به میان میزنند و از خداوند طلب حوایج ایشان را میکنند و از درگاه الهی، مسألت برآمدن مطالب و آمرزش گناهان ایشان را میکنند.
همین سرّ است در ترغیب به زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام علاوه بر اینکه در زیارت ایشان اظهار اخلاص و تجدید عهد ولایت است و باعث سرور ایشان و رواج امر آنان و غمناکی دشمنان ایشان است». (2)
1- تذکرة المتقین، ص 76
2- جامع السعادات، ج 3، ص 398 و 399؛ معراج السعاده، ص 73
ص: 208
4. تواضع و فروتنی در زیارت
یکی از آداب مهم زائران درگاه خاندان وحی، رعایت خشوع و خضوع در موقع زیارت و داشتن تواضع، فروتنی و خاکساری در حرم آن پاکان است.
عالم ربانی مرحوم نراقی مینویسد:
«چون به جهت زیارت او بر در ایستادی، نهایت خضوع و خشوع را بایستی به جای آوری و او را زنده تصور کنی و نزدیک قبر مطهر منوّر بروی؛ چون فرقی میان حیات و ممات ایشان نیست». (1) دانشمند اخلاق مرحوم سید عبداللَّه شبّر نیز درباره زیارت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام میگوید:
«درحال زیارت این بزرگواران، شایسته است که با کمال خشوع و ادب در مقابل مزارشان بایستی و همانگونه که زندگان آنان را زیارت میکنی، از دنیا رفتگان ایشان را زیارت کنی و چون به قبرشان نزدیک میشوی، چنان حرکت کن که گویی به شخص خودشان در حال زندگی نزدیک میشوی.
بدان که آنان، از زیارت تو و حضور تو در آن مکان، آگاهاند و سلام و درود تو به آنها میرسد.
و بدان که آنان، از زیارت تو و حضور تو در آن مکان، آگاهاند و سلام و درود تو به آنها میرسد. پس صورت کریمشان را در خیال خود تصور کن که در مقابلت ایستاده و آن مرتبه عالی را که در نزد خدا دارند، به خاطر آور و سخنان و مواعظ شریف آنان را به یاد آور». (2) مرحوم مولا احمد نراقی نیز مینویسد:
«چون فضیلت زیارت ایشان و سرّ آنان را شناختی و بزرگی و جلالت قدر ایشان را دانستی، پس باید در هنگام دخول بر مراقد منوره و مشاهد مشرّفه ایشان، نهایت تواضع و فروتنی و غایت خضوع و شکستگی کنی و در دل خود، عظمت شأن و جلالت قدرشان را مستحضر گردی و متذکّر حق عظیم ایشان، در ارشاد مردم و رواج دین الهی شوی». (3)
1- جامع السعادات، ج 3، ص 403
2- الاخلاق، ص 127
3- معراج السعاده، ص 704
ص: 209
5. توجه به عظمت و بزرگی پیامبر و ائمه علیهم السلام
پیامبر خدا علیهم السلام وائمه علیهم السلام صاحبان عزّت، عظمت و شرافتاند و فضل و برتری آنان بر تمامی خلایق روشن و مسلم است. آنان، در نزد پروردگارشان، محبوب، برگزیده و عزیزاند و خداوند نور وجودی آنان را اشرف و برتر از همه مخلوقات قرار داده و در دنیا و آخرت به آنان عصمت، قدرت، توانایی، حکمت و دانش عطا فرموده است. پس زائران باید به این امر، توجه کرده و در همه حال به بزرگی و عظمت آنان یقین و باور داشته باشند. صاحب «المراقبات» مینویسد:
«و چون [زائر] به در حرم رسید، بداند که قصدش ورود بر پادشاه بزرگی است که در بارگاه او، جز پاکان نزول نکنند و اجازه نیابند و همانا او حرمی را اراده کرده است که انبیا و مرسلین و ملائکه مقرّبین، بدون اذن داخل آن نمیشوند». (1) پس بایسته است که با توجه به عظمت و شأن والای آنان، به زیارت و دیدارشان بپردازد و به الطاف و عنایات ایشان نظر داشته باشد که پذیرش آن، موجب سعادت هر دو جهان است. اگر به بزرگی و عزّت خدای آنان باور کامل داشته باشد، زیارت کاملی نیز خواهد داشت و بهرههای فراوانی از این زیارت خواهد برد.
عارف کامل مرحوم ملکی تبریزی مینویسد:
«بداند که او از جانب خدای- جلّ جلاله- قادر است به آنچه بخواهد از عدل و فضل، با او رفتار کند. پس اگر به کرم و فضل خود، به او توجه کند و وی را بپذیرد و زیارتش را قبول کند و سلام او را جواب گوید و سخنش را گوش دهد؛ خوشا به حال او! باز خوشا به حال او!
در این صورت چنان است که به زیارت خدای- جلّ جلاله- نایل گشته است و در این کار با فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل، شریک شده است و این جماعت، بهترین رفقای او خواهند بود». (2) صاحب المراقبات در ادامه میافزاید:
«زیارت آن بزرگواران امر عظیمی است و در این باب روایت شده است که: خدای تعالی دو مرتبه زائران آنها را زیارت میکند؛ ولکن خطر آن هم بسی عظیم است. پس بترس که به کوشش خودت؛ در آن خطر واقع نشوی و آن را سبک نشماری؛ حال آنکه
1- المراقبات، ج 2، ص 233
2- المراقبات، ج 2، ص 234
ص: 210
نشانه اذن ورود، این است که دل انسان خاشع و چشمش گریان شود و حال معنوی خوبی داشته باشد.
او در نزد خدا بسی بزرگ است. مهمتر آنکه معرفت و عظمت او و علمش را به حال خودت و نهادت، محکم بدانی و آفات گفتار و کردار و حقایق دعوی خودت را بشناسی و اگر قادر بر اصلاح خود و کردارت نباشی، لامحاله به تقصیر خودت معترف باش و شرمساری مقصّران از پیشانی تو هویدا و خوف و خضوع و خواری، به قدر جنایتت پیدا باشد». (1) عالم ربّانی مولا مهدی نراقی میفرماید:
«پس بدان که او (پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله) بر حضور تو مطلع است و زیارت تو به او میرسد. پس شخص مقدس او را به خیال خود متصوّر سازی و او را در مقابل خود بر تخت عظمت و جلال حاضر کنی. چون از زیارت او فارغ شوی، به نزد منبر مطهر برو و دست خود را بر آن بکش و تضرّع کن و حاجت خود را عرض کن و بالا رفتن پیامبر صلی الله علیه و آله را بر آن تصوّر نما ...». (2) 6. اذن دخول
یکی از آداب مهم تشرّف به حرم، گرفتن اذن دخول و اجازه حضور عاشقانه و آگاهانه است. قرآن میفرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَاتَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ ... (3)؛ «ای کسانی که ایمان آوردهاید، وارد خانههای پیامبر نشوید، مگر اینکه به شما اذن داده شود.»
پس هنگام ورود به مکانهایی که متعلق به آن حضرت است، باید اجازه خدا، ملائکه، پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام را اخذ کنیم و پس از کسب اجازه- که با دگرگونی احوال و خشیت و نرمی دل همراه است- گام در این روضههای پاک نهیم.
هنگام قرائت اذن دخول- چه به عربی یا فارسی- توجه کامل قلبی لازم است و انسان باید با خضوع و خشوعی کامل، از آن حضرات اجازه ورود بگیرد. پس نشانه اذن
1- المراقبات، ج 2، ص 239- 242
2- جامع السعادات، ج 2، ص 403
3- احزاب 22، آیه 53
ص: 211
ورود، این است که دل انسان خاشع و چشمش گریان شود و حال معنوی خوبی داشته باشد. اگر این اجازه برای او حاصل نشد، با گریه و زاری، استغفار و پافشاری، اجازه تشرّف بگیرد و در غیر این صورت سعی کند دوباره و با آمادگی کامل به زیارت برگردد.
عارف کامل ملکی تبریزی رحمه الله مینویسد:
«پس [زائر] به دل و زبانش از خدای- جلّ جلاله- اذن بخواهد و سپس از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و پس از آن از جانشینان و اوصیای او- به ویژه باب شهر علمِ او و بقیه خلفای او- استیذان کند.
سپس از فرشتگان خدا- که موکّل به حرم شریف او هستند- اذن بگیرد. آن وقت به بساط خدمت او و حضور در مجلس او، قدم بگذارد؛ زیرا اگر غفلت کند، در خطر عظیمی خواهد افتاد». (1) او همچنین میافزاید: «زائر همواره به درگاه او باشد و بنگرد از کدام دفتر، نام او بیرون میآید (از پذیرفته شدگان یا بازندگان). پس اگر دلش رقّت یافت و چشمانش گریان شد و شوق او را به هیجان آورد و در قلب خود، شیرینی مناجات او و لذت گفت و گوی با او را یافت و از جام کرامت او نوشید، حاکی از حسن اقبال آن حضرت با او و پذیرفتن او است.
بنابراین، داخل شود که او را اذن و امان دادهاند و لطف و احسان کردهاند؛ و الّا توقف کند، توقف کسی که چارههای او ناچار گشته و باب آرزوها بر او مسدود شده است و در این حال به درگاه خدای- جلّ جلاله- ملتجی شود. التجای کسانی که مضطر شدهاند تا دل شریف او را نسبت به تو با عطوفت فرماید و لطف منیف او را به تو معطوف دارد ...» (2) 7. طهارت ظاهری و باطنی
در «زیارت» خاندان نور، دو نوع پاکی و طهارت لازم و بایسته است:
1. طهارت و پاکی ظاهری (غسل، وضو، رعایت نظافت، تمیزی بدن و لباس، استفاده از عطر و ...).
2. طهارت باطنی و حقیقی (پاکی و تزکیه نفس و تشرف با دلی پاک و آرام).
1- المراقبات، ج 2، ص 233
2- همان، ص 233- 237
ص: 212
آیتاللَّه ملکی تبریزی در باره طهارت ظاهری و غسل و رعایت آداب دیگر مینویسد:
«زائر باید غسل کند و پاکیزهترین لباس خود را بپوشد و به آنچه میتواند، خود را خوشبو سازد و با سکینه و وقار قصد حرم مبارک بکند و در حال راه رفتن، گامهای کوچک بردارد و بین هر گام، تسبیح، تحمید، تهلیل و تکبیر بگوید و چنین بداند که آن حضرت او را میبیند و به آنچه در نهاد او خطور میکند، دانا است و مراتب شوق و حسرت دل و اندوه درونی را مشاهده میکند و به تمام وجود او متوجه است.
از این رو اهتمام میکند که غیر او به خاطرش خطور نکند و در راه زیارت او، به احدی ننگرد و به چیزی که مانع حضور قلب او میشود، متوجه نگردد». (1) اما طهارت حقیقی و باطنی، عبارت است از پاک نمودن درون از هر آنچه رنگ و بوی غیر خدایی دارد؛ همانطور که کارآیی آینه در صورتی است که از جلا و روشنایی کامل برخوردار باشد.
اگر شخصی گناهی در صحیفه اعمال داشته باشد، باید به سرعت توبه و استغفار کند و با حالت توبه و انابه به زیارت برود
مهمترین نشانه پاکی و طهارت نفس، گناه نکردن و دوری از محرّمات الهی و معاصی است. پس اگر شخصی گناهی در صحیفه اعمال داشته باشد، باید به سرعت توبه و استغفار کند و با حالت توبه و انابه به زیارت برود و از ثوابها و بهرههای معنوی آن استفاده کند و در ضمن از این موقعیت مناسب برای تحکیم و قبولی توبه بهره برد.
عارف ربانی مرحوم بهاری همدانی مینویسد:
«اگر بتواند، یک توبه درستی با جمیع مقررات معلوم در محل خود در خدمت [پیامبر صلی الله علیه و آله] و امام علیه السلام بجا آورد. آن بزرگوار را شاهد و شفیع خود قرار دهد و بنا بگذارد عند المراجعه، اگر دهانی که به آن آستانه شریفه رسیده و اعضایی که بر آنجاها مالیده شده و از برکت آنها اکتساب نور کرده، دوباره به لوث معاصی تلوّن نگرداند؛ بلکه از لغویات بی فایده هم اجتناب ورزد». (2)
1- همان، ص 233
2- تذکرة المتقین، ص 78
ص: 213
عارف الهی، میرزا جواد ملکی تبریزی رحمه الله بر این امر تأکید میکند که زائر مرقد منوّر حضرت رسول صلی الله علیه و آله باید با طهارت جسم و روح و با توبه کامل، به آن مکان مقدّس قدم بگذارد و به زیارت آن حضرت بپردازد:
«باری، بر زائر واجب است [به حکم عدل] که در این محضر عظیم حاضر نشود، مگر بعد از توبه درست و راستی که او را لا محاله از مخالفت فعلی پاک کرده باشد، تا از ورطه عتاب نجات یابد و از رد شدن، از درگاه او در امان باشد. و اگر توفیق این کار را پیدا نکند، بر او است که از دری غیر از آن داخل شود و آن درهای اعتراف، پوزش، توسّل، استغفار، التجا و اضطرار است و اگر نفسِ اهمال کار او، در حمل لوازم این درها مسامحه کند، ناچار از نا امید نبودن از اجابت داخل شود و خدای- جلّ جلاله- را به امید اینکه قلب رسول صلی الله علیه و آله را بر او مهربان کند، بخواند. ابلیس هم از این در داخل شد و پیروز گشت و به مراد رسید. در دعای خود بگوی:
«اللهُمَّ یا مَنْ اجابَ لِابْغَضِ خَلقِهِ ابْلِیس حیثُ استَنْظَرَهُ فَاسْتَجِب لَهُ، فَانَّه دَعاکَ و هُوَ عاصٍ و انَا أدعوکَ و انَا عاصٍ فَکَما انَّ اجابَتَکَ شَمَلتهُ حیثُ دعاکَ و لَمْ یَقْنُطْ مِنْ رَحْمَتِکَ فَلتَشمِلْنی و انَا ادعوکَ و ارجو اجابَتَکَ»؛
«پروردگارا! ای کسی که دعای دشمنترین خلق خود، ابلیس، را اجابت کردی، موقعی که از تو مهلت خواست. پس دعای مرا هم مستجاب کن، همچنان که دعای او را مستجاب کردی؛ زیرا او تو را دعا کرد و حال آنکه نافرمان بود و من هم تو را میخوانم با اینکه گناهکار و نافرمانم و همچنان که اجابت تو شامل حال او شد، موقعی که تو را خواند و از رحمت تو نا امید نشد. پس رحمت خود را شامل حال من هم بفرما که تو را میخوانم و امید اجابت تو را دارم.»
و چون از این در داخل شوی، پروردگارت تو را نا امید نخواهد کرد؛ زیرا او نزد نیکپنداری بنده خود میباشد. چگونه چنین نباشد و حال آنکه در کتاب خود نازل فرموده است: وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیماً (1)
و چون خدا به تو راغب شود و به تو عطف توجّه فرماید، رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز با پذیرش و عطوفت، به تو توجّه فرماید. آن حضرت با شفقت، ملاطفت و مهربانی به تو رو میکند و تو را در کنف
1- نساء 4 آیه 31، «از فضل خدا مسألت کنید خدا همیشه با شما مهربان است».
ص: 214
رأفت و عنایت خود جای میدهد و مانند پدری با عاطفه و مادری رئوف در جواب تو لبّیک میگوید و در مقام اجابت خطاب تو، برمیآید و تو به مراد خودت؛ بلکه فوق مرادت میرسی و برای همیشه رستگار میشوی. چون تو با این حالات به درگاه او بیایی و در برابر او، صورت زائر داشته باشی و اقبال او را نسبت به خود بدانی، بر تو است که با مناجات لطیفی، با او نجوا کنی و در حضور او، حاجات و نیازمندیهای خود را عرضه نمایی و آنچه از هجران و فراق او بر تو رسیده است، به خدمتش شکایت بری و آنچه از مصایب بر ذریه آن حضرت وارد گشته و حقوق آنها غصب شده و ... به یاد آوری و نزد او، از بدی احوالت و سختی ابتلایت، شکوه نمایی .... پس بگو: ای رسول خدا! در اوان زندگانیات در دنیا، علمی برای دین و مناری برای هدایت و حلّال مشکلات و روشن کننده معضلات بودی، از خدا و صفات و رضای او خبر میدادی و ... به ما رحم آور و بر ما ترحّم کن، ای رحمة للعالمین! به نواده خودت (مهدی موعود) به ظهور و پراکندن نور در این عرصه تاریک و شب دیجور امر فرما، تا اسلام حمایت شود و قرآن زنده گردد و احکام دین تقویت گردد و بساط عدالت گسترده و دستگاه جور و ستم برچیده شود و عِرض و آبروی مسلمانان مصون و جهانیان در تحت تربیت واقع گردند ...». (1) 8. گفت و گو و راز نیاز
یکی از آداب مهم زیارت، عرض نیاز و حاجت به شفیعان و واسطههای درگاه الهی و متوسل شدن و درخواست استجابت دعا از برگزیدگان و مقربان حضرت حق است. این خواسته خود او است که برای درخواست و دعا کردن به درگاه او، وسیلهای بیاوریم ... وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ. (2) عارف ربّانی میرزا جواد ملکی تبریزی درباره زیارت نبی گرامی صلی الله علیه و آله میفرماید:
«بالجمله با آن حضرت صلی الله علیه و آله مناجات میکنی و اشتیاق خودت را به زمان «حضور و اشراق نور» او ابراز میداری و از هجر او، به خود او شکایت مینمایی و از بلایای عمومی و خصوصی که به تو رسیده است، عرض حال میکنی. سپس نزد او به اسرافی که به نفس خود کردهای و تقصیری که در عبادت پروردگارت نمودهای، اقرار و اعتراف
1- المراقبات، ج 2، ص 246
2- نساء 4، آیه 35
ص: 215
میکنی و از او مسألت مینمایی که در نزد خدا، برای تو طلب آمرزش نماید و درد تو را به دوای خویش درمان کند و عقل تو را کامل گرداند و نورانیت تو را به دعای خود تمام فرماید و تو را به دوستان خودش ملحق سازد و در همسایگی خودش، تو را بپذیرد؛ زیرا او گرامیترین خلایق است و واردان بر خود را رد نمیکند و زائر و میهمان خود را جز با حاجات برآورده و افزونی فضل و کرم، دور نمیسازد.
یقین بدان که او صلی الله علیه و آله رحمت خدا برای جهانیان است و اگر تو از «فیض اقدس و نور ازهر» او محروم بمانی، مانع از جهت تو است و گناهان هرچند بسیار باشند، مانع نمیشوند، مگر اینکه خللی از جهت ایمان پیدا شود». (1) آن عارف کامل در ادامه میفرماید:
«سپس با آرامش و خشوع قدم بردارد و ذکر کند تا در برابر ضریح مقدّس بایستد ...
و با حقیقت سلام، بر او سلام دهد و بر آل او و پدران و عترت او، به تفصیل و ترتیب سلام بفرستد و در عرض سلام و صلوات، مبالغه نماید.
بر تو است که حضور آن حضرت را در برابر خود بدانی که او متوجّه به تو است و رو به تو آورده است و هر چه در ظاهر و باطن تو باشد، میبیند و میشنود و بر رازهای نهانی و خفایای امور تو و کردارهای تو مطلع و آگاه است. در این صورت هرگاه تو کاری را که از آن نهی شدهای، مرتکب شوی، از لباس بدنت، یا تصاحب مال غیر خودت، یا نپرداختن حقوق عترت و ذریه او، یا فقرای امت او، یا چیزی از حقوق خدایی [او آن را میداند] و حال آنکه تو در زیارت او میگویی: «من آنچه را تو حلال شناختهای، حلال میدانم و آنچه را حرام فرمودهای، حرام میشمارم» و یا میگویی: «ای رسول خدا! من تو را زیارت میکنم در صورتی که به گمراهی مخالفان، تو بینا هستی» ...
یا در زیارت میگویی: «پدرم، مادرم، جانم، مالم و فرزندانم فدای تو باد!»، چگونه این همه را فدا میکنی و حال آنکه تو مخالف امر و نهی او، در مقدار کمی از مال خود هستی؟ و اگر به تو بفرماید: ای دروغگو! آیا مرا گول میزنی؟ جواب تو چه خواهد بود؟
بترس از اینکه در دعوی خود دروغگو باشی ودر پیشگاه حضرتاو، خلافواقع بگویی و حال آنکه او دروغ را حرام فرموده است. و بدان که دروغ گفتن به کسی که عالم به دروغ است ومیداند که دروغ میگویی، استهزای او است و پناه بر خدا از این خطرها». (2)
1- همان، ص 243
2- همان، ص 240
ص: 216
9. مداومت بر زیارت
صاحب «المراقبات» مینویسد:
«وقوف خود را در آستانه آن حضرت طولانی کن و از آن خسته مشو؛ زیرا خردمند در طول زمانی که موجب انتفاع و بهرهبرداری او است، خسته نمیشود». (1) صاحب «تذکرة المتقین» نیز نوشته است:
تا زمانیکه شوق و میل باطنی، به زیارت ودعا داری، در حرم باش و زمانیکه میلتو، به سستیگرایید؛ بلافاصله از حرم خارج شو
«و استعجال (شتاب) در مراجعت از مشاهد مشرّفه ننماید. مهما امکن توقّف کند.
وسوسه خیالی که کارم معوّق مانده، خانهام تنها است، خرجی ندارم، رفیق میرود و غیرذلک را- از آن فکرهایی که اگر خودش تأمّل کند، میداند که شیطان او را اغوا مینماید تا از زیارت باز ماند- به خود راه ندهد. خصوصاً اگر جمعه یا یکی از زیارتهای مخصوصه قریب باشد؛ زیرا که چهل یا پنجاه یا بیشتر از عمرش گذشته، یک دفعه موفّق به زیارت شده، هیهات که دیگر برگردد، دوباره موفق به مراجعت شود.
مادامی که آنجا هست، خیالش میرسد که برگشتن و آمدن حتّی سالی یک مرتبه سهل کاری است؛ امّا نخواهد شد، تجربه شده [است]. باری باقی ماند کلام در اینکه مادامی که در مشاهد است، آیا زیارت امام و داخل حرم زیاده برود یا نه؟ پس صبح و شام مشرّف شود». (2) آیتاللَّه بید آبادی نیز مینویسد:
«تا زمانیکه شوق و میل باطنی، به زیارت ودعا داری، در حرم باش و زمانیکه میلتو، به سستیگرایید؛ بلافاصله از حرم خارج شو که ذکر نگفتن بهتر است از ذکری که با غفلت و بیتوجهی به محتوای ذکر باشد». (3) 10. یادآوری مصایب
زائر حرمهای معصومین علیهم السلام، ضمن زیارت و دعا، سزاوار است که مصیبتها و سختیهایی که بر آنان وارد شده و رنجها و اذیتهای آنان را یک به یک به یاد آورد.
اظهار همدردی و تألم نماید و اندوهگین و غمناک باشد. به خصوص در همه حال، از
1- همان، ص 252
2- تذکره المتقین، ص 79
3- پیام حوزه، شماره 6
ص: 217
مصایب حضرت ابا عبداللَّه علیه السلام یاد نماید و در اندوه و شهادت مظلومانه ایشان، شرارههای اشک و غم را بر رخسار خود نمایان سازد.
صاحب «المراقبات» به زائران حرم نبوی سفارش میکند:
«در ضریح مقدّس او، قبر سیده زنان و بانوی بانوان جهان را زیارت کن (1) و در زیارت آن خاتون، مانند عملی که در زیارت پدر بزرگوارش بهجا آوردهای، بهجای آر؛ زیرا او پاره تن او و کریمه و حبیبه او است.
پس از زیارت حضرت زهرا علیها السلام قصد زیارت ائمه بقیع نما، همچنانکه قصد زیارت آن حضرت را نمودی و به نحوی که در زیارت آن بزرگوار گذشت، آنان را نیز زیارت کن؛ زیرا آنها به منزله جان او هستند. هر کس آنها را اطاعت کند، از رسولخدا صلی الله علیه و آله اطاعت کرده است و هر کس آنان را دوست بدارد، او را دوست داشته است و هر کس برای آنها فروتنی کند، برای رسول خدا صلی الله علیه و آله فروتنی کرده است. فرقی میان آنان و او نیست؛ زیرا آنها جانشینان و ذرّیه او میباشند و همگی یک نور هستند». (2) 11. درخواست دعا و حاجت
ما شیعیان معتقدیم که افاضه معصومان علیهم السلام، تنها به زمان حیات ایشان منحصر نیست و پس از رحلت از این دنیا، ارواح ایشان بر مردم و نیز جهان آفرینش تسلّط و اشراف دارند و نیازمندان میتوانند با زیارت قبور خاندان وحی، از ارواح پاک و مطهّر ایشان استمداد بطلبند و کسب فیض کنند.
حضرت صادق علیه السلام فرمودهاند:
«هنگامی که از دعا خواندن در کنار مرقد مطهّر حضرت نبوی فارغ شدی، نزدیک منبر بیا و دست بر آن بکش و سر و صورت بر دو پایه زیرین آن بگذار که به درد چشم مبتلا نشوی. سپس از جای حرکت کن و حمد و ثنای خدا را بهجای آر و حاجت خود را بخواه؛ چه آنکه پیغمبر صلی الله علیه و آله فرموده است: میان خانه و منبر من باغی از باغهای بهشت است و منبر من بر دری از درهای کوچک بهشت قرار گرفته است.
کسی پرسید: آیا امروز هم باغی از همان باغها است؟
فرمود: آری، اگر پرده گشوده شود، همان باغ را خواهید دید». (3)
1- بنابه روایتی میگویند، که مرقد حضرت فاطمه زهرا علیها السلام در کنار مرقد شریف حضرترسول اکرم صلی الله علیه و آله است.
2- المراقبات، ج 2، ص 253
3- حقایق، ص 545
ص: 218
صاحب «المراقبات» مینویسد:
«برای تمام بیماریهای خود، از او طلب درمان میکنی و به جلب عطوفت او و طلب باران از ابر جود و رأفت او، حوایج خود را میخواهی. به یقین که او کریمترین تمام خلایق است و بخشندهتر از هر جواد و کریم است ...». (1) در حرم مطهّر برای پدر و مادرت و نیز کسانی که حقی بر تو دارند (مانند بزرگان دین و اساتید و خویشاوندان و دوستان) دعا و طلب رحمت نمای
و نیز همو مینویسد: «در طلب رحمت و سؤال و تضرّع و ابتهال نباید تسامح کنی؛ زیرا شخص کریم، حرمت واردان را ضایع نمیسازد و در تقصیرات و لغزشهای وارد شده، مسامحه روا میدارد و از کردار خطای او در میگذرد». (2) آیت حق مرحوم بید آبادی نیز نوشته است:
«در حرم مطهّر برای پدر و مادرت و نیز کسانی که حقی بر تو دارند (مانند بزرگان دین و اساتید و خویشاوندان و دوستان) دعا و طلب رحمت نمای». (3) 12. تجدید عهد و پیمان
«زیارت» در میان شیعه، عبادتی است دارای ابعاد بسیار: انسان را در مسیر «اللَّه» قرار میدهد و توجه او را به ذات اقدسش بسیار میکند؛ او را همرنگ و پیرو معصومان میسازد؛ روح و روانش را از زنگار گناهان و آلودگیها پاک میکند و خلوص و طهارت را جانشین آن میگرداند. همچنین او را در جهت کارهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی رهنمون میکند و از همه مهمتر، راه و روش چگونه زیستن را به او میآموزد.
پس زائر باید در محضر ائمه علیهم السلام تعهّد نماید که دست به زشتی گناه نیالاید و پیمان ببندد که بنده راستین خدا و پیرو واقعی آنان باشد.
عارف کامل ملکی تبریزی مینویسد:
«پس ایمان خودت را تازه کن و از کفر و شرک جلی به خداوند پناه ببر؛ لیکن چهبسا ظلمت و تاریکی گناهان مانع از درک فیض زیارت او- که شامل حال تو گشته است- باشد و از مشاهده انوار او- که به تو رسیده است- کور شده باشی. در این حال اگر تو را دلی و
1- المراقبات، ج 2، ص 228
2- المراقبات، ج 2، ص 228
3- پیام حوزه، ش 6
ص: 219
فطانتی باشد، به ناچار این را درک خواهی کرد و به پارهای از آثار آن، علم حاصل خواهی نمود که شفقت آن حضرت صلی الله علیه و آله نسبت به مؤمنان و دوستداران عترت او معلوم است؛ هرچند که گناهکار باشند.
از این رو چگونه شفاعت او نسبت به گناهکاران و زائرانی که بر او وارد شده و به سلام او آمده و با او مناجات کردهاند و شکایت بینوایی خویش را به دربار او آورده و حقوق زایدی بر او دارند، شامل نشود و این حقوق نزد او ضایع گردد؟
کسانی که از اخلاق کریمه آن حضرت و معامله او با عموم مسلمانان- بهویژه واردین بهدرگاه حضرتش در حال حیات او- و رفتارش نسبت به نیازمندان، خبر دارند، همه اینها را میدانند و میشناسند ....
زائر باید در محضر ائمه علیهم السلام تعهّد نماید که دست به زشتی گناه نیالاید و پیمان ببندد که بنده راستین خدا و پیرو واقعی آنان باشد.
به هر حال بر زائران او واجب است که به فضل و کرم و افاضه آن حضرت، کاملًا حسنظن داشته باشند و از فیض زیارت او و انوار اقبالش استمداد کنند و از اشراق و روبهرو شدن با آن حضرت استضائه و طلب روشنی نمایند؛ چه، او است که روشنکننده هر ظلمتی است و به هر آفریدهای افاضه میفرماید و برای جهانیان کفایت است. او نور خدای انور و ضیای ازهر و فیض اقدس است». (1)
1- المراقبات، ج 2، ص 246- 249
ص: 220
13. برخورد خوب با دیگران
یکی از بایستههای مهم زیارت، حُسن خُلق، برخورد خوش، رفتار صمیمانه و احترام به زائران، همسفران و مجاوران است. رعایت این بایستهها، موجب تقرّب و نزدیکی بیشتر زائر به معصوم علیه السلام و جلب عنایت و الطاف آن بزرگواران میشود.
عالم ربانی بهاری همدانی در این باره مینویسد:
«باید حالش با حال وقتی که مشرّف نشده بود، تفاوت بیّن داشته باشد و مهما امکن، خُدّام و مجاورین را مراعات نماید به عطا و بخشش و احسان، و آنها را اکرام نماید و در نظرش وقعی داشته باشند. هر چه را جفا ببیند، به شیرینی متحمّل شود، بداند از که کشیده، در راه که بوده، در بذل مال به آنها مضایقه نکند و مشایخ و اهل علمشان را بیشتر از همه تکریم و توقیر نماید و در سختی و شداید سفر، از عمل خود منضجر و پشیمان نگردد؛ بهخصوص در مقام خوف از اعدا که خودشان فرمودهاند:
«الا تُحِبُّون انْ تُخافُوا فینا؟»
[/ آیا دوست ندارید که در راه ما دچار ترس و خوفی شوید؟]». (1) چون از حرم خارج شدی، عتبه در و آستانه را ببوس. در مراجعت اگر بدنت برمیگردد، تو با قلب و روح و فکر خودت در حضور او مقیم بمان و از خدمت او مفارقت نکن
14. رعایت حرمت حرم معصوم علیه السلام
صاحب «تذکرة المتّقین» مینویسد:
«مبادا با کسی صحبتی خارجه بکند؛ چه جای اینکه در حرم مطهّر- نستجیرُ باللَّه- غیبت کند، یا گوش به غیبت دهد و یا دروغ گوید یا به سایر معاصی مرتکب شود؛ بلکه صدا هم نباید بلند کند. لَاتَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ ... (2)
در اینجا هم جاری است؛ خصوصاً در حرم امیر علیه السلام که به منزله نفس رسول خدا صلی الله علیه و آله است. چهار گوشه قبر مطهّر را ببوسد و به زبان خود عرض حال کند و حاجاتش را از آن بزرگوار بخواهد، بگوید: ای بزرگ بر همه کس:
1- تذکرة المتقین، ص 78
2- حجرات 49 آیه 2، «صداهایتان را بالاتر از صدای پیامبر بلند نکنید».
ص: 221
یا من بازمانده را نزد خود از وفا طلب یا تو که پاکدامنی مرگ من از خدا طلب (1)
15. اجازه خروج
درد انگیزترین زمان زیارت، موقع وداع و خداحافظیاز محضر پاک معصومان علیهم السلام است که زائر باید با معرفت و بینش زیاد، عشقی وافر و قلبی اندوهگین با محبوب و ولیّ خود وداع کند و از او تقاضای شرفیابی مجدّد نماید.
صاحب «المراقبات» مینویسد:
«و کوشش کن برنگردی مگر اینکه آثار اذن و اجازه خروج ظاهر شود. همچنانکه بعد از ظهور آثار اجازه ورود، داخل گشتی و چون اراده برگشت نمودی، به قهقرا و به عقب سر اندک و آرام آرام برگرد و دوباره به مقام خود برو و بر آن حضرت سلام ده و کمی بایست و سلام را تکرار کن و چون از حرم خارج شدی، عتبه در و آستانه را ببوس.
در مراجعت اگر بدنت برمیگردد، تو با قلب و روح و فکر خودت در حضور او مقیم بمان و از خدمت او مفارقت نکن و چون کوچهای را به انتها رسانیدی و خواستی داخل کوچه دیگری شوی، به عقب سر برگرد و به آن حضرت با سلام اشاره کن تا اینکه داخل منزلت شوی ...». (2)پینوشتها:
1- تذکرة المتقین، ص 77
2- المراقبات، ج 2، 254